شروع کنیم با این رباعی زیبا و دلانگیز خیام:
«این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چهخوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد»
کتاب به شیوهای زیبا و جذاب گماشته شده است و ما را با خود به قرن یازده میلادی، قرن خیام نیشابوری؛ فیلسوف، ریاضیدان و رباعیسرای ایران، و عصر نظامالملک و حسن صباح میبرد.
پی بردن به شخصیت خیام و مقام والای او و صحبتهای پرمعنی بین خیام، نظامالملک و حسن صباح بر شیرینی و لطافت این کتاب افزوده است، و بالاخره منجر به آن شد که عمر خیام عالم را رصد نمود، نظامالملک بر عالم حکم راند و حسن صباح عالم را به وحشت افکند و سیاست متکی بر جاسوسی را پذیرفت، آنچه خیام از پذیرش آن ابا داشت و حسن از این طریق چنان پیش رفت که دل سلطان ملکشاه سلجوقی را برای طرد نظام به دست آورد، زیرا او تشنه قدرت بود و کار خود را به آنجا کشاند که با دسیسه نطام را برکنار و خود بر مسند وزارت قرار گرفت و ….
کتاب حکایت از دژ مستحکم الموت دارد که حسن صباح به تصرف خود در آورده بود. دالانهای باریک و تودرتو و حوضچهای اعجازانگیز در میان تالار محل زندگی او تحسین برانگیز بود؛ زیرا، هرچه از آب آن بر میداشتند، باز پر میشد و با نبوغ شگفتآوری که در ساختمان آن بهکار رفته بود هرگز لبریز نمیگردید و روزی که حسن، خیام را به الموت دعوت کرد، او نپذیرفت و گفت؛ من ستایشگر باده و حسن پرستنده مرگ است. من میگویم:
«با چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است»
ولی حسن از پیروانش میخواهد که عشق و موسیقی و شعر و زیبایی و می و خورشید را فراموش کنند.
کتاب سرنوشت دستنوشته خیام که به درخواست ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند در دفتری صد و پنجاه و شش صفحهای، با جلد چرمی ضخیم و بادوام و حاوی رباعیات دلنشین خیام است را دنبال میکند.
در این کتاب؛ دستنویس سری خیام و سرنوشت آن در قالبی تأثیرگذار به زیبایی ترسیم شده است و زمانی که این دستنوشته توسط حسن صباح ربوده و به الموت برده شد، غم فقدانش از دزدیده شدن آن و فقدان یاران موافق برای خیام جانگداز بود و چنین گفت:
«ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود»
سپس کتاب، ما را با خود به اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی میبرد. نویسنده از عشقی سخن میگوید که آفریننده آن، رباعیات زیبای خیام بوده است و انگیزهای برای دستیابی به دستنویس خیام که ضمن بازگو کردن تاریخ ایران در اوایل مشروطیت، چگونگی یافتن دستنویس را به زیبایی بیان میکند. بگذریم و بیشتر نگوییم تا خواننده خود طعم شیرین این داستان را لمس و حس کتد.
ارسال نظرات