وقتی میگوییم عمق فلان داستان (فاجعه) بیشتر از این حرفهاست، گستردگی ریشهها و پیامدهایش را به چاه هولناکی تشبیه میکنیم که قعر ترسناکی دارد. این استعاره برای زندگی کانادایی، پسر انسیه خزعلی، معاون زنان و خانواده دولت ابراهیم رئیسی هم به کار میآید. خبرش که فاش شد چندان شگفتزده نشدیم و سر و دست چندانی برای گفتن آن به دیگران نشکاندیم. آن را گذاشتیم کنار زندگی پیدا و پنهان هزاران آقازاده دیگر خارج از «بهشتی» که پدران و مادرانشان در ایران ساختهاند و پیش خودمان گفتیم این هم مثل فلانی و بهمانی!
حرفهای انسیه خان م درباره اینکه پسرش با حس «تعلق به وطن» و «مسئولیتپذیری» به کانادا آمده (گویا برای خدمت سربازی آمده!) را هم گذاشتیم به حساب متلاشی، بیمصداق و بیصاحب شدن مفاهیمی مانند تعلق، وطن، مسئولیت و… در بهانهها و تبلیغات قدرت و وابستگانش برای توجیه آن چه هست.
چشممان وقتی روشن شد و از ته ناپیدای این چاه ترسیدیم که خبردار شدیم آقازاده حکومتی در کانادا سرش به تولید فیلترشکن گرم است؛ یعنی مادر در کنار دولت که این آقازاده از دامان ایدیولوژیک آن برآمده است، بر آزادی مردم یوغ فیلتر میبندد و ایشان (حتما یک نفر نیست) در کانادا ابزار شکستنش را میسازد تا هم پول از رعیت بستاند و هم گزارش «صیانت» از فضای مجازی به امارت بدهد!
به هرحال این یکی نوبر است و از گونه جدید آقازادگان بچه زرنگی خبر میدهد که اینجا «برتخت میخوابند» و ابزارهای فرمان چپانی (نه روایی!) میسازند. به قول انسیه خانم اینها برای «بسترسازی» به اینجا میآیند؛ اگرچه نه برای مردم که از بهر قدرت.
شاید اگر با همین دست فرمان برویم، ته ناپیدای این چاه هولناک را فصل آخر قلعه حیوانات بیابیم که در آن همه آرمانهای انقلاب در مزرعه آقای جونز از جمله «هیچ حیوانی بر تخت نمیخوابد» یا «همه حیوانات برابرند» دچار فروپاشی شدند چون «برخی برتخت میخوابیدند» و «همه برابر بودند و بعضی برابرتر» و… شاید هم این چاه هولناک قعر ناپیداتری داشته باشد.
پی نوشت: قلعه یا مزرعه حیوانات نوشته جورج اورول، نویسنده انگلیسی، یک کتاب سمبولیک درباره سرنوشت نظامهای انقلابی است با این ایده اصلی که این نظامها برخلاف آرمانهایی که وعده میدهند در نهایت به همان چیزی شبیه میشوند که بر آن شوریده بودند.
ارسال نظرات