وقتی سال گذشته برای هشتم دیماه، زندگینامه و کتابشناسی فروغ را در شماره ۴۲۱ کارکردیم، حجم استقبالها و تشکرها را پیشبینی نمیکردیم. امسال و با یاد طعم دلپذیر آن استقبالها، در حسابهای کاربری شخصیام در شبکههای اجتماعی، برای دوستان و مخاطبانم دو پرسش را پیش کشیدم تا کمک کند و دستمایهای مخاطب محورتر را برای تولد امسال فروغ تقدیم کنم. پرسش اول مربوط به دیدار درگذشتگان بود و میخواستم ببینم اگر میتوانستند ۵ زن و ۵ مرد درگذشته را ببینید، انتخابتان چگونه بود؟ که دیدم از بین نزدیک به صد پاسخدهنده ۶۷ تای آنها دوست دارند با فروغ دیدار کنند؛ و دوم اینکه از مخاطبان گرامی پرسیدم که آیا فروغ فرخزاد و آنچه از او مانده، برای فارسیزبانان امروز فایدهای دارد؟ اگر بله؛ چرا و چگونه؟
طبعاً این ذوقسنجی دوم کمی تحلیلیتر و زمانبرتر بود و تعداد کمتری بدان پاسخ دادند (بیست پاسخ). باری از بین آن پاسخها، چند تا را بهعنوان با شما خوانندگان عزیز هفته در میان مینهم.
پاسخ نخست از خانم قمر فلاح است که نوشتهاند: شعر او، بازنمایی «خود» و «من» زن، قیدوبند اجتماعی (سنن، دین، حقوق) و نیز خواست پرواز از این قیدوبند بندها و رسیدن به آزادی است. این پاسخ، بهنوعی نماینده تمام نگاههایی است که نقش تغییر جو و عصیانگر فروغ را میستایند.
پاسخ دوم را خانم فروغ افشون برایم فرستادند که نوشتهاند: «فروغ توانست صدای زن مدرن ایرانی را بر ادبیات معاصر نقش بزند؛ همچنین با شخصیت پویایی که داشت، توانست از همانچه در آغاز خلق کرده بود گذر کند و اندیشه و گفتارش را غنا بخشد. قطعاً بودنش ادبیات معاصر را پربارتر کرده است.» این نگاه بیش از آنکه عصیانها و در هم شکستنهای فروغ را بستاید، به ساختههای او توجه میکند.
پاسخ سوم اما کمی همهجانبهتر به نظر میرسد. ابتدا آقای مهران راد برای من نوشتهاند: «فروغ و گفتار فروغ سند شجاعت زن معاصر ماست که آغاز به خودباوری میکند. اصولاً تولیدکنندگان ادبیات بهفایده نمیاندیشند. هیچ شاعر یا نویسنده بزرگی به اعتقاد من یوتالیتاریانیستی فکر نمیکند؛ حتی ایدئولوژیکترین شاعران فایده برای ادبیات را از ادبیات نمیخواهند. ایشان اگر فایدهای تصور کنند مثلاً برای خلق یا اجتماع و از این قبیل است. بااینحال فواید دیگر همه تاریخمصرف دارد الا فایده ادبی که ایشان از اول به آن نمیاندیشیدهاند و آن تاریخ انقضا ندارد. همه آثار ادبی از درصدی فایده ادبی برخوردارند چون ادبیات در بین مردم مثل پارچهای پهن میشود و آثار ادبی تار پود آن پارچه هستند.
در این میان کارهای خوب جاهای مهم تلاقی تاروپودها را تشکیل میدهند که رنگ و نقش آن پارچه خیلی به آن تلاقیها بستگی دارد. فروغ دراینبین یکی از این تلاقیهای مهم است. عصیانش، زن بودنش، شجاعتش، زبانش و ارادتش به موج نوگرای بعد از نیما که در تلاطم بود همه و همه به این اهمیت شکل میدهد.»
اما من اجازه میخواهم پاسخ چهارمی نیز به این سه دیدگاه اضافه کنم: انسان امروز (چه در وطن، چه در سفر و چه در مهاجرت)، با تنهاییهای بسیاری مواجه میشود و بیش از نیاکانش هم به آنها توجه میکند. تنهاییهایی که لزوماً از جنس «جداماندگی» (فاصله فیزیکی) نیست که مثلاً با گرفتن یک بلیت هواپیما و رفتن به زادگاهمان حل شود؛ بلکه اتفاقاً بیشتر از جنس تنهاییهای وجودی و روحی و باطنی است و اگر هر زمان لحظاتی را تجربه کنیم که بهجای گریز از تنهایی، بخواهیم با آن مواجه شویم، شعر فروغ از دلپذیرترین و کارآمدترین نمونههاست.
درنگ در تنهاییهای شعر فروغ اعم از فیزیکی (جداماندگی) و روحی (با انواع گونهگونش) به ما نشان میدهد که اولاً نیمه دفتر نخست (اسیر) بهجز «تنهایی وجودی» دیگر انواع تنهایی را در خود بازتاب داده است و این به دلیل فاصله و تقابلی است که شاعر هم با مهمترین دیگری زندگی خویش (معشوق و همسرش) و هم با جمع تجربه میکند؛ ثانیاً چون هیچیک از اینان هویت معترضانه و نامتعارف شاعری او را درک نمیکنند، زمینهای مناسب و طبیعی پدید آمده که شاعر خود را اسیر نوعی جبر ببیند و دیگر جایی برای اندیشیدن به «تنهایی وجودی» (تنهایی هر فرد در برابر انتخابها و مرگ خویش) باقی نماند.
ازآنجاکه ادراک و سخن گفتن از «تنهایی وجودی» مستقیماً از ادراک و پذیرش مختار و مسئول بودن هر انسان و نیز میرایی او مایه میگیرد، هیچیک از این دو عامل در اسیر وجود ندارد و در فاصله آن تا «تولدی دیگر»، ابتدا نشانههایی از پذیرش صفت نخست (به شکل پذیرش مسئولیت انتخابها در دیوار و تأکید بر ضرورت مختار بودن برای انسان بودن آدمی در دفتر «عصیان») در شعر فروغ ظاهر میشود تا سرانجام همنشینی این مقوله با تأمل در زوال و میرایی هستی و انسان (در پایان «عصیان»)، زمینه را برای اصالت یافتن «تنهایی وجودی»در دو دفتر پایانی آماده میکند.
بهعلاوه، جهانبینی و تربیت ذهنی و فکری فروغ، جهان را برای او «نظام احسن» تصویر نمیکند و خدای او نیز موجودی «حق»، «برتر» و «خیرالحافظین» نیست؛ به همین سبب، اعتراض به تمام ارکان و مراتب هستی از انسان تا خدا در شعر او بهدفعات دیده میشود. به همین سبب دو پدیده رابطهمندی یا همان عشق به انسانی دیگر و زوال سازی در هستی (در دو دفتر پایانی) مسائل اصلی شعر فروغاند.
ارسال نظرات