سخن از «زبانِ مادری» سخن از درد است. تنها در معدود کشورهای جهان زبان مادری جایگاه خود را یافته است و سیستمها و جوامع پذیرفتهاند که احترام به حق آموزش به زبان مادری خود جزیی از حقوق بنیادین انسان است.
هنوز بسیاری از ما چه آنها که در وطن آبا و اجدادی زندگی میکنیم و چه بخشی که در مهاجرت به سر میبریم مشکل داریم با پذیرش اصلِ حقِ آموزش به زبانِ مادری. البته این خاص ایران نیست. در بسیاری از کشورهای جهان نگاه به این حق از زاویهای امنیتی صورت میگیرد. حق آموزش به زبان مادری و احترام به فرهنگِ قومی تجزیهطلبی انگاشته شده و با آن مقابله میشود گرچه در برابر چشمان ما، در دنیایی که امروز به یک روستای کوچک تبدیل شده است، کشورهای اروپایی وجود دارند، جایی که پذیرش حق آموزش به زبان مادری سرمایه و ثروتی برای مردمان این کشورها شده. شاید بارزترین نمونهی آن کشور کوچکِ سوئیس باشد که مساحت آن تقریبا یک سوم مساحت استان خراسان ایران است. در این کشور کوچک بیشتر مردم به سه و گاه چهار زبان مسلط هستند، در جنوب ایتالیایی، در شرق و شمال آلمانی و در غزب فرانسوی صحبت میکنند و انگلیسی هم که زبان بینالمللی است و رایج.
بارها پیش آمده که در گفتوگوها با دوستان درباره زبان مادری من سوئیس را به عنوان مثال مطرح کردهام و با شگفتی فرد مقابل روبرو شدهام که: نمیتوان سوئیس و اروپا را با ایران مقایسه کرد. در بیشتر موارد شگفتی دوستان با اتکا به این باورشان بوده که «ما کجا و اروپاییها کجا؟ ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم.»
من تردیدی ندارم که تا زمانی که خود را لایق احترام به حقوق اساسی و متقابل یکدیگر نمیبینیم هرگز «به آن مرحله» نخواهیم رسید.
البته باید به مسئولان افغانستان تبریک گفت که «به آن مرحله» رسیدهاند و کشور رسما دو زبان رسمی دارد.
به امید روزی که هیچ کودکی، نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان مجبور نشود علیرغم میل خود آموزش ابتدایی را به زبانی به غیر از زبان مادری آغاز کند.
سردبیر
ارسال نظرات