افغانستان، ایران، دو کودتا و پیامدهای خونین آنها

افغانستان، ایران، دو کودتا و پیامدهای خونین آنها

دو کودتای ۲۶ سرطان (تیرماه) داوود خان علیه ظاهر شاه و ۲۸ مرداد انگلیس – آمریکا علیه مصدق تاریخ این دو کشور و در نتیجه‌ی آن، تاریخ کل منطقه، و به عبارتی تاریخ بخش بزرگی از جهان را تغییر داد.

 

سردبیر |

اگر محمد داوود خان یک ماه دیرتر پسرعموی خود، ظاهر شاه را به زیر کشیده بود، دگرگونی حکومت افغانستان مصادف می‌شد با بیستمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد (۱۹ اوت). کودتای این ناسیونالیست پشتون با حمایت روس‌ها زنجیری از تحولات را آغاز کرد که کودتای نورمحمد تره‌کی، و به قول برخی «انقلاب ثور» گام بعدی آن بود. رخدادهای پس از آن را به‌خوبی می‌دانیم، گرچه ما مردمان این منطقه حافظه‌ی تاریخی‌مان ماهی‌گونه است و به ناگزیر تاریخ را تکرار و باز تکرار کنیم اما وقایع خونین و مرگبار چهل سال گذشته چنان حی‌وحاضرند که نمی‌توان آنها را ندید: میلیون‌ها کشته و آواره، کودکانِ بی‌پایِ قربانیِ مین‌هایِ آمریکایی و روسی و چینی و زنان مثله شده به دست غیرت طلبه‌های طالبانی.  

کودتای ۲۸ مرداد که امروز ۱۹ اوت ۲۰۲۱، دوباره سالگرد آن است از جبهه مقابل صورت گرفت: دولت و سازمان‌های جاسوسی انگلیس و آمریکا در هماهنگی به‌دقت محاسبه‌شده تغییر تاریخ یک ملت را رقم زدند. دولت ملی مصدق که یک شانس بزرگ تاریخی بود تا استقلال و کرامت انسانی را با کمترین هزینه به مردم ایران بازگرداند به‌خاطر منافع بیگانه ساقط شد. مردمی که صدسال بود بازیچه‌ی رقابت‎های روس و انگلیس در منطقه شده بودند از این شانس تاریخی محروم شدند؛ همان دو دولتی که رقابتشان در قرن ۱۹ بر تاریخ افغانستان تأثیر گذاشته بود و پس از جایگزین شدن بریتانیا با ایالات متحده در نتیجه جنگ دوم جهانی، در ربع آخر قرن بیستم بزرگ‌ترین بلای تاریخ افغانستان شدند.

دو کودتای ۲۶ سرطان (تیرماه) داوود خان علیه ظاهر شاه و ۲۸ مرداد انگلیس – آمریکا علیه مصدق تاریخ این دو کشور و در نتیجه‌ی آن، تاریخ کل منطقه، و به عبارتی تاریخ بخش بزرگی از جهان را تغییر داد.

شاید فراموش کرده باشیم که اتفاقاً داوود خان که با حمایت روس‌ها پسرعموی خود را به زیر کشیده بود در کودتای دیگری و این بار نیز با حمایت روس‌ها خودش به زیر کشیده شد و محمدرضا شاه که با اتکا به کودتای انگلیسی – آمریکایی از «شَرّ» مصدقِ مردمی خلاص شده بود ۲۵ سال بعد حکومتش در هماهنگی ژنرال رابرت هایزر آمریکایی با آیت‌الله خمینی سرنگون شد.

امروز هم‌زمان با سالگرد کودتای ۲۸ مرداد شاهد هستیم که طالبان با توافق آمریکا و غرب به قدرت باز‌می‌گردد. همان طالبان که برای سرنگونی‌اش آمریکا جهانی را بسیج کرد، از سازمان ملل مجوز گرفت و حاصل ۲۰ سال حضورش در افغانستان مرگ و نیستی و تنش بود و بس. گمان می‌کنم حتی در ظرفیتِ حافظه تاریخی ماهی‌گونه ما نیز می‌گنجد و به یاد داریم که در دهه ۱۹۹۰ هم به‌قدرت رسیدن طالبان بدون حمایت شدید پاکستان و عربستان، متحدانِ آمریکا در منطقه محال می‌بود.

اما بالاخره چی؟ آیا قدرت‌ها هر کاری که می‌خواهند می‌کنند و راه گریزی از آن نیست؟ نه! به باور من مطلقاً چنین نیست. البته تا زمانی که گفت‌وگو در عرصه ملی و همچنین گفت‌وگو با همسایگان را به‌عنوان اساسی‌ترین راه برقراری رابطه با هم نپذیریم و آن دیگری را به دلیل نظرات متفاوتش حذف کنیم بی‌تردید محکوم به سپردن لگام امور خود به دست کسانی هستیم که جز منافع خود به دنبال چیز دیگری در منطقه نیستند. ظاهر منافع آنها گاهی با نظر «من» نزدیک است و گاهی با نظر «تو» اما باطن آن همیشه و همواره آسیب زده و خواهد زد، مگر اینکه نخبگان هر کشور و کل منطقه حاضر باشند با استفاده از ابزار گفت‌وگو منافع مشترک خود را تعریف کنند و بر اساس آن منافع مشترک با هر کشوری از جمله با روسیه و آمریکا و چین وارد دادوستد شده و به خود و به دیگران سود برسانند.  

وقایعی که امروز در افغانستان جاری است و جهان را انگشت‌به‌دهان کرده از یک زاویه نتیجه‌ی دخالت‌های مستمر قدرت‌هاست اما از سوی دیگر نتیجه عدم توان نخبگان افغانستان و منطقه برای گفت‌وگو و تعریف منافع مشترکشان است.

به امید روزی که از این تاریخ پردرد و خونین درس بگیریم و این درس چیزی جز آموزش گفت‌وگو نیست.

 

ارسال نظرات