سردبیر |
تصور کنیم یک پزشک متخصص، وکیل یا قاضی عالیرتبه، مهندس هوافضا، معلم مدرسه و حتی یک استاد دانشگاه را که در سرزمین مادری خود به دنیا آمده، مدرسه رفته، تحصیلات عالی را پشت سر گذاشته و احتمالاً به چند زبان خارجی آشنا است اما وقتی یک متن به زبان مادریاش در برابر او میگذارید برایش همان قدر غریبه است که خط میخی.
این اگر حکایت یک یا صد نفر، و یا یک قشر و گروه در جامعه بود میشد گناه را به گردن خودِ آن فرد یا گروه انداخت و یا لاقید بر آن چشم پوشید. اما وقتی که میلیونها نفر، از گروهها و اقوام مختلفِ یک سرزمین، به این بلا دچار هستند دیگر نمیتوان آن را مشکل فردی دانست و یا دربارهاش اغماض کرد.
این حکایت دردِ مشترکی است که ما هم در ایران و هم در کانادا با آن روبرو هستیم.
اکنون در دهه سوم قرن ۲۱ میلادی آگاهی بشر نسبت به اهمیت حفظ گونههای طبیعی (گیاهان و جانوران) به درجهای از رشد رسیده است که گرچه همچنان در حال نابودی آنها هستیم اما دستکم با وجدانی آسوده این کار را نمیکنیم. وقتی در یک خبر میخوانیم که در سال گذشته فلان حیوان یا گیاه منقرض شد ناراحت میشویم. میدانیم که آن گیاه یا جانور وظیفهای روی این زمین داشته و بخشی از یک زنجیره غذایی و یک اکوسیستم بوده که بدون آن، سیستم مذکور ناقص شده و این روند روزی تمامی سیستم طبیعی کرهی آبیِ ما را مختل خواهد کرد. این آگاهی نسبی احتمالاً روزی به عملی مثبت و تأثیرگذار منتج خواهد شد و امیدواریم آن روز دیر نشده باشد.
به باور من ما هنوز به این سطح از حساسیت درباره نیاز بشر به رنگارنگی فرهنگی نرسیدهایم. امروز در کانادا نزدیک به ۸۰ زبان در خطر نابودی هستند. امری که کمتر کسی درباره آن میداند چه رسد به آنکه این امر دغدغهاش باشد. فرهنگهایی که ریشهی هزارانساله در این سرزمین دارند از چند صدسال پیش با ورود مهاجرانِ مسلح، در مسیر نابودی قرار گرفتهاند. در ابتدای نابودیِ این فرهنگها، زبان آن قوم و قبیله قرار داشته و دارد.
در سرزمین آباواجدادی ما نیز زبانهای بسیاری در خطر هستند. علاوهبرآن و دردناکتر اینکه زبانهای پرجمعیتی همچون ترکیِ آذری، عربی، کردی، ترکمنی و… که زبان مادری میلیونها شهروند ایران است به دلیل عدم آموزش سیستماتیک بهشدت آسیب دیدهاند.
حق یادگیریِ سیستماتیکِ زبان مادری، یکی از حقوق پایهای انسانهاست. بهعبارتدیگر آموزش زبان مادری بخشی از روندِ حرکت بهسوی برابری اجتماعی است. هیچ جامعهای حق ندارد بخشی از فرزندان خود را از تسلط بر زبان مادری محروم کند و از این منظر دولتها موظف هستند تا همهی کودکان سرزمین تحت حاکمیت خود را دارای حقوق برابر ببینند و این امکان را برای آنان مهیا کنند.
اینکه امروزه در ایران هزاران استاد دانشگاه، پزشک متخصص، معلم و مهندس غیر فارس نمیتوانند به زبان مادریِ خود بخوانند و بنویسند فاجعهای بزرگ است بهویژه برای سرزمینی که طی قرنها سرایِ گروههای مختلف قومی بوده، از این تنوع فرهنگی بهره برده و بهدرستی به زیباییهای این تنوع میبالد و افتخار میکند.
ما میدانیم که نبودِ آموزش سیستماتیک زبان مادری سبب میشود که زبان و ادبیات اقوام مختلف رشد نکند و بخش زیادی از استعدادهای فردی شکوفا نشود. عدم شکوفایی این استعدادها خسرانی است که با دست خودمان به سرزمین و آیندهمان وارد میکنیم. مقاومت نابخردانهی در برابر آموزش سیستماتیکِ زبانهای غیرفارسی علاوه بر اینکه استعدادهای جامعه را از آن میرباید، این سرزمین هزارانساله را در آستانه تنشهایی بهشدت غیرضروری قرار داده و میدهد. این امر نیز به نوبه خود نیروی جامعه را از تمرکز بر سازندگی منحرف و در بهترین حالت آن را وادار به مدیریت تنش میکند.
هر کودکِ ایرانیِ کُرد، عرب، ترک، ترکمن و … باید حق داشته باشد در سیستم آموزشی زبان مادریاش را یاد بگیرد و به آن مسلط شود. این امر علاوه بر رعایت حقوق انسانی آن کودک سرمایهسازی برای آینده این کشور است.
از سال ۱۹۹۹، بیستویکم فوریهی هرسال از سوی یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری شناخته شده است؛ روزی برای توجه دادن به تنوع زبانی و حفظ حقوق برابر انسانی.
کانادای دوزبانه، سوئیس چهارزبانه، آفریقای جنوبی یازدهزبانه و بسیاری دیگر از تجربیات موفق جهان شاهدی بر این مدعا هستند که پذیرش دو و چندزبانگی دشوار است اما امتیازات بسیاری در بر دارد. اگر خود را از نظر رشد و توسعه اجتماعی در حد این کشورها میدانیم پس از چندزبانگی فرزندانمان نترسیم.
ارسال نظرات