سردبیر|
هفته گذشته دهها شخصیت فرهنگی و اجتماعی نامه سرگشادهای را منتشر کرده و به خطرات روندی که امروز در جهان جاری است هشدار دادند.
خبر بهخودیخود خوشحالکننده بود: مارگارت اتوود، نوام چامسکی، کی.جی رولینگ، سلمان رشدی و بسیاری دیگر از اندیشمندان جهانی در نامهی سرگشادهای نسبت به خطر «لیبرالیسم کرمخورده» یا illiberalism هشدار دادند. به نوشته این متفکران آنچه آنها illiberalism نامیدهاند – و من برای آن عبارت «لیبرالیسم کرمخورده» را انتخاب کردهام – دمکراسی را با خطری جدی روبرو کرده است.
اینکه گروه بزرگی از فرهیختگان آمریکا و اروپا به طور متحد، با اسلحه کلام علیه ترامپیسم وارد میدان شدهاند گامی بزرگ و نویدبخش است.
با تمام وجودم باور دارم که حجم خوبی و خیرخواهی در جهان به مراتب بیش از بدخواهی و شر است. به تکرار از خود سوال میکنم: چگونه طرفداران جنگ و تخریب و تحقیر و سرکوب میتوانند اینچنین لگام جهان را به دست بگیرند درحالیکه نیروی خیر اینگونه دست بالا را دارد؟ حس میکنم شعر «گرگ» زندهیاد فریدون مشیری بهترین پاسخ به پرسش تکرارشونده من است.
حالا گروهی اندیشمند، شانهبهشانه، در میدان بزرگ جهانی با نام و قلم خود دربرابر فرهنگی بیمار و آزادیکش سینه سپر کردهاند.
این رخداد فرخنده را به فایل نیک میگیرم و آرزو میکنم این همراهی ماندگار و استوار ادامه یابد.
سروده زندهیاد مشیری عزیز را به همه خیرخواهانی که حاضرند برای منافع جمع از خود بگذرند تقدیم میکنم.
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
ارسال نظرات