«من»هایی که باید «ما» هم باشند

«من»هایی که باید «ما» هم باشند

کسی نمی‌تواند و نباید منکر تنوع فکری، فرهنگی و سیاسی در جامعه ایرانیان کانادا شود اما وقتی توانایی تحمل و به رسیمت شناختن این تنوع به اندازه خود آن ارزشمند و مهم تلقی نمی‌شود، آسیب‌های زیادی سرباز می‌کند.

 
جامعه ایرانیان کانادا روز ۵ اوت در تورنتو شاهد راهپیمایی قابل‌توجهی در حمایت دوباره از خانواده‌های قربانیان پرواز ۷۵۲ و خواسته‌های آنان بود. چکیده حرف راهپیمایان این بود که امیدی به سیاستمداران جمهوری اسلامی برای رمزگشایی و حل این پرونده تراژیک نیست و دولت کانادا باید نقش پررنگ‌تری در بین کشورهای درگیر در این پرونده بر عهده بگیرد و برای باز شدن مسیر آن به سوی ایکائو (سازمان بین‌المللی هوانوردی کشوری) و دادگاه لاهه نقش آفرینی بیشتری داشته باشند.

توجه جدی دولت کانادا به این خواسته‌ها تابعی از عوامل مختلف از جمله کم و کیف حمایت افکار عمومی جامعه ایرانیان است که راهپیمایی امثال ۵ اوت می‌تواند تابلویی برای نماش آن باشد. به عبارت دیگر اگر این تابلو نشان دهد حمایت جامعه ایرانیان از خواسته‌ها به آستانه کمی و کیفی  قابل قبولی رسیده است، احتمالا دولت کانادا هم به عنوان یک متغیر مهم در تصمیم‌سازی خودش به آن وزن خواهد داد. برپایه همین استدلال می‌توان پرسید آیا راهپیمایی ۵ اوت از وزن کافی برای تحت تاثیر قرار دادن و هدایت دولت کانادا در جهت خواست خانواده‌های قربانیان پرونده پرواز ۷۵۲ برخوردار بوده است یا خیر؟

از یک سو جامعه ایرانیان روزهایی زیادی را به خاطر ندارد که اعضای آن با حفظ تنوع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، درخواست‌های مشترکی را فریاد زده باشند و به همین دلیل راهپیمایی ۵ اوت نسبت به آنچه در گذشته بوده همچنان باید قابل توجه و مثبت ارزیابی شود. از سوی دیگر اما راهپیمایی دست بالا چند هزار نفری در جامعه چند صدهزار نفری ایرانیان کانادا به آن معناست که ظرفیت بیرون مانده زیادی شامل چهره‎ها، گروه‌ها و انجمن‌ها وجود دارد که به هر دلیلی در این راهپیمایی حضور نداشتند البته این نکته‌ای نیست که از چشم دولت کانادا پنهان بماند و بر رفتار آتی آن تاثیرخواهد گذاشت و اتفاقا از  همین یک آسیب جدی است که باید به امید اصلاح به ریشه‌ها و دلایل آن در مطالب و گزارش‌های مفصلی پرداخت اما دو نکته وجود دارد که در این یادداشت به طور کوتاه به آن‌ها می‌پردازم:

اول اینکه در راهپیمایی ۵ اوت جای برخی چهره‌های سیاسی مانند آقای مجید جوهری، نماینده منطقه ریچموندهیل در پارلمان کانادا و بعضی انجمن‌های حقوقی با توجه به مسئولیت‌ها و ماموریتی که برای خودشان در جامعه ایرانیان کانادا تعریف کرده اند، کاملا خالی بود. آقای جوهری در راهپیمای دیگری هم که چندی پیش در حمایت از اعتراض‌های مردم خوزستان در در منطقه یورک برگزار شد، حضور نداشت و اتفاقا در همان برنامه شعارهایی علیه ایشان سر داده شد. به هرحال آقای جوهری نمی‌تواند با این بهانه که شعارهایی علیه‌اشان سر داده می‌شود، از حضور در این راه‌پیمایی‌ها شانه خالی کنند. ایشان به عنوان یک سیاستمدار بهتر از هرکسی می‌داند که شنیدن صدای مخالف و منتقد و حتی خوردن فحش سیاسی بخشی از مهارت یک سیاستمدار در کشورهای دموکراتیک است و نشان‌دهنده سطح تسامح او. آقای جوهری احتمالا همان روزی که تصمیم گرفت ردای سیاست بر تن کند و برای پیروزی در انتخابات مهیا شود، به روزهای سخت آن نیر فکر کرده بود. بنابراین شعارها و مخالفت‌ها نباید چیزی خارج از انتظار ایشان و بهانه‌ای برای رفع تکلیف باشد. به هرحال آقای جوهری برای حضورش در بالاترین سطوح سیاسی کانادا دِین‌هایی به جامعه ایرانیان دارد که باید در مواردی مانند حمایت از دادخواهی خانواده قربانیان پرونده پرواز ۷۵۲ هم ادا شود.

از طرفی ایشان نباید فراموش کند که این‌عدم حضور در راهپیمایی‌ها و رویدادها در نهایت به حرف و حدیث‌ها و شایعه‌ها بیشتر دامن می‌زند و دست مخالفان و منقدانشان را در تایید ادعایشان سنگین‌تر می‌کند.

دوم اینکه گاهی فضا برای حضور همه گرایش‌ها و پسندها در رویدادهایی مانند ۵ اوت باز و فراهم نیست. نگارنده این یادداشت از نزدیک شاهد بود که در همین راهپیمایی چگونه برخی افراد با بدترین تعبیرها و جارزنی برخی دیگر را به طرفداری و کارچاق کنی برای جمهوری اسلامی متهم می‌کردند. این نوع برچسب‌زنی‌ها ریشه‌های عمیقی دارد و پیامدهای منفی اجتماعی و فرهنگی قابل توجهی هم به همراه خواهد داشت از جمله اینکه سرمایه اجتماعی را در جامعه ایرانیان کانادا به شدت مستهلک می‌کند و به آن اجازه نمی‌دهد هنگامی که پای یک موضوع مهم انسانی و فراتر از گرایش‌ها مانند حمایت از خواسته‌های خانواده‌های قربانیان پرواز ۷۵۲ مطرح می‌شود از همه ظرفیت‌های خودش برای اقدام مثبت استفاده کند. بماند که دامنه منفی این نوع رفتارها فراتر از این هم می‌رود و بر توسعه جامعه ایرانیان کانادا و جایگاه‌یابی آن در جامعه کانادایی هم تاثیر منفی می‌گذارد.

به هرحال کسی نمی‌تواند و نباید منکر تنوع فکری، فرهنگی و سیاسی در جامعه ایرانیان کانادا شود اما وقتی توانایی تحمل و به رسیمت شناختن این تنوع به اندازه خود آن ارزشمند و مهم تلقی نمی‌شود، آسیب‌های زیادی سرباز می‌کند از جمله اینکه توان جامعه برای حرکت‌های جمعی را به شدت تحلیل می‌برد. فراموش نکنیم در یک جامعه پویا و توسعه یافته «من»های متنوع در سایه یک «ما» قدرتمند است که می‌توانند سر بر‌آورند و رشد ‌کنند.

ارسال نظرات