انتشار خلاصهای از داستان نجات دو کودک توسط یک جوان ایرانی در تورنتو، در شبکههای اجتماعی هفته، بحثی را ایجاد کرد که این روزها بیشتر از هر زمانی دیگری به آن نیاز داریم: من در برابر «دغدغههای» دیگران تا کجا و چقدر مسئول هستم.
همانطور که در مقاله اصلی این شماره حکایت شده ماجرا از آنجا شروع شد که یک جوان ایرانی صدای گریه یک کودک را از خانه شماره ۶۱ خیابان پلهام، واقع در مناطق مرکزی تورنتو شنید. این جوان، آقای مسعود نظری به هفته گفته است که با همکارانش مشغول کار ساختوساز در همسایگی ساختمان مذکور بود که صدای گریه کودک توجهاش را جلب کرده است. صدا را پیگیری میکند، با همسایگان صحبت میکند، با پلیس تماس میگیرد، بعد از آمدن و رفتن پلیس دوباره با پلیس تماس میگیرد و بعد از روشن شدن ابعاد ماجرای وحشتانگیزی که اتفاق افتاده بوده تازه همسایهها متوجه میشوند چگونه سهلانگارانه خود را از موضوعی کنار کشیده بودند که باید دغدغهشان میشده: مرگ و زندگی دو کودک در همسایگی آنها تحت شرایطی غمانگیز و ترسناک.
مسعود صدای گریه کودکان را میشنود و آن را پیگیری میکند درحالیکه بسیاری از همسایگان تصمیم میگیرند صدای گریه کودک را که حتی بعد از یکی دو روز شنیده میشده ناشنیده بگیرند. راستی چه چیزی سبب میشود که ما غمناکترین صدا را، صدای گریه یک کودک را نشنیده بگیریم. آیا همه ما چنین میکنیم؟ دست کم مسعود نظری تصمیم گرفت چیز دیگری را نشنیده بگیرد. او تصمیم گرفت این توصیه رایج را نشنیده بگیرد که میگوید «برای خودت دردسر درست نکن» و نتیجه این شد که دو کودک از سرنوشتی ناگواری نجات یافتند.
این داستان بعد از درج در شبکههای اجتماعی هفته بازخوردهای فراوانی را برانگیخت. گروه بزرگی از مخاطبان واکنش نشان دادند.
در پرونده این شماره روایت ماجرا از زبان آقای مسعود نظری و همچنین گزارشی از بازخوردهای ایرانیان کانادا ارائه شده است.
اما راستی مرز امر مهم مسئولیت اجتماعی کجاست و این مسئولیت در کجا شروع میشود؟ آیا جامعه ما بیش از حد دربرابر درد دیگران کرخت نشده است؟ اگر پاسخ منفی است چگونه میتوانیم صدای گریه ادامهدار کودکان را نشنیده بگیریم؟ آن هم برای ساعتها و حتی روزها؟
آیا تمایل روزافزون به آسایش فردیِ «من» جایی برای دیدن واقعیتِ اجتماعی بودنِ انسان باقی نمیگذارد و ما بهمرور حیاتی بودن اهمیت تعلق به جامعه را فراموش میکنیم؟
آیا گسترش روزافزون ابزارهای مدرن همچون اینترنت، موبایلهای هوشمند و هوش مصنوعی در بستر فرهنگِ فردگرایی افراطی انسان را بهسوی فاصله هرچه بیشتر از خودش خواهد راند؟ و ما روزی بیدار میشویم که دیگر دیر شده است؟
امیدوارم در جامعه انسانی ما روند به سمتوسویی برگردد که تعداد «مسعود»ها بیشتر و بیشتر شود.
ارسال نظرات