سالی که نکوست، از بهارش پیدا نیست

سالی که نکوست، از بهارش پیدا نیست

لحظه‌ی سال‌تحویل را امسال برخلاف تمام سال‌های عمرم در خانه و پای سفره‌ی هفت‌سین خودم نمی‌مانم! کنار دوستانی تازه خواهم بود بس‌که دوباره زنده‌ام به شوق تجربه کردن‌های تازه.

 
۱. سالی که نکوست…

سالی که نکوست، از بهارش پیدا نیست. باورکنید! ادله‌ی اثبات دعوی خواستید؟ خودم! ده سالی شد که عیدها، تمامِ بهارها به خودم بدهکار بودم! عیدِ سال پیش، در تنهایی تلخی دستگیرم شد این کشکی که اینهمه سال سابیدم همش دوغ پتی بوده! سال‌تحویل، کنارِ سفره‌ی هفت‌سین، در آینه که نگاه می‌کردم، با سبزه‌هایم خیلی توفیر نداشتم! نه آنها میل به قدکشیدن در دلشان بود و نه من. بادمجانِ بم، آفت زده بود چنانکه بهار تمام نشده، وزن‌وسنم یکی شد. ناامید بودم و از اسرارِ غیب بی‌خبر؛ و جز دعا هم که بلد نبودم. پس خواندم به خونِ جگر و گذشت و امروز روز آخر سال است و به جرئت می‌گویم که سالی که گذشت، سالِ نکویی بود و ایمان دارم که خواهد ماند. امسال هم پیش از عید سبزه‌هایم خراب شد و ماهی مشنگِ قشنگی که خریدم، دیروز مُرد و به قرارِ هرسال دیگر شیرینی عید و نان‌پنجره‌ای درست نکردم! همه را به فالِ نیک گرفتم. سبزه و ماهی را صدقه‌ی سر و زکاتِ تنِ سالمِ خودم و همه کسانم، پای گلدان‌ها خاک کردم. جای ماهی را نارنگی در آب گرفت و پای سیب پختم و سبزه‌ای جانانه سبز شده به دستِ دو خواهری که دستشان از مهر سبز است، بی‌خبر دیشب از راه رسید. من بدهکار نیستم و حالم خوب است. با احتساب ممیزها می‌دانم که با خودِ خدا و خودم چند چندیم و دیگر هیچ‌چیز و هیچ‌کس وادارم نمی‌کند. ناز می‌کنم تا دنیا نیاز کند و والله که اطرافیانم همه در این حلقه با منند؛ که اگر نیستند هم سرشان سلامت اما من نمرده به فتوای خودم بر آنان نماز می‌گذارم.

پای جمع‌وجورترین سفره‌ی هفت‌سین عمرم در آینه نگاه می‌کنم و می‌بینم که بنفشه‌ی تازه‌ای جوانه زده. لحظه‌ی سال‌تحویل را امسال برخلاف تمام سال‌های عمرم در خانه و پای سفره‌ی هفت‌سین خودم نمی‌مانم! کنار دوستانی تازه خواهم بود بس‌که دوباره زنده‌ام به شوق تجربه کردن‌های تازه.

نه، سالی که نکوست از بهارش پیدا نیست!

ضمناً چای من همیشه به‌راه و درِ خانه‌ام گرچه همیشه قفل است؛ اما تقّه به در که بکوبید و برای عیددیدنی که بیایید، منت به سرِمن و بهار گذاشته‌اید و درِ این خانه به رویتان همیشه باز خواهد بود.

۲. کوروش، آشفته بخواب! ما قوم بی حافظگان از خود راضی تاریخ هستیم!

ورزش زورخانه‌ای یا پهلوانی نام دیگر ورزش‌های باستانی ایرانیان است. آداب و مراتب در این ورزش خودش یک کتاب است که خب گرچه شک ندارم شرف آریایی در رگ‌هایتان به‌شدت و سرعت جاری است اما بعید میدانم حوصله خواندنش را داشته باشید پس اقلاً این چند خط را بخوانید که ارزشش از اینکه بدانید کفش پاشنه‌بلند را اولین بار مردان ایرانی به دنیا معرفی کردند کمتر نیست! این چند خط مخاطب دارد، اول شما که مطمئنم وقتی بخوانیدش صد سال به خودتان و رفتارتان شک نمی‌کنید بس‌که برایش توجیه و توضیح دارید، دوم برای خودم که یادم باشد حواسم به لُنگم باشد که تورنتو به بادهای شدید شهره است و نه مرشدان و نه پهلوانانش نمی‌دانند که حرمت لنگِ انداخته را نگه‌داشتن یعنی چه! ما که وابوسیدیم بس‌که «نیک‌کاریمان» چشمتان را نگرفت اما یادتان باشد ما خوش پرگار و بد اُفت هستیم!

ورزش زورخانه‌ای مجموعه حرکات ورزشی با اسباب و بی‌اسباب و آداب‌ورسوم مربوط به آن است که یکی دو تا هم نیست. این ورزش همان‌قدر «اندام» می‌پروراند که «اخلاق». از سحرخیزی بگیرید تا جوانمردی و ادای احترام به پیشکسوت. و مهم اینکه تنها مقامِ کسوتِ ورزش است که بر مراتب تقدم و تأخر فرمان می‌راند نه سن و سال و قد و هیکل! سردرِ ورودی زورخانه‌ها کوتاه است تا هرکس وارد شد خواه‌ناخواه سر فرود آورد و احترام زورخانه محفوظ بماند. اگر احترام امامزاده را متولی نگه می‌دارد، احترام زورخانه را مرشد! مرشد مهم‌ترین نقش را دارد. آشنا و مسلط به آداب‌ورسوم. صاحب‌زنگ و صاحب‌ضرب است. حواسش هست از رتبه ۱ تا ۹ هرکس کدام رتبه را دارد تا با در نظرگرفتن رتبه‌اش تشریفات را به جا آورد. از سلام‌دادن تا زنگ زورخانه را زدن. هر ورزشکاری درقیام به عزم ورزش‌کردن باید ازبزرگ‌ترِ حاضر و یا مرشد اجازه خواسته و بگوید رخصت که درجواب خواهند گفت: فرصت. مرشدی که حواسش نباشد و برای ورزشکارِ تازه کار (نوخاسته یا نوچه) به هنگام بالا و پایین آمدن ازگود، زنگِ زورخانه را بزند و برای پهلوان صاحب‌تاج به هنگام آمدن‌ورفتن از درِ زورخانه، ضرب بنوازد، زورخانه‌اش به فناست. ورزشکارِ کمسابقه که بی‌رخصت وارد گود شد، عاقبتش عاقبتِ جوجه‌های پرورش‌یافته در جوجه‌کشی‌ها. در زورخانه هیچکس غوره‌نشده، مویز نمی‌شود!

می‌توانید اجراها و نوشته‌های بنفشه طاهریان را در «کانال تلگرام» او دنبال کنید.

ارسال نظرات