نوروز، امید، شادی و دیگر هیچ…

نوروز، امید، شادی و دیگر هیچ…

سیاست و سیاست‌مداران مایه جدایی «تو» و «من» هستند. آنها بانی تفرقه هستند و ما با کمرنگ‌تر کردن سهم سیاست در خوراک روزانه‌مان عملا از ذهن و زندگی‌مان گندزدایی می‌کنیم و همزمان با افزایش سهم شعر، ادبیات، موسیقی و دیگر شاخه‌های هنر می‌توانیم آن را عطرآگین کنیم و به این ترتیب از نو زاده شویم.

 

سردبیر|

در آستانه‌ی نوروز هستیم و دوباره جنگی بزرگ درگرفته است؛ جنگی که امروز پس از سه هفته هزاران قربانی و صدها هزار آواره برجای گذاشته. انگار سال ۲۰۰۳ تکرار می‌شود: آن هم در پیش‌شب نوروز بود، ۲۰ مارس ۲۰۰۳ . در آن روز ایالات متحده با لشکرکشی به عراق جنگی را گسترش داد که دامنه‌اش بسیار فراتر از عراق رفت و بعد از ۱۸ سال هنوز مردمان چندین کشور در آتش آن می‌سوزند. این بار اما روسیه است که جنگ علیه برادران و خواهران خود را آغاز کرده؛ جنگ علیه مردمی که آقای ولادیمیر پوتین ادعا می‎کند بخشی از تاریخ و جغرافیای روسیه هستند.

ای کاش می‌شد در شب عید از گسترش مهر و دوستی میان مردمان گزارش کنیم. ای کاش می‌شد از ساختن پل‌های رابطه بنویسیم. ای کاش می‌توانستیم داستان جایگزین شدن سیاستمداران بی‌مایه و قدرت‌پرست با مدیرانِ آگاه و مسئول را روایت کنیم. چنان نیست اما نوروز هست و «تو» هستی و «من» هم. ما می‎توانیم، اگر بخواهیم بی‌شک می‌توانیم، به سهم خود پل بسازیم. سیاست و سیاست‌مداران مایه جدایی «تو» و «من» هستند. آنها بانی تفرقه هستند و ما با کمرنگ‌تر کردن سهم سیاست در خوراک روزانه‌مان عملا از ذهن و زندگی‌مان گندزدایی می‌کنیم و همزمان با افزایش سهم شعر، ادبیات، موسیقی و دیگر شاخه‌های هنر می‌توانیم آن را عطرآگین کنیم و به این ترتیب از نو زاده شویم. آخر نوروز است و روز نو می‌شود، پس تو و من هم می‌توانیم چنین کنیم، از نو بروییم و در این زندگی نو فقط دوست بداریم و فقط مهر بورزیم حتی به آنها که به سختی می‌توانند دوست بدارند. به قول سیدعلی صالحی عزیز «شعر شفاست» و «ما نباید بمیریم رویاها بی‌مادر می‌شوند.»

نوروز را به شما عزیزان تبریک میگویم و شما را به نوشیدن جرعه‌ای از مِیِ نابِ فریدون مشیری دعوت می‎کنم. می‎دانم آن را خوانده‌اید، شاید بارها و بارها، اما تصمیم بگیریم این‎بار لذتی تازه از آن بگیریم، انگار که برای اولین بار آن را می‌خوانیم، آخر نوروز است و «تو» و «من» هم نو شده‌ایم.

عیدتان مبارک عزیزان!

 

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

عطر نرگس، رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز

خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام

باده رنگین نمی‌بینی به جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می‌‌باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

ارسال نظرات