حضور گسترده شخصیت‌های فعال ایرانی کانادا در تحریم انتخابات ۱۴۰۰

حضور گسترده شخصیت‌های فعال ایرانی کانادا در تحریم انتخابات ۱۴۰۰

به نظر می‌آید رهبر ایران مسیری را انتخاب کرده است که بارهاوبارها در تاریخ تجربه شده است: حذف روزافزون اقشار مردم از صحنه، تمرکز حداکثری قدرت در دست گروهی کوچک، ناتوانی روزافزون این گروه کوچک در مدیریت جامعه‌ی پیچیده قرن بیست و یکمی و سرانجام سقوط نهایی.

 
سردبیر |

دیروز بیانیه‌ی کوتاه اما محکمی در تحریم انتخابات ریاست‌جمهوری ایران منتشر شد. این بیانیه توسط بیش از ۲۰۰ فعال فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و شخصیت‌های دانشگاهی و هنری امضا شده است که بخش بزرگی از آن‌ها از کانادا هستند.

در به‌اصطلاح «انتخابات» ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ در ایران محدودیت‌ها به حدی رسیده که موضع‌گیری علیه آن برای طیف وسیعی از ایرانیان (در داخل و خارج از کشور) بسیار آسان‌تر از گذشته شده است. نه فقط طرف‌داران براندازی رژیم حاکم بر ایران بلکه حتی نوه بنیان‌گذار این نظام هم دلیلی برای شرکت در انتخابات نمی‌بیند و عدم مشروعیت آن را اعلام می‌کند.
به نظر می‌آید رهبر ایران مسیری را انتخاب کرده است که بارهاوبارها در تاریخ تجربه شده است: حذف روزافزون اقشار مردم از صحنه، تمرکز حداکثری قدرت در دست گروهی کوچک، ناتوانی روزافزون این گروه کوچک در مدیریت جامعه‌ی پیچیده قرن بیست و یکمی و سرانجام سقوط نهایی.

یادمان نرفته است که روند حذف در ایران از همان فردای انقلاب بهمن شروع شد. آغاز این روند در نهایتِ خشونت و توحش با منتسبان به نظام پهلوی کلید خورد. به‌سرعت دامن کردهای غرب کشور و ترکمن‌ها در شمال شرق را گرفته و بعد به گروه‌های مخالف نظام در سطح گستره امتداد یافت.
طبیعی بود که بعد از آن یکی پس از دیگری نیروهای سیاسی و فعال جامعه حذف شوند، برخی با خشونت بیشتر و برخی آرام‌تر اما نکته اینجا بود که «حذف» تا به امروز قاعده‌ای ثابت ماند.

در سال‌های اخیر حذف‌کنندگان قدیم در کنار خیل عظیم حذف‌شدگان دیروز امروز قرار گرفتند. نظامی که داعیه مردمی بودن داشت «مجبور شد» سازندگان و پایه‌گذارانش را به تیغ حذف بسپارد. این روایتِ «ناگزیر» حذف همچنان ادامه دارد تا جایی که احتمالاً سلطان با مشتی بادمجان‌دورقاب‌چینِ بی‌خاصیت تنها بماند و با فشاری از بیرون و یا انفجاری از درون از تخت پایین کشیده شود.

این مسیر را «ناگزیر» می‌دانم برای اینکه اساس آن از روز اول نه بر مدارا و دوستی و همراهیِ همه‌ی ذی‌نفعان (بخوان شهروندان) بلکه بر دیگرهراسی، دشمن‌تراشی، خشونت و استفاده لخت و عریان از قدرت علیه او که قدرت کمتری دارد و… گذاشته شد. هرکسی که «با من نبود بر من بود»، اعتماد به دیگری نه قاعده بلکه در بهترین حالت یک استثناء بود، مخالف دشمن بود، اتهام غیرمستند قاعده و جستجو برای حقیقت استثناء بود و … این روند برخاسته از یک فرهنگ بود و است.

می‎‌گویند از لقمان حکیم پرسیدند ادب از که آموختی گفت: از بی‌ادبان. ما، مهاجران و تبعیدیان ساکن کانادا راهی نداریم به جز اینکه از این روند بیاموزیم و به‌جای تبدیل مخالف به دشمن، به‌جای اتهامات بی‌پایه به دنبال اعتماد باشیم، به‌جای فرهنگ حذف فرهنگ پذیرش و تسامح را با دیگری در پیش بگیریم.

در این صورت هم می‌توانیم در کانادا تأثیرگذارتر شویم و هم شاید برای مردمان آن سرای بلا‌زده منشأ خیر.

به امید فرداهای روشنِ پرمهر و پرتسامح.

ارسال نظرات