از اولین روزهای فوریه آهسته آهسته فضای کامیونیتی ما در مونترال عید و نوروز را نشانه گرفت. خبر جشنها و بازارچهها یکی بعداز دیگری اعلام شد و رفته رفته تکاپو اوج گرفت. به تقویم قدیم که نگاه میکنیم، میبینیم، اول فوریه در واقع همان پایان چله بزرگ است، چلهای که با یلدا شروع شده و حجم اصلی برف و سرما را در خود جای داده است. به نظر میآید در این سوی دنیا، در قرن اینترنت و ماهواره حتی، ما ناخواسته تقویمی را دنبال میکنیم که پدران دهقانمان صدها، بلکه هزاران سال پیش آن را برای کشت و زرع خود ابداع کرده بودند. البته شاید هم آغاز این جوش و خروش در اول فوریه تنها به دلیل دوره مورد نیاز برای برنامهریزی چنین رخدادهایی باشد… شاید… اما اگر اولی باشد، بیتردید نشان تاثیرِ پنهانِ ریشههای فرهنگ در اعماق وجودمان دارد.
نوروز را به همه شما عزیزان تبریک گفته و برایتان آغاز سالی خوش را آرزو میکنم. از همه عزیزانی که با همراهیشان سبب شدند «هفته» با وجودِ زبانِ سرخاش پابرجا باشد و سرسبز برباد ندهد، و یک نوروز دیگر را ببیند، سپاسگزارم. امیدوارم سال نو برای جامعه کوچک ما در مونترال و همچنین برای جامعه بزرگ بشری آغازی برپایان دیوارها و مرزها باشد.
بهاریهی زیر از مولانای بلخی، هدیه «هفته» به شما عزیزان است.
نوروزتان مبارک باد!
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد
ببین کان لکلک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد
ارسال نظرات