عاشقانه‌های یک دانشجوی تمام‌عمر

دل‌نوشته‌ای به بهانه اکران اینترنتیِ مستند توران‌خانم 

عاشقانه‌های یک دانشجوی تمام‌عمر

بی‌گمان در همین فضا بوده که بنى‌اعتماد و ميرتهماسب و همداستانان ایشان به ایده‌ای ناب همچون اکران اینترنتی رسیده‌اند و از موانع بزرگ و غم‌انگیز کاری بکر و درس‌آموز برساخته‌اند.

 

پژوهشگر ادبیات فارسی در دانشگاه مک‌گیل

حتما بهتر از من می‌دانید که این فيلم به کارگردانى رخشان بنى‌اعتماد و با تهيه‌کنندگى مجتبى ميرتهماسب، یکی از میوه‌های درختِ «کارستان» است. راستی اسمی از این بهتر هم داریم؟ (که کارستانی از این‌دست/ از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار/ بیرون است.)

شصت سال مجاهده و عشق‌ورزی به ایران و کودکانش را در قابی به تصویرکشیدن، سخت است؛ هر قابی که می‌خواهد باشد. اما وجود ناب توران خانم، چیره‌دستی کارگردان و دیگر عوامل، و همین‌طور صدابرداریِ بسیار حرفه‌ای و دقیق، نه فقط بیننده را در متن وقایع می‌نشانَد، بلکه قدم‌ها و نفس‌هایش در جان ما ریشه می‌زنَد. دست همگی ازجمله همشهری ما مونترآلی‌ها، استاد نظامِ کیایی، سلامت و پرتوان باشد برای این تابلوی زنده و روینده.

پله‌پله‌هایی که توران خانم پنج بار در این فیلم بالا رفت، نفس را در سینه‌ام حبس کرد.  شاید این پنج بار، نمادِ پنج سالی باشد که مستند «توران خانم» حاصل پنج سال کوشش و جهدی است که در قالب هشتاد و چند دقیقه عرضه شد تا نگاهِ ما به زندگى توران ميرهادی، شاید نگاه ما را به جهان، به کودکی، به ایران فرهنگی و به کار گروهی عوض کند. وقتی به شدنی‌بودنِ این تغییر نگاه اطمینان کامل‌تری پیدا کردم که پیامکی از مادرم گرفتم. فیلم را با کدی که برایش خریده بودم دیده بود و برایم نوشت: «فیلم را دیدم ارزشمند عالی و آموزنده بود. ممنون که برایم خریدی. چقدر توران خانم انسان والا و تاثیرگذاری بوده. و در آخر می‌فهمیم که چقدر مادرش با فرهنگ بوده و فکر می‌کنم این‌همه آزاداندیشی و اعتقاد به کار گروهی بی‌ارتباط به خواستگاه و تربیت مادر او نبوده. متاسفم که زمانی به‌خاطر آموخته‌های جامعه و نسلم کار گروهی‌ات را تایید نمی‌کردم و خوشحالم که تو از همان وقت به کار گروهی معتقد بوده‌ای و کار خودت را می‌کردی.»

و باز این یادداشتِ مادر مرا به یادِ این نکته انداخت که در مورد توران‌خانم چه کیمیای عجیبی و زرینی در کار بوده است: ترکیب انضباط و چندبعدی‌بودن آلمانی با مهرِ ایرانی. و چقدر ترکیب‌هایی از این دست برای من و امثالِ من و برای ایران امروز لازم است؛ مایی که نسلِ کوشندگان برای ذات کوشش را از دست داده‌ایم و اگر فیلم‌هایی از این سنخ نمی‌بودند، شاید تصویرشان را هم نمی‌دیدیم. مایی که کمتر یادمان هست می‌توان دانشجویی مادام‌العمر بود و مایی که غم بسیار داریم و باید آن‌ها به کارهای بزرگ تبدیل کنیم.

زیستِ زلال و نستوهِ توران بانو میرهادی در آینه این فیلم و در لابه‌لای سطور کتاب‌هایش به ما نشان می‌دهد که این‌ها شعار نیست. می‌توان بود و چنین بود.

بی‌گمان در همین فضا بوده که بنى‌اعتماد و ميرتهماسب و همداستانان ایشان به ایده‌ای ناب همچون اکران اینترنتی رسیده‌اند و از موانع بزرگ و غم‌انگیز کاری بکر و درس‌آموز برساخته‌اند. چالشی که میرتهماسب آن را چنین بازگو کرده است: «مجتبی میرتهماسب با خوش‌آمدگویی به مهمانان مراسم را آغاز کرد و درباره دلایل اکران اینترنتی فیلم گفت: از زمان پخش اولیه «کارستان» تلاش کردم با مدیران تلویزیونی ارتباط بگیرم اما درهای تلویزیون بسته است و صدا و سیما چشم‌هایش را روی واقعیت‌های جامعه و افرادی که مشخصا فیلمساز هستند، بسته است… به همین خاطر دنبال راه‌حل جدیدی ‌گشتیم و آن اکران اینترنتی بود. فیلم «توران خانم» سه ویژگی برای ایجاد انگیزه برای مخاطب برای این جنس از اکران دارد؛ اول خود توران میرهادی است، دومین ویژگی این است که سینمای فرهنگی مستقل با همه کم رمقی‌اش سعی می‌کند روزنه‌ها را باز کند و کسانی که آن را درک کنند، همراه می‌شوند و سومین فاکتور این است که طبق تصمیم مشترک من و رخشان بنی‌اعتماد درآمدهای این فیلم به شورای کتاب و فرهنگنامه کودک و نوجوان می‌رسد. مجموع این فاکتورها می‌تواند انگیزه‌ای باشد برای کسانی که توران میرهادی را می‌شناسند و با اطلاع‌رسانی و خرید بلیت می‌توانند به یک جریان کمک کنند.»

و با این گام بزرگ، «کارستان»، کارستان‌تر شد: این گروه توانمند با همراهیِ مردمی که تا لحظه نوشته‌شدن این یادداشت بیش از ده‌هزار بلیتِ این اکران را خریدند دست به دست هم دادن و بیانیه‌شان را عملی کردند که جملات زیبایش چنین بر قلم مجتبی میرتهماسب جاری شده بود: « مشکلات ما، سرمایه ماست.

همچنان این جمله درخشان همایون صنعتی‌زاده در فیلم «بانوی گل سرخ» چراغ راه من است.

ما که سرمایه‌دارترین مستندسازان جهانیم! باز با نداشته‌هایمان شروع کردیم:

سرمایه تولیدی که نبود و نبودنش مانع چهار سال همراهی با توران خانم نشد.

تلویزیونی که همچنان چشم‌اش را نه بر فیلم‌های ما که بر مردم این کشور بسته است و معبرهایش برای پخش دیگر فیلم‌های کارستان هم گشوده نشد. راه‌های اکران همچنان در گروه سینمای هنر و تجربه خلاصه شده که آن هم دیگر رمق ندارد.

و…

اما، داشته‌هایمان فقط «توران خانم» بود و همین کافی بود…

توران میرهادی یک جهان دارایی است، اگر بشناسیدش.

دارایی‌مان تقدیم شمایی که با دیدن «توران خانم» سهمی در عشق به کودکان این سرزمین خواهید داشت.»

این دل‌نوشته را با چهار آرزو پایان می‌دهم و از روح زیبا و زلال توران خانم و دوستدارانش همتی می‌طلبم تا بدرقه راه این آرزوها باشد. آرزو می‌کنم، بتوانیم:

  • بتوانم و بتوانم با قدم و قلم و درم از گام‌های باقی‌مانده تا تکمیل و بیست‌پنج‌جلدی‌شدن فرهنگنامه کودکان و نوجوانان یاری برسانیم؛
  • به فکر و ایده‌ای برسیم که مستند توران‌خانم، دیگر مستندهای کارستان و تمام مستندهای عمداً نادیده‌انگاشته مجال اکران برخط دایمی بیابند؛
  • در آذرماه امسال و در سالگرد درگذشتش کاری برای کودکانِ فارسی‌زبان شهرمان مونترآل بکنیم که با فرهنگنامه بیشتر و بیشتر آشنا و مانوس شوند؛
  • و اینکه به‌زودی خانم بنی‌اعتماد فیلم‌نامه‌اش از «گوشه‌های زندگی خانم میرهادی» را بنویسد، بسازد و به گوش و چشم و جان ما برسانَد.  

ارسال نظرات