سردبیر |
هفتاد سال از تلاشها و جانفشانیهای دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی و یارانشان در ملی کردن صنعت نفت میگذرد. هفتاد سال شیرین و تلخ. شیرین ازآنجهت که بخش زیادی از تأمین مالی زیرساختها و توسعهٔ زیربناها مدیون درآمدهای سرشار نفتی بوده است و تلخ از آن سو که تمام حیاتوممات اقتصاد ایران طی پنج دههٔ گذشته به آن وابسته و این طلای سیاه بلای جان شده است. به بیان دیگر، نفت میتوانست بهعنوان سرمایه، بدل به سرمایههای پایدار کشور شود، حالا خود یکی از عوامل توسعهنیافتگی در ایران و سایر کشورهای نفتخیز خاورمیانه شده است.
البته این یک سرنوشت محتوم نیست؛ چراکه آن دسته از کشورهای نفتخیز با نظامهای منطقیتر توانستهاند نفت را ارمغانی برای توسعه و بهبودی معیشت و آینده مردمشان کنند. در اینجا دو تفاوت اصلی بین کشورهای توسعهیافته نفتخیز و ما خاورمیانهایها دیده میشود: تفاوت در نوع نگرش مردم به این منابع و تفاوت کیفیت ساختارها و نهادهای سیاسی و اجتماعی.
در کشورهایی که ساختارهای سیاسی و اقتصادی آنها تقویتکنندهٔ رانت است، نفت و سایر منابع طبیعی به مانعی برای توسعه تبدیل میشوند اما آنجا که نهادهای دموکراتیکی وجود دارد، منابع طبیعی معمولاً بهعنوان عامل توسعهٔ اقتصادی عمل میکند. در کشورهایی مانند ایران، دولتها و حکومتها حتی اگر مصلح هم باشند با مزه کردن ثروت «بیحسابوکتاب» نفت بهتدریج نقش تاریخی خود و وظایف حاکمیتی که بر دوش دارند را فراموش میکنند و از آن بدتر درآمدهای نفتی را ابزاری میکنند برای سرکوب نارضایتیهای برحقِ اجتماعی. امری که به نوبه خود اقتدارگرایی را بیشازپیش تقویت کرده و میکند.
برای مقابله با این مکانیسم مخرب، تنها راه، حذف این افیون از سیستم سیاسی و اقتصادی است؛ هرچند این فرایند بسیار دردناک است اما راز بقا و سلامت جامعه از این مسیر میگذرد. دولتها با درآمدهای مالیاتی است که ناگزیرند پاسخگو باشند و مردم هم با پرداخت مالیات است که میتوانند روحیهٔ مطالبهگری را در خود تقویت کنند. طبیعی است که طیکردن این مسیر نیازمند تغییر اساسی در نگرش مردم و جامعهٔ مدنی است.
بسیاری از ایرانیان بر این باورند که سهم آنها از منابع نفتی کشور باید ماهیانه در اختیارشان قرار گیرد و این «حق» آنهاست! این نگرش در اغلب کشورهای نفتخیز خاورمیانه سبب افسارگسیختگی حکومتها شده است. در ایران به معنای دقیق کلمه هزینه نانی که روی سفره مردم است، دستکم بخشی از آن، از درآمد نفت پرداخته میشود. طبیعی است که این پرداختها به «نان شب» مردم خلاصه نمیشود و در کنار یارانههای کالاهای اساسی دهها و صدها رانت مستقیم و غیرمستقیم شکلگرفته است که تنها «از ما بهتران» از آن سود میبرند. رانتهای قانونی، شبه قانونی و غیرقانونی منبع اشکال مختلف فساد شده است، امری که امروز خواجه حافظ شیرازی هم از آن خبر دارد اما چشمانداز تغییر آن حتی در افقی دوردست نیز پیدا نیست.
در بالا به دو تفاوت اصلی بین کشورهای توسعهیافته نفتخیز مانند اشاره شد: نوع نگرش مردم به منابعی مانند نفت و کیفیت ساختارها و نهادهای سیاسی و اجتماعی. از این دو، تفاوت دومی در حیطه قدرت فردی نیست. تغییر ساختارهای سیاسی به انقلاب یا اصلاحات بنیادین نیاز دارد. انسداد سیاسی در ایران راه بر اصلاحات اساسی بسته است و انقلاب هم امری نیست که کسی آن را به اراده راه بیندازد و یا بتواند به اراده جلوی آن را بگیرد، وقتیکه شرائطش شکل بگیرید مستقل از خواست و تلاشِ طرفداران و مخالفان آن سیلِ بنیانکن سرازیر میشود.
اما در مورد تفاوت اول همه ما میتوانیم در آن نقش داشته باشیم. گرچه انتخاب آسانی نیست.
ما، بهعنوان کارمند و کارگر اما بخصوص بهعنوان کارکنان آزاد و متخصصان و صاحبان کسبوکارهای خُرد و کلان باید بتوانیم نگاه شخصی خود به مالیات را تغییر را دهیم. پرداختکننده مالیات صاحب کشورش میشود و حق خواهد داشت دولت و حکومت مالیاتستان را به پاسخگویی بطلبد.
وقتیکه خانواده سلطنتی، بیت رهبری و یا کابینه دولت بودجه، حقوق و مواجبش را بهجای منبع «بیحسابوکتاب» نفت از مردم دریافت کند خواهناخواه و دیریازود باید به درخواست و سخن مردم گوش کند.
در دهه ۱۹۹۰ حزب سبز آلمان شعاری را باب کرده بود با این مضمون که دولت مدرن با ابزار مالیات هدایت میکند. (در زبان آلمانی کلمه مالیات و راندن/هدایت کردن یکی هستند). حال این تصمیم ماست که میان یک نظام مدرن و یک نظام رانتبنیان انتخاب کنیم؛ انتخابی که اگر به جهت اجرایی در دست ما نیست اما به جهت انتخاب در نگرشمان کاملاً در دست ماست و یادمان باشد هر رخدادی در دنیایِ واقعیِ اجتماعاتِ انسانی قبلاً در یک ذهن و فکر به صورت ایده و نگرش شکل گرفته بوده است.
روز ۲۹ اسفند روز ملی شدن صنعت نفت بود که پیری با اتکا به ارادهای آهنین و عشق به وطن و هموطن آن را عملی ساخت. او همهٔ دارو ندار و جانش را برای آرمان استقلالِ تو و من گذاشت و ما را یک گام بزرگ بهسوی استقلال هدایت کرد. حال برای احترام به آن جان بزرگ و صدالبته احترام به خودمان وقت آن شده است که تکتک ما برای حرکت بهسوی استقلال فردی (تو بخوان آزادی) تصمیم بگیریم و نگرش خود را به مسئولیت تغییر بدهیم.
ارسال نظرات