نویسنده: قاسم بزرگزاده
پیش از این در یادداشتی رمان تاریخی «چیدن باد» را از آقای محمد قاسمزاده معرفی کرده بودم که از مدخلِ روایت بازیگران واقعی و خیالیِ ساحت عمومی، تاریخ اجتماعی و سیاسی هشتاد سال ایران را کاویده و دربرابر خواننده نهاده است.
اینک در رمان «طوفان سال موش»، محمد قاسمزاده دریافتهای عمیق خود از جامعه و انسان را با خلق شهر خیالیِ «شادیاخ»، که به شکلی پارودیک از روستای متروک «ملکان» بنحوِ سرطانی! پاگرفته است با خواننده درمیان میگذارد. نامگذاریها ،دوگانهها، استفاده از نشانهها و اعداد در متن، هدفمند و واجدِ ارجاعات تاریخیِ معنادار است. «شادیاخ» شهری تاریخی در نیشابور است که عبداله بن ظاهر کاخ پرشکوهی درآن بنا کرده بود برای پادشاهان و هنرمندان. شهر در سال ۶۶۹ هجری قمری، به زمین لرزهای مهیب، دفعتا ویران و از صفحهی روزگار محو شد. شهر خیالیِ قاسمزاده برساخته از ضرورتهای بیرونی است که همواره ناگفته و رازآلود میمانَد و الزاماتی درونساختی و در عین حال نمایشی که با زبان طنز سیاه قابلیت بیان دارد. شهری که به هر یک از شهرهای واقعی ما شباهت دارد. دور و بر ما پر است از «ماهان سنمار» معمار، «ابراهیم پری افسا»ی روشنفکر معترض و منزوی که هر روز کهنه کتابی را میخواند که اول و آخر آن افتاده است! و هم اوست که نخستین زندانیِ سیاسی شهر میشود. «دکتر خمارلو» و همسر آزمایشگاه دارش «شیده» وهمچنین «مالک» مرد مرموز پااندازی که در آخر شاهنامهی ناخوش ما را غافلگیر میکند، «گندو»ی کولی و عارفنما و گلاب خانم و .....
ما در واقعیت دچار همان وراجیهای بیمارگونه و حساسیت یکسان نسبت به همه چیز و در عین حال سکوت و فقدان گفتوگو در بحرانها هستیم. همان خودبینیها و ریا و سالوس مضحکی که در شادیاخ موج میزند. چشمانتظار وَهمِ گاو سرخ و گاو سیاه و نشانههای نابخردانه ماورالطبیعه. دچار همان پرندگان شوم موسمی که شهر را به گند میکشند و میروند و هر بار با هالهی نوری بر فراز سر باز میگردند!
برای نگارنده «طوفان سال موش» که البته منتقدان بسیاری آن را نقد وستایش کردهاند، نگاهی شاعرانه و مبتنی بر رئالیسم جادویی و خلاقانه به انسان و جامعه ایرانیست. بیتعارف و مجامله. جامعهای که رو به زوال و انحطاط گذاشته و مسایل آن گاه چنان بَدَوی و دمدستی است که فقط با چاشنی تند طنز، هجو و رکاکت (شوخطبعیِ توام با خشم و دشنام) قابل تحلیل وتحمل است. درباب این رمان بسیار خواهند گفت چه اینکه هم برای مخاطب عام و هم برای دنبالکنندگان حرفهای و خاص ادبیات حرف دارد.
تمایل دارم یادآور شوم این متن جذاب و نشانهگرا، برای مشاهده و برابر نهادِ مسایل جامعهی ما از «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴» اثر اورول و آثار بهومیل هرابال و «ایوان کلیما» گویاتر، جذابتر و ملموستر است.
تهیه و مطالعهی این رمان شگفتانگیز را به دوستان عزیزم توصیه میکنم. / بهمن۱۴۰۳
ارسال نظرات