نویسنده: فرید آذر
این فیلم ماجرای تنفروشی یک مادر برای پرداخت هزینههای زندگی، تلاش یک جوان برای درمان پرده بکارت دختری که به دست او آسیبدیده است، تلاش یک همسر که به دنبال پیدا کردن کار و گرفتن اجازه از شوهر است را از نگاه الیاس، پسربچه لال به تصویر کشیده شده است.
علی سوزنده در مصاحبه خود در جشنواره کن میگوید که فیلم تهرانتابو دو گروه مخاطب دارد: یا از فیلم خوششان میآید یا نه. شاید تا حدودی با نگاهی به نظرهای کاربرهای یوتیوب درباره این مصاحبه بتوان با علی سوزنده موافق بود، اما یک اثر هم نقاط ضعف دارد وهم نقاط قوت و کار نقد لزوماً تعریف و تمجید یا با خاک و خون یکسان کردن یک اثر نیست، بلکه نگاهی ست بدون غرض و بیطرف. بنابراین تا حد امکان باید به زوایای مختلف یک اثر پرداخت و درباره آن نوشت. امیدوارم که در طی این نوشته داوری و نگاهی بیطرفانه به تهرانتابو داشته باشم و جزو گروه سومی باشم که فیلم را عادلانه داوری میکند.
تهرانتابو فیلم خوشساختی است که با استفاده از تکنیک روتوسکوپی ساخته شده است. روتوسکوپی تکنیکی است که در آن بازیگران در استودیو بازیها را انجام داده و سپس حرکت پرسوناژها بازطراحی میشود و ضبط میشود. حضور بازیگران نسبتاً حرفهای ایرانیالاصل مقیم آلمان و البته بازی حرفهای زهرا امیرابراهیمی با موسیقی خوب علی اسکین. در مجموع ساختار حرفهای، تماشاگر پسند وزیبایی به وجود آورده است.
به نظر من مشکل از ابتدا با شنیدن عنوان فیلم به وجود میآید: تهرانتابو. در فرهنگ فارسی عمید تابو کلام یا عملی است که گفتن یا انجام دادن آن به دلیل ممنوعیتهای شرعی و عرفی ناپسندیده است. بنابراین کارگردان در پی بهتفصیل کشیدن تابوهایی است که مخصوص تهران است یا حداقل چنین به نظر میرسد. اما مشکل آنجا به وجود میآید که تابوهای تهران، تابوهایی جهانی هستند و نهفقط مخصوص تهران. در کدام فرهنگ و سنت سکس دهانی تابو نیست؟ آیا تنفروشی در آلمان پسندیده است؟ چسباندن این تابوها به تهران با عنوان تهرانتابو شاید باعث شود که بیننده فکر کند تهران چقدر بد است و کثیف. قبول دارم که وضع تهران خوب نیست، اصلاً هم خوب نیست اما مسائل عمومی تابو مختص به تهران نیست.
سناریوی تهرانتابو از لحاظ روایی ضعیف و پر نقص است. اتفاقهایی که بدون هیچ حلقه روایی و منطقی و داستانی تنها بهمنظور پیشبرد اهداف نویسنده و کارگردان بیهیچ مقدمهای اتفاق میافتد:
بابک برای اجرای موسیقی در شمال، ماشین دوستش را قرض میگیرد. او در حال رانندگی به شمال توسط ایست بازرسی متوقف میشود. مأمور در حال جستجوی ماشین، یک مجله پورن از صندوقعقب ماشین پیدا میکند. بابک ساعاتی در بازداشت است. بابک با رشوه دادن به مأمور خلاص میشود.
کارگردان از آسمان بدون هیچ مقدمهای در اواسط فیلم یک مجله پورن پشت ماشین بابک میگذارد تا مشکل رشوه در ایران را به تصویر بکشد.
علاوه بر ناهماهنگی روایی، شخصیتپردازی ضعیف این کار نیز از دید مخاطب پنهان نمیماند. نگاه کاملاً یکطرفه و تا حدودی انتقامجویانه به اقشار مختلف جامعه ایران، از راننده تاکسی، مأمور پلیس و قاضی گرفته تا کارمند بانک. علی سوزنده تیپهای اجتماعی استریوتایپشده را بدون کوچکترین شخصیتپردازی و رفتن به عمق افکار و شخصیت آنها با یکسری دیالوگهای ژورنالیستی و کلیشه به جلوی دوربین فرستاده است. ما در آخر فیلم هیچکدام از شخصیتها را نمیشناسیم و نیمچه شناخت ما با استفاده از شناخت جمعی ما نسبت به تیپهای داستانی ست. همان کاری که سالها صداوسیمای ایران با فیلمها و شخصیتهای تاریخی مانند امام علی، مختار، و غیره کرده است. اما مسئلهای که فیلمهایی مثل مصائب مسیح اسکورسیزی را متمایز میکند پرداختن به شخصیت مسیح، به اشتباهات، به شکها و دودلیهای مسیح است، کاری که در این اثر بههیچعنوان اثری از آن نیست.
بااینوجود نباید از قویترین شخصیتهای تهرانتابو غافل شویم. الیاس پسربچهای که از اولین صحنه به همراهِ مادر شاهد بیکلام همه ماجراهاست. هر زمانی که مادرش به ملاقات مردان برای تنفروشی میرود، الیاس یک آدامس از مادرش میگیرد تا یا ماجرا را نادیده بگیرد و یا حواسش پرت شود. تنها بازی کودکانه الیاس پر کردن کاندومها از آب و انداختن آنها به سر آدمهاست، آدمهایی که با فحشهایی مثلِ مادر ج.. جواب او را میدهند. شخصیت الیاس خوب ساختهوپرداخته شده است و باوجوداینکه بهغیراز چند ایماواشاره هیچ اطلاعاتی ازآنچه در ذهن او میگذرد نداریم، پردازش چهره و میمیکهای صورت او خبر از سر درون میدهد.
علی سوزنده صفحه حوادث روزنامههای متعدد را به هم وصل کرده است تا تبدیل شود به تهرانتابو: فحشا و سوءاستفاده از قدرت، جامعه مردسالار، اعتیاد، فساد نظامهای اجتماعی، همه و همه در ۹۰ دقیقه گنجانده شده است. چهبسا اگر ۱۰ دقیقه بیشتر وقت داشت به بحران محیطزیست، کمبود آب، گرانی و انقراض یوزپلنگ مازندرانی نیز پرداخته بود. البته کسی منکر وجود این مسائل و آسیبهای اجتماعی در جامعه ایران و بالأخص تهران نیست، اما هدف علی سوزنده از کلکسیون ساختن از این موارد در ۹۰ دقیقه را نمیتوانم درک کنم. آیا این تصویر واقعی تهران است؟
وقتی هالیوود فیلمی برای هیروشیما، ویتنام یا افغانستان میسازد، درنهایت نجاتدهنده قهرمان آن سرزمین مرد سفیدپوست موطلایی قدبلند آمریکایی است که همه دختران زیبای آن سرزمین ویرانشده عاشق او هستند. ولی چرا باید وقتی یک ایرانی فیلم میسازد، اینطور تهران را به جهان معرفی کند.
مشکلات تهران زیاد است، اما در تهران، خانه هنرمندان، کافهها، کتابفروشی شهر، معجونهای ستارخان و مترو نیز وجود دارد. همه تهران فحشا و خودکشی و همه کارمندان بانک بیناموس و همه قضات بیپدرومادر نیستند. اگر شهرمان در مورد ما بیانصافی کرده است ما در برابر شهرمان کمی باانصاف باشیم.
ارسال نظرات