مشاهداتِ میهنی

مشاهداتِ میهنی

در پی برگزاری «مهمانی شعر و داستان» که شامگاه جمعه ۲۶ژانویه۲۰۱۸ از ساعت ۱۷ کتابخانه نوروززمین برگزار شد و به متن‌خوانی مهران راد به‌همراه گفت‌گو و بررسی با کمک حضار اختصاص داشت، خوانندگان از ما خواستند از شعرهای طنز ایشان نیز در مجله استفاده کنیم که در عمل به این درخواست در ادامه اشعاری از ایشان تقدیم‌تان می‌شود.

 
 
مشاهداتِ میهنی

مثلِ تصویرِ یک گرافیتی
رنگ‌وروباخته، درِ پیتی
ایستاده کنارِ دیواری
زیرِ یک بیلبوردِ سی‌فیتی
خشتکش آمده سرِ زانو
ژِستِ او فیگوری بِرَدپیتی
کَلّه‌اش ابتدایِ شُخم زدن
کُلَهش انتهایِ قُزمیتی
هرطرف ریخته نخ و زنجیر
رویِ یک تکه‌پاره‌ی شیتی
حلقه‌ای توی لاله‌ی گوشش
مثلِ قالپاق‌های تی‌بی‌تی
رویِ بازو و گردنش اَشکال
ماری و عقربیّ و عفریتی
دختری می‌گذشت از آنجا
کفشِ او داشت تق‌تق و تی‌تی
لاغر و تَرکه و سیه‌چُرده
راست چون مردمانِ هائیتی
روسری و کیلیپس: افراطی
بینی و خطِ‌چشم: تفریطی
لب مگو، سُرخی‌اش به رنگِ لبو
وانگه اندازه: لوبیاچیتی
چشمِ تب‌دار، سُرخ و ویروسی
دورِ آن رعشه‌ای مننژیتی
لاکِ سرپنجه‌اش، متالیکی
طوقِ در گردنش، گرانیتی
اِسترچ: نخ‌نمایِ کِش‌مُرده
مانتو: راه‌راهِ کبریتی
برلباسش حروفِ نامفهوم
همچو محموله‌ای ترانزیتی
دخترک گفت نکته‌ای به پسر
عشقولانسی، خَفن، صفاسیتی
ایستادند و گفتگو کردند
نامشان بود جعفر و گیتی
پشتِ یک غمزه‌ی بلوتوثی
دستشان خورد جوشِ کاربیتی
دو من و یک من‌اند «من تو من»
«من یونایتد» بگو و «من‌سیتی»
بُرد من را به غارِ حافظه‌ها
ذهنِ صدها فلان مگابیتی
ناگهان فرق‌ها شباهت شد
مُتعجب شدم ازین فیتی
کف و سقفی ز نور پُرقندیل
استالاگتیت و استالاگمیتی
جانِ من گشت غرقِ بی‌وزنی
همچو یک صحنه از «گراویتی»
عشق، عشق است و فرق می‌نکند
چه نپالی، چه لُر، چه تکریتی

اختلافِ فرهنگی

تو در قصر و من در گاراژ
به کویر این گشوده آن به پلاژ
هردوتا باز و بسته می‌گردیم
من به دیلَم ولی تو با پُمپاژ
یک‌نفر ساخته تو را عالی
یک نفر کرده بنده را، مونتاژ
من رها گشته جیرجیر کنان
تو مرتّب به روغن و رگلاژ
هر دوتا شاعر و نویسنده
بی‌ریا، بی‌دروغ، بی‌شانتاژ
هر دو در سینه گنج‌ها داریم
همچو تالارهای آرمیتاژ
تو بگویی ز «بارد» در «اِیوَن»(۱)
من سخن از حکیم گویم و باژ
هردو از تکه‌پاره‌های درون
واژه بر واژه می‌کنیم کُلاژ
می‌نویسم من و به صد ایما
می‌نویسی تو و به صد ایماژ
تو سخن از میانه می‌گویی
من چپ و راست می‌دهم ویراژ
دستِ تو بر پسامدرنیته
پایِ من گیرکرده در سِرواژ
و کتابِ من است مال خودم
و کتابِ تو می‌خورد تیراژ
زیرِ بارم من و تو بندی بار
هردو از نشر و سهمِ پورسانتاژ
هر دو گَرمیم تویِ این سرما
من ز گَرمایِ دل، تو از شوفاژ
تو به استخر و بنده تویِ اوین
یک‌نفر هردو را دهد ماساژ
طولِ سلولِ من: بیار وجب
عرضِ استخرِ تو: بکن متراژ
تو به کمپینِ رفعِ حصر از من
هر دو در تیترهایِ ریپورتاژ
گرچه در شاعری هماهنگیم
همچو رقصندگانِ پاتیناژ
تو به من تشنه من به تو معتاد
همچو تریاکیان ژ رویِ نیاژ
ریشه‌ی من ز هند تا ایران
ریشه‌ی تو ز روم تا کارتاژ
من و تمرینِ تک‌صدایی‌ها
تو و تکثیرِ صوت در سولفاژ
شعرِ تو مادری که زاییده
شعر من رفته تا کند کورتاژ
چتربازی پریده تویِ هوا
خلبانی نشسته در میراژ
این بوَد اختلافِ فرهنگی
بدتر از اختلافِ در ولتاژ
آخرین نکته را بگویم من
بنویس آر نبسته‌ای تیتراژ
زاصلِ اسلام و اصلِ جمهوری
موتورم کرد ناگهان گیرپاژ

پانوشت:
۱. BARD OF AVON لقبی است که به شکسپیر داده‌اند یعنی حکیمِ ایون، زادگاهِ شکسپیر، درمقابل پاژ یا باژ زادگاهِ فردوسی است

ارسال نظرات