افغانستان؛ دست‌های لرزان و دل‌های پرجوش

افغانستان؛ دست‌های لرزان و دل‌های پرجوش

آیا اتحاد مردان پنجشیر و زنان مترقی افغانستان می‌تواند بقیه‌ی جامعه را به میدان بکشد تا این سرزمین بزرگ و زیبا در تاریکی جهل حقانی و طالبانی غرق نشود؟

 

سردبیر |

کودکان بر بام؛

دختران بنشسته بر روزن؛

مادران غمگین کنار در؛

مردها در راه.

در پنجشیر چه خواهد شد؟

آیا آخرین سنگر افغانستان در برابر تحجر قرون وسطایی فقهای مسلح فرو خواهد ریخت و بهشت دره‌ی پنجشیر، جهنم دیگری می‌شود تا اهریمن جنگ بی‌پایان، دوباره و دوباره کهن دیار اهورایی را درنوردد؟

آیا اکنون که یانکی‌ها شّر خود را کم کرده‌اند، همسایگان، دو جمهوری اسلامی ایران و پاکستان، دمکراسی هند، دیکتاتوری سوسیالیستی چین و دیکتاتوری مافیایی روس شّرافروزی را کنار می‌گذارند و اجازه می‌دهند تا سرانجام این سرای بلادیده رنگ روزهای خوش را به خود ببیند؟

بیست سال پیش در چنین روزهایی، دارودسته‌ی بوش و رامسفلد و دیک چنی در چهارگوشه‌ی جهان درراه بودند تا حمایت اقتصادی و سیاسی دیگر قدرت‌ها را برای یورش خود به افغانستان به‌دست بیاورند. آنها در این تلاش حتی دشمن درجه یک خود، حکومت فقهای ایران را نیز فراموش نکردند و اتفاقا دست رد هم به سینه‌شان نخورد.

این هنگام ورود به افغانستان بود، اما هنگام خروجِ ناگهانی،‌ کاخ سفید حتی نزدیک‌ترین متحدان خود را در برابر عمل انجام شده قرارداد و آنها را انگشت به دهان کرد؛ داشتند می‌رفتند، پس نیازی هم به مشورت نداشتند. رفتند و سرگیجه‌ای عمومی را برجای گذاشتند.

اما در این میان، زنان افغانستان که بی‌شک اولین قربانیان دولت امارت اسلامی طالبانی هستند فرصتی برای از دست دادن ندارند. طی روزهای گذشته دستِ کم دو تظاهرات در هرات و کابل سازمان داده‌اند؛ درحالی‌که اژدهای جهل طالبانی در سراسر شهر سایه‌ی نحس‌ خود را گسترده است، زنان به میدان آمده‌اند. گرچه هنوز بسیار کم‌شمارند اما… آنها می‌دانند که تسلط نهایی طالبان آغاز دوباره روزهای تاریک برایشان خواهد بود. پس نمی‌توانند آرام بنشینند و نظاره‌گر فشردن پای جهل بر گلوی خود باشند.

آنها به حمایت نیاز دارند و این حمایت از هیچ‌کجا به غیر از داخل افغانستان نمی‌تواند سرچشمه بگیرد.

آیا احمد مسعود و مردانش می‌توانند در برابر طالبانی که توسط ارتش و اطلاعات پاکستان حمایت می‌شود، مقاومت کنند؟ دست‌کم تا زمانی که شیرزنان افغانستان با تکیه بر باور به‌ خود، متحدتر از پیش به میدان بیایند و در برابر جاهلان قد علم کنند؟

آیا اتحاد مردان پنجشیر و زنان مترقی افغانستان می‌تواند بقیه‌ی جامعه را به میدان بکشد تا این سرزمین بزرگ و زیبا در تاریکی جهل حقانی و طالبانی غرق نشود؟

آیا این تنها یک رویاست و پیش از انتشار این نوشته، طالبانِ متکی به ارتشِ متحجر و وابسته‌ی پاکستان، درختان پنجشیر را با خون جوانان آن دیار آبیاری خواهد کرد؟

روزهای سختی است. به قول سیاوش کسراییِ فقید:

روزگاری بود؛

روزگار تلخ و تاری بود.

بخت ما چون روی بد خواهان ما تیره.

دشمنان بر جان ما چیره.

شهر سیلی خورده هذیان داشت؛

بر زبان بس داستان‌های پریشان داشت.

زندگی سرد و سیه چون سنگ؛

روز بدنامی،

روزگار ننگ.

غیرت اندر بندهای بندگی پیچان؛

عشق در بیماری دل مردگی بیجان.

فصل ها فصل زمستان شد،

صحنه‌ی گلگشت‌ها گم شد، نشستن در شبستان شد.

در شبستان‌های خاموشی،

می‌تراوید از گل اندیشه‌ها عطر فراموشی.

ترس بود و بال‌های مرگ؛

کس نمی‌جنبید، چون بر شاخه برگ از برگ.

سنگر آزادگان خاموش؛

خیمه‌گاه دشمنان پرجوش.

مرزهای ملک،

همچو سرحدات دامن‌گستر اندیشه، بی‌سامان.

برج‌های شهر،

همچو باروهای دل، بشکسته و ویران.

دشمنان بگذشته از سرحد و از بارو …

ارسال نظرات