مطبوعات مرد! زنده باد روز جهانی آزادی مطبوعات!

مطبوعات مرد! زنده باد روز جهانی آزادی مطبوعات!

تا آنجا که بشر مدرن امروز آزادی دارد آن را مدیون مطبوعاتِ آزادی است هزاران زن و مردِ مطبوعاتی جان خود را بر سر آن نهادند. یادشان گرامی.

 

این هفته، یکشنبه روز جهانی آزادی مطبوعات بود. مطبوعات در شکل‌گیری تمدن غربی و نظام غالبِ آن، دمکراسی لیبرال نقش بنیادین داشته است تا این حد که آن را رکن چهارم دمکراسی دانسته‌اند.

امروز برخلاف سال 1993، وقتی که یونسکو پیشنهاد  کرد سوم ماه می روز جهانی آزادی مطبوعات نام بگیرد، دیگر مطبوعات (رسانه‌های چاپی) بخش بزرگی از سهم خود را در میدان اطلاع رسانی از دست داده‌اند. سرعت روزافزون زندگی مدرن و دنیای دیجیتال شده، اهمیت رسانه چاپی را روز به روز کاهش می‌دهد و می‌دانیم تا جایی که امروز اهمیت آن به کسری از دوران گذشته تنزل یافته است.

محوری‌ترین عملکرد مطبوعات بی‌تردید تقابل آن با قدرت و تمرکز قدرت بوده است. مطبوعات مستقل و متعهد در همه جای جهان پیشتاز مبارزه با دیکتاتورها و انواع تبلور تمرکز قدرت، بوده‌اند. اما امروز غول‌های رسانه‌ای جهان همزمان با وقوع رخدادی خبری خبر آن را به فضای مجازی می سپارند تا میلیاردها ساکن کره زمین به طور همزمان از آن باخبر شوند؛ ابرغول‌ رسانه‌ای گوگل چنان تمرکز قدرتی را ایجاد کرده است که خود در تعارض با فسلفه وجودی مطبوعات است.

با تمام این اوصاف هنوز بسیاری از معتبرترین رسانه‌های جهان نام خود را از یک رسانه چاپی به عاریت می‌گیرند. شاید بی‌اغراق بتوان گفت تا آنجا که بشر مدرن امروز آزادی دارد آن را مدیون مطبوعاتِ آزادی است هزاران زن و مردِ مطبوعاتی جان خود را بر سر آن نهادند. یادشان گرامی.

روز جهانی آزادی مطبوعات را به آنها که به آزادی بیان، به عنوان بنیادِ آزادی انسانِ مدرن ارج می‌نهند تبریک می‌گویم و شعر زیبای حمید مصدق را به ایشان تقدیم‌ می‌کنم.

قدرت و قلم

پنداشت او قلم

 در دستهای مرتعشش

باری عصای حضرت موساست

می‌ گفت

 اگر رها کنمش اژدها شود

 ماران و موری های

 این ساحران

رانده وامانده را

فرو بلعد

می گفت

وز هیبت قلم

فرعون اگر به تخت نلرزد

دیگر جهان ما به چه ارزد؟

بر کرسی قضا و قدر

قاضی

 بنشسته با شکوه خدایان تندخو

تمثیل روزگار قیامت

انگشت اتهام گرفته به سوی او

برخیز

 از اتهام خود اینک دفاع کن

این آخرین دفاع

پیش از دفاع زندگیت را وداع کن

می گفت

امان دهید

 تا آخرین سپیده

 تا آخرین طلوع زندگیم را

نظاره گر شوم

 پیش از سپیده دم که فلق در حجاب بود

 بر گرد گردنش اثری از طناب بود

و چشمهای بسته او غرق آب بود

 در پای چوب دار

هنگام احتضار

 از صد گره گرهی نیز وا نشد

 موسی نبود او

 دردست‌های او قلمش اژدها نشد

ارسال نظرات