نویسنده: انوشه جاوید
جایی به نقل از «هاینریش بل»، خواندم که میگفت؛ وقتی میبینی کسی لهجه دارد معنیاش این است که از تو یک زبان بیشتر میداند. سالها پیش وقتی کودکی 8-9 ساله بودم هم با تاکید بر اینکه اگر آموختن زبان انگلیسی را جدی بگیری به زودی پنجرههای تازهای در زندگیات باز خواهند شد که تو را با دنیاهای جدید آشنا خواهد کرد، مرا به کلاس زبان فرستادند. بعدها هم فراگیری زبان فرانسه را با امید به اینکه کمی بیشتر با فرهنگ بخشی از مردم جهان آشنا خواهم شد، آغاز کردم. طی این سالها که سرگرم خواندن و یاد گرفتن زبان انگلیسی و فرانسه و حتی عربی بودم، هیچوقت هیچ یک از دوستان تبریزی، ایلامی، مازندرانی، یاسوجی، خوزستانی، بلوچستانی و… من به من توصیه نکردند که وقتی هم برای آشنایی یا فراگیری زبان مادری آنها بگذارم.
من با برخی از این دوستان از کودکی رفت و آمد داشتم. با عدهای هم در دوران دانشجویی آشنا شدم. بسیاری از آنها با اعضای خانوادهشان به زبان مادریشان صحبت میکنند و مادر و پدر برخی از آنها به دشواری به زبان فارسی حرف میزنند و عجیب اینکه در تمام این سالها به سختی به این نکته توجه کرده بودم که دوستانم زندگی در «اکثریتی اقلیتی» را تجربه میکنند. پدیدهای پیچیده که وقتی به عنوان یک فارس زبان، بیرون از ایران در حلقه دوستان ایرانی و غیرایرانیام قرار گرفتم آن را درک کردم. مبتنی بر زمان و مکان و موضوعی که درگیرش بودم، متوجه میشدم که هرچقدر بر زبان دوم یا سوم تسلط داشته باشم، اختلافهای فرهنگی و زبانی سبب میشوند تا کلمات و واژههای زبان مادری کاربرد و کارایی غیرقابل توصیفتری برایم پیدا کنند و به لحاظ روانی وابستگی بیشتری به آنها داشته باشم. خیلی اوقات شبیه کسی بودم که در یک اسبابکشی بزرگ، چیزهای به ظاهر بیاهمیت اما کلیدی را جاگذاشته است. «واژههایی گره خورده در فرهنگ و آداب و روسم» که به هیچ وجه نمیشود جای خالی آنها را با کلماتی از زبانهای دیگر پر کرد.
من در تهران متولد شدهام. خانواده پدری و مادریام هم تهرانی هستند و خواه ناخواه زبان مادریام با زبان رسمی کشورم یکی است. پس هیچگاه سختی و دشواری آموزش به زبانی غیر از زبان مادری را درک نکردهام مگر زمانی که با اختیار و خواست خودم تصمیم گرفتم زبان انگلیسی و فرانسه را بیاموزم. منطقی است که در چنین فراگیری -هرچقدر هم سخت و دشوار- جبر بیرونی کمترین تاثیر را بر روند آموزش من داشته باشد، ضمن اینکه در نهایت زبان مادری من به عنوان یک اولیت همواره حفظ شده است. اما این داستان برای تعداد قابل توجهی از مردم ایران کاملا متفاوت است. به ویژه برای نسلهای گذشته که از امکاناتی نظیر رادیو، تلویزیون، ویدئو، ماهواره، اینترنت و… بیبهره بودند. آنها در محیطهایی متولد و بزرگ میشدند که جز زبان مادری با زبان دیگری ارتباط نداشتند، پس زمانی که وارد مدرسه میشدند با دنیایی بیگانه مواجه میشدند که درک درستی از چرایی و چگونگی مواجه شدن با آن، نداشتند. برای بسیاری از آنهایی که زبان مادریشان غیرفارسی بود (حدود 40 تا 50 درصد جمعیت ایران)، مدرسه و آموزش به زبان فارسی نخستین چالش بزرگ، سخت و گاه دردناک زندگیشان به شمار میآید.
از اینکه زبان مادریام ترکی است، احساس رضایت کردم
«مریم پناهی»، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، در خانوادهای تبریزی مقیم تهران به دنیا آمده است و به جز خانواده درجه یکش بقیه اعضای خانوادهاش در تبریز زندگی میکنند. او درباره چالش زبان مادری و آموزش به زبان رسمی کشور میگوید: «دنیای امروز با دنیای 30 سال پیش که من شروع به یادگرفتن الفبای فارسی کردم، زمین تا آسمان فرق دارد. یادم میآید که هروقت برای دیدن خانوادهام به تبریز میرفتیم، تقریبا هیچ یک از دخترخالهها و پسرعمهها و کلا بچههای هم سن و سال من نمیتوانستند فارسی صحبت کنند مگر اینکه مدرسه رفته بودند. تا قبل از سن دبستان، اینکه من میتوانستم هم فارسی صحبت کنم و هم ترکی برای دوستان تبریزیام جای تعجب داشت. در واقع زبان ترکی که همان زبان مادری من بود، نقش پرچم سفیدی را بازی میکرد که سبب به وجود آمدن رفاقتهای عمیق میان من و سایر کودکان فامیل میشد. اما حالا داستان خیلی متفاوت است. با اینکه بچهها در خانوادهای ترک زبان به دنیا میآیند و زبان مادریشان ترکی است اما از همان کودکی به دلیل اینکه ابزار ارتباطی مثل تلویزیون، اینترنت، ماهواره و … دم دستشان است، خودآگاه و ناخودآگاه زبان فارسی را یاد میگیرند. دنیای امروز آنها را طوری تربیت میکند که مجهز به دو زبان مادری (فارسی و ترکی) شدهاند. در واقع برای نسل امروز دیگر مثل دوران پدر و مادرهایشان، سن مدرسه سن پر چالش و تنشی برای مواجه با زبان رسمی کشور نیست.»
این استاد دانشگاه شهید بهشتی که اتفاقا همسری ترک زبان دارد، در ادامه با اشاره به اینکه حفظ زبان مادری مثل حفظ یک میراث هزارساله خانوادگی اهمیت دارد، اضافه میکند: «من و همسرم هر دو ترک زبان هستیم و اتفاقا ترکی و فارسی ابزار مشترک صحبت و رد و بدل کردن احساساتمان است؛ اما برای اینکه در خانه با دخترانمان به زبان فارسی یا ترکی صحبت کنیم؛ توافق خاصی نکردهایم. به نظرم دختر بزرگم که حالا 10 سالش است غیرارادی (بدون اینکه ما برنامهریزی برای او کرده باشیم) زبان ترکی را یاد گرفته است. شاید دلیلش این باشد که همچنان همه اعضای خانواده ما تبریز زندگی و به زبان ترکی صحبت میکنند. دختر کوچمان که در آستانه چهارسالگی است هم به تقلید از خواهرش سعی کرده است زبان ترکی را بیاموزد. با این حال اعتراف میکنم که امروز بیشتر از اینکه آموزش زبان ترکی به بچهها برای من و همسرم اولویت باشد، فراهم کردن امکانات و محیطی مطلوب برای آموختن زبان انگلیسی به آنها برایمان مهم است.»
پناهی میگوید: «یادم میآید وقتی 14 سالم بود یکی از دخترخالههایم به من گفت، خوشبحالت که اینقدر خوب فارسی میدانی. هر وقت معلم کلاس زبانمان به ما چیزی یاد میدهد من در ذهنم اول توضیحات انگلیسیاش را به فارسی و بعد فارسیها را به ترکی تبدیل میکنم تا بتوانم درسهایم را به خوبی پس بدهم! نمیدانم برای تحلیل درست این جمله باید شیوههای آموزش را زیر سوال برد یا مظلوم ماندن اهمیت زبان مادری را؟ ولی خوب میفهمم که امروز دردسرهای رویارویی با این مشکل به مراتب کمتر از دیروز است. همین دخترخاله من امروز مادر پسری 8 ساله است و همیشه بر این نکته تاکید دارد که شوکهایی که او هنگام ورود به مدرسه تجربه کرده است، برای پسرش کاملا بیگانه است چرا که به طور همزمان هم فارسی را یادگرفته است هم ترکی را.»
او در پایان به نکته جالبی درباره امکانهایی که فراگیری زبان مادریاش برایش ایجاد کرده است، اشاره میکند: «دورهای را یادم میآید که گاهی سعی کردم اشراف بر زبان ترکی را پنهان کنم، اما وقتی وارد دانشگاه شدم، متوجه شدم که اتفاقا به ابزار و سلاحی مجهز هستم که من را از خیلی از همکلاسیهایم متمایز کرده است. من به راحتی میتوانستم اشعار ترکی شهریار و سایر شعرا و نویسندگان ترک زبان کشورم را بخوانم. کمی بعدتر هم با دنیای ادبیات ترکیه آشنا شدم و به سراغ فراگیری زبان ترکی استانبولی رفتم. این اتفاق سبب شد وارد دنیایی شوم که اشتراکات بسیاری با آن داشتم… بعد از اشراف پیدا کردن بر زبان ترکی استانبولی بارها و بارها از اینکه زبان مادریام ترکی است، احساس رضایت کردم.»
به عنوان پدر موظفم زبان مادری فرزندانم را حفظ کنم
«صادق دلکش»، عکاس خبری است. او متولد ایلام است و از 18 سالگی در تهران زندگی میکند. زبان کوردی زبان مادری اوست و به گفته خودش تا سالها به جز زمانی که حرف از آوازهای کوردی شهرام ناظری و کامکارها، یا صدای کمانچه کلهر میشد، تقریبا در هیچ زمان دیگری دوستانش کورد بودن او را به عنوان یک مزیت به حساب نمیآوردند و حتی گاهی سعی میکردند این واقعیت را که او هنرمندی کورد است، نادیده بگیرند. اما رفته رفته هرچقدر که ابزارهای ارتباط جمعی پیشرفت کرد و امکان دسترسی مردم به اینترنت و ماهواره بیشتر شد، آشتی بین زبانها و قومیتها منطق جدیتری به خود گرفت.
او که نزدیک به هشت سال از پانزده سال زندگی حرفهایاش را به عنوان یک عکاس-خبرنگار آزاد مشغول به فعالیت است، میگوید: «وقتی برای ادامه تحصیل از ایلام به تهران آمدم، بارها و بارها با خودم فکر کردم چرا اینقدر جنگ بر سر حفظ زبان مادری جدی و ریشهدار است؟ چه فرقی است بین من که همه کودکیام را با لالاییهای کوردی مادرم به خواب رفتم و با نهیبهای کوردی مردانه پدرم راه درست زندگی را پیدا کردم، با دوستان فارس زبانم؟ در عمل و در روزمرههای عادی زندگی واقعا فرقی بین ما نبود. گاه پیش میآمد که بعضی از دوستان و استادانم درباره عبارت با معنی کوردی بعضی از کلمات از من چیزی میپرسیدند اما واقعا مجهز بودن به دانش زبان کوردی برای من امتیاز خاصی نداشت تا اینکه حکومت صدام سقوط کرد، منطقه کردستان عراق شکل گرفت و رفت و آمدهای سیاسی و اقتصادی بین ایران و این منطقه جدی شد. اولین بار در سال 2005 میلادی بود که احساس کردم چه خوب که مادر و پدرم متعصبانه برای فراگرفتن کوردی اصرار داشتند و هیچگاه حاضر نشدند که با آنها فارسی صحبت کنم. اگرچه اگر قرار بود فارسی صحبت کنم هم مادرم یک کلمه از حرفهای من را متوجه نمیشد!»
صادق در ادامه اضافه میکند: «دانش زبان کوردی به من فرصت داد تا بارها و بارها به عنوان عکاس-خبرنگار و مترجم به ماموریت کاری در منطقه کردستان عراق بروم. حتی بسیار پیش آمد که دوستانم ماموریتهایشان را به من واگذار کردند چرا که برای آنها که تا قبل از این به تسلطشان بر زبان انگلیسی میبالیدند، برقراری ارتباط در
این منطقه کار نسبتا سختی بود. آنها مدعی بودند که میشود با فارسی دست و پا شکسته یا انگلیسی هم کار از پیش برد اما نمیتوان حق مطلب را آنطور که شایسته و بایسته است ادا کرد!»
او در پایان حرفهایش با اشاره به اینکه با اینکه پدر و مادر
ش هیچگاه با او فارسی صحبت نکردهاند اما چون خواهر و برادرهای بزرگترش با او فارسی صحبت میکردند، قبل از 7 سالگی فارسی را مثل کوردی صحبت میکرد، گفت: «قبلا فکر میکردم اگر با دختری غیرکورد ازدواج کنم اصراری به آموزش زبان کوردی به فرزند یا فرزندانم نخواهم داشت؛ اما حالا معتقدم که وظیفه من است که این دانش کهن را که سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است، به فرزندانم آموزش دهم. من به عنوان پدر موظف هستم زبان مادری آنها را حفظ کنم.»
در مدرسه الفبا و ادبیات ارمنی میخوانیم
«آلبرت سرکیسیان»، مهندس الکترونیک 38 سالهای است که پسری 6 ساله دارد. او و همسرش به جز مواقعی که با فارسی زبانها در ارتباط هستند، همواره با «یوناتان» ارمنی حرف میزنند اما اصرار ندارند که یوناتان هم جوابها یا درخواستهایش را ارمنی به زبان بیاورد؛ چون به خوبی میدانند که به محض اینکه پایش را به مدرسه بگذارد باید الفبا و ادبیات ارمنی را کنار الفبا و ادبیات فارسی فرابگیرد.
آلبرت درباره شیوه تربیت زبانی که او و همسرش درمورد پسرشان در پیش گرفتهاند، میگوید: «ما چه بخواهیم، چه نخواهیم یوناتان در بستری زندگی میکند که فارسی و ارمنی را به طور همزمان یاد میگیرد. اتفاقا چه خوب که این اتفاق میافتد. این آموزش همزمان دو زبان اتفاقی است که ما برای آن برنامهریزی خاصی نکردهایم و درست همان راهی است که من و مادرش رفتهایم. اتفاقا آنچه امرروز ذهن ما را درگیر میکند فراهم کردن امکانات و بستر مناسب برای آموزش زبان انگلیسی و فرانسه به او است. البته از آنجایی که من 18 سال اول عمرم را در اهواز زندگی کردهام و با جامعه عربزبان جنوب ایران در تعامل بودم، گاهی با خودم فکر میکنم چه خوب است همان اندک عربی که بلد هستم را هم به او یاد بدهم.»
از او درباره تلاش جامعه ارامنه ایران برای حفظ زبان مادریشان، میپرسم و آلبرت بدون کمترین تعصبی میگوید: «ارمنیها هم مثل کوردها، ترکها، بلوچها و عرب زبانان ایران نسبت به زبان مادریشان تعصب خاصی دارند اما باید بپذیریم که نمیشود همه زبانها و گویشها را پاک و سره و دست نخورده از نسلی به نسل دیگر انتقال داد. من این را وقتی فهمیدم که برای اولین بار به ارمنستان سفر کردم. تا قبل از آن فکر میکردم وقتی به آنجا بروم هیچ کلمه و عبارتی نیست که متوجه نشوم! اما برخلاف انتظارم متوجه شدم که چقدر کلمه فارسی در ارمنی که من با آن حرف میزنم وجود دارد! ضمن اینکه چقدر کلمه روسی در ارمنی که ساکنان ارمنستان با آن صحبت میکنند رخنه کرده است. همین تفاوت و اشتراک را میتوانید در فارسی که ما به آن صحبت میکنیم با فارسی که مردم افغانستان و تاجیکستان به آن صحبت میکنند، ببینید. من فکر میکنم به جای جنگ بر سر حفظ زبان مادری باید به دنبال صلح میان زبانها، فرهنگها و اقوام گوناگون باشیم. صلحی عمیق که دنیای پرآشوب امروز به آن احتیاج مبرم دارد.»
اصل پانزدهم قانون اساسی
بر اساس اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی، زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران، فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد؛ ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است. در واقع این اصل نیز مانند حق آموزش به زبان مادری، در بسیاری از اسناد و معاهدات حقوقبشری مثل منشور زبان مادری، اعلامیه جهانی حقوق زبانی، بندهای ۳ و ۴ ماده ۴ اعلامیه حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، زبانی و مذهبی، ماده ۳۰ کنوانسیون حقوق کودک، ماده ۲۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مورد تاکید قرار گرفته است. بسیاری بر این باورند که اجرای این اصل میتواند گام مهم و بنیادینی برای مدیریت موضوعها و مسایل مربوط به قومیتها باشد. با این وجود اجراشدن این اصل تاکنون با چالشهای بسیاری همراه بوده است اگرچه ارادههایی جدی هم برای اجراییشدن آن وجود داشته است. مثلا حسن روحانی پیش از انتخابات در جمع مردم کردستان وعده اجراییشدن این اصل در دولتش را داد و گفت: «ایمان و اعتقاد من این است و قلبم گواهی میدهد که ایرانی، ایرانی است و هر کس بخواهد کرد و لر و بلوچ و آذری و ترکمن، عرب و فارس را جدا ببیند؛ ایرانی نیست.»
با این حال، تلاشها برای اجراییشدن اصل 15 قانون اساسی در حالی در دولت یازدهم شکل
گرفت که اکثریت اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی با مخالفت در موضوع آموزش به زبان مادری به وسیله آموزش و پرورش در استانها که از سوی دولت اعلام شده بود این مساله را تهدیدی جدی برای زبان فارسی و یک توطئه برای کمرنگکردن این زبان عنوان کردند. این در حالی است که با مراجعه به اسناد مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی درباره تصویب اصل پانزدهم قانون اساسی به این نتیجه میرسیم که منظور از تصویب این اصل نه تنها تضعیف زبان فارسی نبوده که در جهت تقویت آن بوده است. در واقع باید پذیرفت که منطق و هدف تصویب این اصل پذیرش حقوق اقوام در آموزش زبان مادری و مکلفکردن دولت و فراهم کردن امکانات زبان مادری آنان بوده است و آنچه بعضی از اعضای فرهنگستان گفتهاند بدون مراجعه به شأن تصویب این اصل است.
ضمن اینکه آموزش زبان مادری آن هم زبانهای اقوامی که به جز در یک مورد که آن هم زبان دینی است، همگی وحدت ریشهای زبانی دارند و اساس خواندن این زبانها نه تنها زبان مادری را تضعیف نمیکند بلکه در جهت تقویت آن است.
«امید کریمیان» نماینده سابق مریوان در مجلس شورای اسلامی؛ چندی پیش در گفتوگویی با روزنامه شرق با تاکید بر اینکه قانون اساسی حجت را بر همگان تمام کرده است، گفت: «آنچه مشخص است هیچ تنوعی، در ذات خود، مذموم و در مقابل، هیچ همگونی ممدوح نیست. تنوع و تکثر نیروهای اجتماعی و قومی نیز این جوامع را از ظرفیتها و استعدادهایی برخوردار میکند که بهرهگیری مناسب از آنها میتواند موتور رشد، توسعه، همگرایی و همسازی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باشد. اگر بخشی از قانون اساسی تاکنون مغفول مانده است باید متاسف باشیم نه اینکه با بهانهها
ی واهی از اجراییشدن آن جلوگیری کنیم. بیتردید آرزوی هر ایرانی وطندوستی است، که بقای ایران یکپارچه و با عظمت را شاهد باشد، اما این بقا باید با واقعبینی سیاسی، شناخت موانع استمرار وحدت ملی و نقاط ضعف کشور همراه باشد، همچنین باید با درک و دریافت سیاستها و راهکارهای اجرایی منافاتی نداشته باشد.»
او بارها و بارها تاکید کرده است که احترام فرهنگ و آداب و رسوم اقوام و حفظ زبان مادری آنها کمک میکند بسیاری از مردم این سرزمین از حس محرمیتی که سالها با آن دست و پنجه نرم میکنند، دوری گزینند و احساس مهم بودن بکنند. ضمن اینکه حفظ زبان مادری و فرهنگهای بومی نه تنها به افزایش آستانه تحمل افراد کمک میکند بلکه مانع از ایجاد، تشدید و تعمیق عقده سیاسی و فرهنگی در میان گروههای قومی میشود.»
به دنبال یک الگو
«سیدجواد میری»، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با تاکید بر اینکه تدریس زبانهای مادری در ایران حقوق شهروندی که اجرای آن بر گردن نظام است، میگوید: «راه حل مقابله با ترسهایی (مثلا تجزیه طلبی) که ذیل آموزش زبانهای مادری در ایران وجود دارد، فهم حق آموزش زبان مادری ذیل حقوق شهروندی است. در چنین قالبی وظیفه ایجاد زمینه و امکانات مناسب آموزش زبان مادری هم به وجود میآید. متاسفانه ذهن و زبان ایرانی معاصر به دلیل ضعف در مسئله جامعه مدنی و حقوق شهروندی، با فضایی امنیتی مواجه شده است؛ در حالی که باید مقولات شهروندی همچون زبان مادری را امنیتی زدایی كنیم و وارد فضای داد و ستد مدنی شویم. مطرح كردن زبان مادری طرح حقی از حقوق شهروندی است و ربطی به دامنزدن به پانها و تجزیه طلبی ندارد.»
وی در ادامه به قدمت بیش از 100 سال آموزش زبان ارمنی در ایران اشاره میکند و میگوید: «جامعه ارامنه ایران زبان مادری خود را در كنار فارسی یاد میگیرد و این دوزبانگی نه تنها تاثیر منفی روی یادگیری، قدرت مفاهمه و ارتباط آنها با دیگر اقوام ایرانی نگذاشته بلكه فضای مثبتی ایجاد كرده تا ارمنیها بتوانند از ظرفیتهای دوزبانگی در آموزش دیگر زبانها استفاده کنند. فراموش نکنیم تحقیقها نشان میدهد دو یا چند زبانگی موجب میشود ظرفیت آموزش زبانهای دیگر بالا برود. ما میتوانیم بدون هراس از این الگو به صورت کلی در خصوص اقوام و قومیتهای دیگر ایرانی استفاده كنیم. زبان ماوای فهم و بینشهای موثر در جهان است. در ارتباط با حقوق شهروندی، كسانی كه در ایران به این مسئله دامن میزنند كه ترویج زبان مادری هویت ملی ایران را نابود میكند و زبان فارسی از بین خواهد رفت و پانهای مختلف، قطعهای از ایران را جدا خواهند كرد و از طرف دیگر كسانی كه میگویند زبان مادری كفایت میكند و لازم نیست زبان مشترك در ایران فراگرفته شود، هر دو به بیراهه میروند.»
آناهارنت: آنچه باقی میماند زبان مادری است
ترجمه: رضا داودی
من همیشه آگاهانه حاضر نشدم زبان مادری را از دست بدهم. در نهایت چه باقی میماند؟ آنچه میماند زبان مادری است. انگلیسی زبان مادری من نیست و همیشه فاصلهای را با این زبان حفظ کردهام. اختلافی عظیم میان زبان مادری و زبانی دیگر وجود دارد. به آلمانی، تعداد زیادی شعر را از حفظ هستم؛ شعرها جایی در اعماق حافظه من قرار گرفتهاند. در آلمانی کارهایی میکنم که انجام آنها در انگلیسی برایم غیرممکن است. نه اینکه در انگلیسی با جسارت انجام ندهم، اما همیشه این فاصله را با انگلیسی حفظ کردم. زبان آلمانی همیشه برای من چیزی اساسی باقی ماند، و همیشه سعی کردم آگاهانه دست نخورده باقی بماند. هیچ چیزی جایگزین زبان مادری نمیشود. شاید فراموشش کنیم؛ افرادی را دیدهام که فراموش کردهاند. افرادی هستند که زبان دیگر را بهتر از زبان مادری صحبت میکنند.
زبان مادری و شادی آزادی!
رضا بابازاده
به عنوان یک ایرانی ترک زبان که از دور دستهای زمان همیشه مهری بیاندازه به زبان مادریام داشتهام، تجربه آمدن به کانادا مرا با حقیقتی عریانتر آشنا ساخت. حقیقتی که عموم نسل اول مهاجرین آن را نمیپذیرند و به تقابل با آن روی میآورند. حقیقت این است که دنیای امروزه کوچکتر از دهکدهایست که در آن همه به همدیگر نیاز دارند و همه از همدیگر تاثیر میپذیرند و در چنین دهکدهای چسبیدن به عصبیتهای قومی و نژادی محلی از اعراب ندارد. این دهکده کوچک خود را بازتعریف کرده و تنها مفهوم دارای اصالت در آن شهروندی همین دهکده است. شهروندان این دهکده را آنچه اصالت میدهد همین «انسان» بودن است و هیچ رنگ دیگری چون نژاد و مذهب و جنسیت و زبان مطلقن دارای ارزشی نیست.
در مقابل این «اصل انتخاب طبیعی» ما نیز چون تمام موجودات مقهوریم، بایستی آن را قبول کرد و پذیرفت. جنگ و تقابل اثربخش نیست کما اینکه در طول تاریخ نبوده است. اما پیوند تمام اینها به موضوع زبان مادری شاید کمی عجیب به نظر برسد. من به تجربه دیدهام که بسیاری از خشمها و تقابلها در جامعه ایرانی بخصوص روی موضوعات مناقشهبرانگیزی چون نژاد و زبان مادری ناشی از همین به رسمیت نشناختن همدیگر است. ناشی از این است که ما از مفهوم شهروندی این دهکده در منظومه فکری خود غافلیم و یا حداقل فراتر از ادعا در عمل نتوانستهایم به آن پایبند باشیم. برای در کنار هم زیستن، ما باید بپذیریم که یک مفهوم اصیل به عنوان انسانیت وجود دارد و در کنار آن هر رنگ دیگری و هر نسبت دیگری میتواند مجاز باشد. منِ ترک زبان در کنار همشهریان فارس و کرد و عرب زبانم میتوانم براحتی و در کمال صلح و دوستی زندگی کنم اگر همدیگر را هر آنگونه که هستیم، «انسان» بپذیریم. بپذیریم که عیسی و موسی به دین خود باشند، کما اینکه در طول سدههای متمادی چنین بوده است. در چنین بستر آزادی، نه حرفی از خشم خواهد بود و نه توهین و نه تحقیر و نه دعوا و نه جداییطلبی. آنجا فقط مِهر خواهد بود و دوستی… امید که چنین بادا…
ای شادیِ آزادی!
روزی که تو بازآیی
با این دلِ غمپرورد
من با تو چه خواهم کرد؟
حقِ زبان مادری،حقیقتی به اهمیتِ زندگی
کریم احمدی
بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که کودک از همان زمانی که در رحِمِ مادر است، با زبان مادری آشنایی پیدا میکند. با گذشت زمان و شنیدن مکرر، زبان مادری را آموخته و شروع به ادای کلمات و سخن گفتن میکند، با همین زبان شروع به یادگیری و شروع به درک کردن اطراف و جهان پیرامونش میکند. در کوتاه زمان یاد میگیرد که احساسات و خواستههایش را بیان کند. میخندد، میگرید و وارد مشاجره میشود. با سخن گفتن به زبان مادری از فردیت خود خارج گشته و از تعلق خود به گروه ویژهای آگاه میشود.
نیلسون ماندلا درجایی گفته است: «با افراد به زبانی که میفهمند صحبت نکنید، حرفتان فقط به مغزشان میرسد، اما اگر با آنها به زبان مادری صحبت کنید، حرفتان به دل آنهاش مینشیند.»
این بیان حقیقتی است با اهمیت بسیار، تا آن حد بزرگ که خیلیها حاضر شدند جانشان را در راه آن فدا کنند. حاضر شدند از زندگی خود بگذرند تا زبان مادریشان به فراموشی نرود.
این از خودگذشتگی و فداکاری را بنگالیها شروع کردند. زمانی که هنوز بنگلادش و پاکستان یک کشور محسوب میشدند و تنها زبان اردو رسمیت داشت.
دولت مردان پاکستانی با هرگونه به رسمیت شناختن زبان بنگالی مخالف میکردند و با کسانی که هم این خواسته را داشتند، سخت برخورد میکردند. از تقابلِ مرگبار بنگالیها با حاکمان روز بینالمللی زبان مادری متولد شد.
با نگاهی اجمالی به سیستم آموزشی کشورها، در مییابیم که در بیشتر این سیستمها یک زبان به عنوان زبان رسمی مورد استفاده قرار گرفته است. در برخی کشورها تلاش شده که در کنار زبان رسمی، یک سری امکانات برای بسط و گسترش زبانهای قومی درنظر گرفته شود. این امکان در جاهایی امکان بروز یافته که در سیستم آموزشی تفکرات نژادپرستانه نیست و یا به شدت کمرنگ است. اما در در سیستمهای آموزشی که تفکرات تبعیضگرانه برآنها حاکم است، تنها یک زبان به عنوان زبان رسمی مطرح است، و فرصت گسترش و خودنمایی به هیچ یک از زبانهای دیگر داده نمیشود.
در ایران نیز دولت مردان از نگاه و تفکر تبعیضگرانه بیبهره نیستند. و همین طرز تفکر منسوخ را دستآویزی برای سرکوب و به حاشیه راندن دیگر زبانهای رایج و اصیل این مرز و بوم کردند درحالی که سیستم میتوانست و میتواند با شریک کردن دیگر زبانهای رایج در کشور بر قدرت فرهنگ و آموزش خود بیفزاید و زیباترین سیستم آموزشی و فرهنگی را در دنیا داشته باشد و خود از آن سود ببرد.
به نظر میآید هنوز دولت مردان به این باور نرسیدهاند که نمیتوان ترکهای آذربایجان، بلوچها، ترکمنها، عربها، کردها و دیگر فرهنگها و زبانهای ایرانی را نادیده گرفت و نمیدانند که عظمت این سرزمین بیتردید پیش و بیش از هرچیز دیگر به همین گوناگونیِ زیبای فرهنگی است.
بر اساس سرشماری سال نود بیش از ده درصد از جمعیت ایران را کرد زبانها تشکیل میدهند که در غرب ایران و مناطق دیگری از کشور سکونت دارند. زبان کردی یکی از زبانهای زنده دنیا است که در حال حاضر در طبقه بندی زبانهای دنیا از بین هشتاد زبان در جایگاه سی و یکم قرار گرفته است.
در کل بیش از سی و پنج میلیون کرد در ایران، ترکیه، عراق، سوریه و نقاط دیگری از این کره خاکی زندگی میکنند.
زبان مادری همه کردها کردی است اما تا امروز هنوز زبان آموزش و یادگیری هیچ کردی زبان مادریش نبوده، زبان آموزش آنها، بنا به نوع قرار گرفتن آنها در مرزهای جغرافیایی و سیاسی کشورها، تنوع زیادی به خود گرفته، که از جمله فارسی، ترکی، عربی، ارمنی، عبری و غیره است.
زبان مادری برای هرکسی ارزش دارد و طبیعی است که بخواهد با زبان مادریش یاد بگیرد، درس بخواند و آزاد باشد در ترویج زبان و فرهنگ خودش اما متاسفانه تنها بخشی از مردمان جهان از این حق طبیعی بهره میبرند.
مطابق برآورد یونسکو از حدود شش هزار زبانی که در جهان شناخته شده است، بیش از سه هزار زبان در حال نابودیست. این زبانها که هم اکنون نیز توسط گروههای کوچکی به کار برده میشوند، و تقریبا هیچ کدام شانسی برای بقا ندارند.
به مناسبت روز جهانی زبان مادری، روز 21 فوریه، بیایید این تفکر را رواج دهیم که «من برای زبان مادری خودم ارزش قائل هستم» و برای حفظِ رنگارنگی دنیایمان بیایید «زبان مادری دیگران را هم ارج نهیم» و تلاش ما برای زنده نگهداشتن این ثروت بزرگ بشری باشد.
«سیدجواد میری»، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی: متاسفانه ذهن و زبان ایرانی معاصر به دلیل ضعف در مسئله جامعه مدنی و حقوق شهروندی، با فضایی امنیتی مواجه شده است.
باید مقولات شهروندی همچون زبان مادری را امنیتی زدایی كنیم و وارد فضای داد و ستد مدنی شویم.
«مریم پناهی»، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی: «…درآن روزها تقریبا هیچ یک از دخترخالهها و پسرعمهها و کلا بچههای هم سن و سال من نمیتوانستند فارسی صحبت کنند مگر اینکه مدرسه رفته بودند. تا قبل از سن دبستان، اینکه من میتوانستم هم فارسی صحبت کنم و هم ترکی برای دوستان تبریزیام جای تعجب داشت.»
ارسال نظرات