کتاب سمرقند از امین مألوف به ترجمه فاطمه شیوارضوی

کتاب سمرقند از امین مألوف به ترجمه فاطمه شیوارضوی

کتاب حکایت از دژ مستحکم الموت دارد که حسن صباح به تصرف خود در آورده ‌بود. دالان‌های باریک و تودرتو و حوضچه‌ای اعجاز‌انگیز در میان تالار محل زندگی او تحسین‌برانگیز بود.

 
معرفی: ناهید زرنگار

شروع کنیم با این رباعی زیبا و دل‌انگیز خیام:

«این قافله عمر عجب می‌گذرد         

دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه‌خوری         

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد»

کتاب به شیوه‌ای زیبا و جذاب گماشته ‌شده ‌است و ما را با خود به قرن یازده میلادی، قرن خیام نیشابوری؛ فیلسوف، ریاضی‌دان و رباعی‌سرای ایران، و عصر نظام‌الملک و حسن صباح می‌برد.

پی بردن به شخصیت خیام و مقام والای او و صحبت‌های پرمعنی بین خیام، نظام‌الملک و حسن صباح بر شیرینی و لطافت این کتاب افزوده ‌است، و بالاخره منجر به آن شد که عمر خیام عالم را رصد نمود، نظام‌الملک بر عالم حکم راند و حسن صباح عالم را به وحشت افکند و سیاست متکی بر جاسوسی را پذیرفت، آنچه خیام از پذیرش آن ابا داشت و حسن از این طریق چنان پیش رفت که دل سلطان ملکشاه سلجوقی را برای طرد نظام به دست آورد، زیرا او تشنه قدرت بود و کار خود را به آنجا کشاند که با دسیسه نطام را برکنار و خود بر مسند وزارت قرار گرفت و ….

کتاب حکایت از دژ مستحکم الموت دارد که حسن صباح به تصرف خود در آورده ‌بود. دالان‌های باریک و تودرتو و حوضچه‌ای اعجاز‌انگیز در میان تالار محل زندگی او تحسین برانگیز بود؛ زیرا، هرچه از آب آن بر می‌داشتند، باز پر می‌شد و با نبوغ شگفت‌آوری که در ساختمان آن به‌کار رفته ‌بود هرگز لبریز نمی‌گردید و روزی که حسن، خیام را به الموت دعوت کرد، او نپذیرفت و گفت؛ من ستایش‌گر باده و حسن پرستنده مرگ است. من می‌گویم:

«با چهره گل نسیم نوروز خوش است        

در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است

از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست          

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است»

ولی حسن از پیروانش می‌خواهد که عشق و موسیقی و شعر و زیبایی و می و خورشید را فراموش کنند.       

کتاب سرنوشت دست‌نوشته خیام که به درخواست ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند در دفتری صد و پنجاه و شش صفحه‌ای، با جلد چرمی ضخیم و بادوام و حاوی رباعیات دلنشین خیام است را دنبال می‌کند.

در این کتاب؛ دست‌نویس سری خیام و سرنوشت آن در قالبی تأثیرگذار به زیبایی ترسیم شده ‌است و زمانی که این دست‌نوشته توسط حسن صباح ربوده و به الموت برده شد، غم فقدانش از دزدیده شدن آن و فقدان یاران موافق برای خیام جان‌گداز بود و چنین گفت:

«ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود         

نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل         

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود»

سپس کتاب، ما را با خود به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی می‌برد. نویسنده از عشقی سخن می‌گوید که آفریننده آن، رباعیات زیبای خیام بوده‌ است و انگیزه‌ای برای دستیابی به دست‌نویس خیام که ضمن بازگو کردن تاریخ ایران در اوایل مشروطیت، چگونگی یافتن دست‌نویس را به زیبایی بیان می‌کند. بگذریم و بیشتر نگوییم تا خواننده خود طعم شیرین این داستان را لمس و حس کتد.

ارسال نظرات