سردبیر |
امسال سال سختی بود. سخت برای همه و سختتر برای برخیمان. سالی پر از درد برای بیماران، پر از سوگ برای برجایماندگان و پر از سردرگمی برای همه. هنوز پس از یک سال سؤالهای زیادی برجاست. آیا موج دیگری از این ویروس عجیبوغریب در راه است؟ آیا درمان قطعیاش از راه میرسد؟ آیا واکسن مؤثرتری ساخته میشود؟ آیا واکسن به اینجا هم میرسد؟ کی میرسد؟ اصلاً چارهٔ درد هست؟ چقدر میتوان امید داشت؟ آیا دوباره کار پیدا میکنم؟ فرزندم دوباره به مدرسه میرود؟ مدیران بیپاسخاند، دولتها بیپاسخ، دانشمندان بیپاسخ …
به گمانم کرونا آمده بود تا یکبار برای همیشه توهم «دانستن» را از سر بشر قرن بیست و یکم بزداید و انگار دستکم برای زمان حضورش، تا امروز، در این توهم زدایی موفق بوده است: «همه میدانیم که نمیدانیم.»
به بیان قدما، علم به جهل اولین گام دانایی است. همینکه بدانم که نمیدانم، مهمترین قدم بهسوی آگاهی را برداشتهام … و کرونا به ما چنین آموخت. هرچند بهای بالایی برای این آموزش پرداختیم؛ نزدیک به ۳ میلیون جان انسانی ازدسترفته، دهها میلیون بیمار از دالانهای سخت گذشته، شغلهای بیبازگشت، خانوادههای فروریخته و انسانهای خسته و درمانده. اما کرونا با تمام بلاهایش ناچارمان کرد طور دیگر زیستن را به چشم ببینیم.
نوروز هم قرنهاست به ما یادآور میشود دیگرگونه زیستن را. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا نو شدن «انقلابی» زمین و آسمان را به ما نشان بدهند: نه با مرگ و بیماری که با نوزایی و زیبایی، با رویاندن دوباره جوانه بر شاخسار خشک و منجمد. با جاری شدن جویبارهای دلانگیز، با گرمشدن زمین که تا مغز استخوان یخزده بود، با شکوفههایی که عطرشان بیش از هر شرابی مستت میکنند،با آواز پرندگانی که پس از زمستانی سخت، دوباره بر شاخسارها مینشینند و سرود مستانهٔ بهاری سر میدهند…
هزاران هزار سال شاهد تکرار این نوزایی هستیم اما انگار ما فرزندان آدم توان یادگیری از معلم مهربان را نداریم. هرسال دوباره و دوباره این نو شدن را میبینیم؛ خود را به آن راه میزنیم و به درجازدن در زمستان انجماد درون خود ابرام میکنیم. همین روزها دوباره آموزگار مهربان طبیعت، یکی از شگفتانگیزترین نمایشهای خود را بر پرده دارد. به هزار زبان میگوید: دیروز مرده است، وجود ندارد، در آن ماندن برای من درمانده عین مرگ است، گذشته رفته است، زندگی در اکنون و همین لحظه جاری است و من همه چیز را برایتان نو میکنم تا با چشمان خود ببینید و باورم کنید.
آیا این بار وقتیکه معجزهٔ دگرگونی سحرآمیز طبیعت را میبینیم، باور میکنیم که میتوان دیروزی را با همهٔ سرما و ترسهایش دفن کرد و نوروز شد؟ هرکس و هر چیز را دوباره از نو دید و لذت آشنا شدن با خوبیهای ناشناختهٔ هستی را از آن خود کرد؟ امیدوارم که چنین باشد …
به سهم خودم و تیم همکاران هفته به شما عزیزان و خوانندگان در هر گوشهٔ این جهان زیبا که هستید، رسیدن نوروز و سال نو را تبریک میگویم. برای شما، خودم و همکارانم در مجلهٔ هفته، پیروزی بر آن دیو را آرزو میکنم که چشممان را بر رموز دگرگونی میبندد و نمیگذارد معمای هویدای نو شدن همیشگی را یاد بگیریم، برای همیشه.
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز.
ارسال نظرات