نگاهی به نمایش کرمولک

از کرگدن اوژن یونسکو تا کرمولک مازیار شاهچراغی

از کرگدن اوژن یونسکو تا کرمولک مازیار شاهچراغی

نویسنده: قمر فلاح، جامعه‌شناس ساکن مونترال

 

اوزن یونسکو کرگدن را در دهه بعد از جنگ جهانی دوم نوشته است، مردم جهان به ویژه اروپا که قبل از جنگ مغرور از دستاوردهای مدرتیته و پیشرفت‌های علمی بودند، نمی‌توانستند بفمنند چه شد که گرفتار فاشیسم شدند.

تنهایی بشر و عقل‌گرایی صرف ارمغان مدرنیته بود و  هم پیوند دانستن عقل و سود حاصل  سرمایه‌داری.  سود فردی راهبر همه رفتار‌های  انسان‌های  جدا از هم می‌شود.  بشر خدای آسمان را  به زمین کشیده و مغلوب خود ساخته و از زبان «نیچه  فریاد سر داده  بودند که خدا مرده است»، پس چه شد که  بار دیگر اسیر خدایگان زمینی شد؟ 

 جامعه‌شناسان معتقدند که وقتی جامعه در معرض دگرگونی‌های بزرگ قرار می‌گیرد، نظام باورها،  هنجارها و ارزش‌ها فرو می‌ریزد، نظام کهنه ظرفیت رهنمود انسان‌های تغییر یافته را ندارد و نظام ارزشی نو نیز هنوز پانگرفته و در اذهان جامعه حک(embedded) نشده‌اند، در این شرایط به گفته مارکس «هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود» و «تازه» برای تولد  نیاز به سزارینی سخت دارد در این وضعیت، جامعه آنومیک و انسان‌ها هم به از خود بیگانگی (آنومی) دچار می‌شو ند، تشخیص  سره  از نا سره  دشوار می‌گردد و در این وانفسا،  هر فرد آدمی به خیال  و با پیش فرض‌های خود فکر می‌کند به حقیقتی ناب دست یافته است، اما در عین حال همه می‌دانند که  جامعه فاقد اصلی پیوند دهنده  انسان‌های جدامانده  از هم است.  این وضعیت متناسب با شرایط‌هایی می‌تواند زمینه بروز «شر»  ‌هایی متفاوت شود ،فاشیسم، پوپولیسم ویا نظام توتالیتر (به تعبیر‌هانا آرنت).  استالینسم این چنین زاده شد. اوژن یونسکو به پس زمینه این شر از نوع توتالیتاریسم می‌پردازد، اما مازیار شاهچراغی هشدار پیدایش چه شری را به ما می‌دهد؟

نمایشنامه کرگدن در 3 پرده و  کرمولک در چهار پرده به نمایش در ‌آمد. در پرده اول و دوم صحنه‌ای نشان داده می‌شود که افراد در سمت‌های مختلف خانه دار، روشنفکر، کارخانه دار، مغازه‌دار و.... به گفت‌وگو می‌نشینند، در این گفت‌وگو هریک از آدم‌ها می‌خواهند پیام خود را بدهد، گویی افراد برای رضایت ایگوی درون خود به این جمع آمده‌اند. یکی از برتری عقل و تعقل، دیگری از آزادی و دیگرانی از نظم بوکراتیک، از فواید آزادی و آن روشنفکر در نقد سرمایه‌داری و رهایی به واسطه اتحاد زحمتکشان جهان در حالی که  خود کارگر، رنج‌ها و نیاز‌هایش مغفول است.  این گفت‌وگو را می‌توان  «گفت» بدون شنود نامید.  فاقد رابطه‌ای دو سویه و چند سویه است و به منوگوک بیشتر شباهت دارد، به همین دلیل  نمی‌تواند پیوندی جمعی ایجاد کند. گفتار‌های فردی‌ای اینچنین، در واقع نمادی است از آدم‌های جدا جدا و منفعل.

این آدم‌های پرمدعا فکر می‌کنند بهتر از دیگران می‌فهمند، در حالی که خود گرفتار جهل و نادانی‌اند. 

در پرده دوم  افراد جای خود را به شخصیت‌های حقوقی بنگاه می‌دهد باز رابطه بین سازمانی  آن‌ها هم از  بی‌مایگی، تصنع و کاذب برخوردار است. حتی مدیر کارخانه  هم بیگانه از هویت کارفرمایی خود است، تنها سوژه مشترکشان در پرده اول انتقاد از «برانژه»  است که او را با صفاتی چون الکلی، تنبل و لاابالی، ضعیف‌النفس و بی‌اراده، بی‌نظم، شلخته، خسته، بیخوابی کشیده،، بدون کروات، موهای به هم ریخته، ریش نتراشیده،  لباس چروک، کفش بدون واکس و به‌طور کلی فاقد ویژگی‌های یک انسان اجتماعی... می‌نوازند،  «برانژه»  به اصول کاری وقعی نمی‌نهد، مانند بقیه لباس نمی‌پوشد و چون رفتاری خلاف آمد دیگران دارد. اساسا این فرد نه مثل دیگران فکر  و نه مثل دیگران زندگی می‌کند، تافته‌ای جدا بافته از جمع است و به همین علت، و برای گروهی که اصول اخلاقی-انسانی را در یک‌رنگ‌شدن با جمع می‌دانند، برانژه نماد ضدارزش و غیر عادی است.  برانژه  می‌گوید «توی زندگی، میون آدم‌ها، خودم رو ناراحت احساس می‌کنم…برام سخته بار تنم رو تحمل کنم، اساسا زندگی کردن هم چیز غیرعادی است.» در واقع او ضد قهرمان داستان است.  

تنها چیز شگفت‌آور  برای این جمع  عبور کرمولک(کرگدن) در درون شهر است که در پرده اول به صورت محو و در پرده دوم به صورت پر رنگ نمایان می‌شود. حالا موضوعی مشترک برای گفت‌وگو دارند، بیشتر افراد  مخالف زندگی کردن  کرمولک(کرگدن)  در شهر هستند و برای اثبات آن دلایل زیادی می‌آورند، در پرده دوم این دید تا حد زیادی تعدیل می‌شود‌، برخی آن را حاصل یک انتخاب می‌دانند، و آن را در راستای انتخاب آزاد افراد و بنابر این دموکراتیک ارزیابی می‌کنند.  طی این بحث‌ها کسانی  که به شدت مخالف همزیستی با کرمولک (کرگدن ) بودند با چرخشی 180 درجه حالا از ستایش زندگی در کنار این جانور،  داد سخن می‌رانند. (آنانی که در داشتن زندگی درست خود غلو می‌کردند، استعداد بیشتری هم در چرخش به سمت مخالف را را داشته اند - در عین حال که  الکلی بودن بلانژه را تقبیح می‌کردند خود در میخانه قرار می‌گذارند-)  و فاجعه آنجاست که کم‌کم می‌پذیرند که به حیوان شدن درونی خود واقعیتی بیرونی ببخشند وخود کرمولک(کرگدن )شوند.

در پرده سوم  همانندسازی و مسخ شدگی همه‌گیر می‌شود و در پرده چهارم  دو زنی که در رقابت باهم به  برانژه  نزدیک بوده و برانژه به یکی از آن‌ها حس عاطفی داشت بعد از مقاومت بسیار سر انجام به کرمولک شدن تن می‌دهند و بلانژه تنها ترین فرد مقاوم این راه می‌شود. 

ترس از جدا ماندن و طردشدگی، مردم این جامعه را به مسخ شدن می‌کشانند، البته که زمینه آن در فردیت‌های جدا جدا افراد فراهم بود. «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو ». برای آن‌ها حقیقت وجودی همان نورم آماری است و در این میان تنها یک نفر(برانژه) از کرمولک شدن (کرگدن) شدن سر باز می‌زند، او با گریه می‌گوید«من آخرین آدمم،! من تسلیم نمی‌شم! »  چون اگر هم بخواهد نمی‌تواند، اینکه خود را آخرین نفر بدانی مسئولیت بزرگی است.

 اما چرا کرگدن اوژن یونسکو به کرمولک مازیار شاه چراغی تبدیل می‌شود؟

کرگدن حیوان وحشی با پیکری  عظیم  و پوستی زمخت است که برغم پیکر بزرگش سری کوچک دارد.   او تک رواست. وهیچ حالت جمع گرایی ندارد، کرگدن  در  هر فضا به سرعت به چشم می‌آید، سنگین و کندراه می‌رود، این ویژگی‌ها از او نماد قدرتی می‌سازد که به راحتی  مردمی  که طالب  سیستم اقتدارگرا هستند را جذب می‌کند. کرمولک ترکیبی از کرگدن و مارمورک  است، او هم جثه و سری بزرگ و شاخدار دارد، اما برخلاف چشم بی تفاوت کرگدن، کرمولک چشمانی پرنفوذ و شیطانی و دمی دراز  چون مارمولک دارد. بسیار تند راه می‌رود و چون مارمورک هم می‌خزد و هم می‌جهد. کرگدن دشمن ضد بشر آشکار اوژن یونسکو ترسناک است و قدرتش را از ترساندن مردم می‌گیرد، کرمولک شاه چراغی  هم بزرگ  در عین حال حقیر و نفرت انگیز است و قدرتش در فراوانی زیاد و نفوذ جهنده اش نهفته است، اگرچه او هم  به همان میزان کرگدن آفت انسان است.

مازیار شاه چراغی در بروشوری که در اختیار تماشاگران گذاشته  از رنج  مادران داغدار، از جوانانی که زندگیشان را گرفته اند، از آرزو‌های برباد رفته ی دخترکان سیاه چشم و. ..و از ظلمی که همواره در تاریخ تکرار می‌شود می‌گوید، او پیوسته به آن‌ها نزدیک می‌شود تا در درد و رنج آن‌ها سهیم گردد

و سپس دور می‌شود که صدایشان را فریاد کند، او از رنج  همواره از دست دادن‌ها حرف می‌زند و علت روی صحنه بردن نمایش کرمولک را تعهدی می‌داند برای بیان این رنج، او تعهدی که بر دوش دارد را  به خود یادآور می‌شود، اما روی دیگر سخن  او این است که : حاصل سکوت و دور ماندن از میدان مبارزه در این زمان برخوردار شدن از  زندگی  ای سراسر پوچ است که در آن  آدم‌ها فقط نظاره گرند و کرمولک وار می‌خزند،  شادند که زنده اند و تکثیر می‌شوند.  او خطر کرمولک شدن همانند اکثر شخصیت‌های تئاتر پوچی  هشدار می‌دهد که باید از سبکی هستی که از زیست   در سلول‌های انفرادیمان  بدست می‌آوریم  دور شویم  و  به سنگینی بار تعهدی که بر دوش ماست وفادار بمانیم‌، او راه  خود را به سمت آزادی انتخاب کرده و فروتنانه می‌گوید، «این راه لزوما بی‌ایراد، همیشه درست، و مطمئن و قطعی نیست و آنقدر نمی‌دانم که درست چیست» اما آنقدر می‌داند این راه از مسیر پراز سنگلاخ «زن زندگی و آزادی می‌گذرد». او مانند «برانژه» می‌خواهد در کرومولک نشدن ثابت قدم بماند و از ما هم می‌خواهد کرمولک نشویم.

اجرای تئاتر پوچی کار دشواری است با محتوایی سنگین که با گفتاری کوتاه و موجز از سوی  تعداد زیاد بازیگر  بیان می‌شود، دیالوگ‌های سنگین  باید به گونه‌ای  گفته شود که  بلافاصله تماشاگران فهم و درک کنند، به همین دلیل بیم آن می‌رود که تماشاگر خسته و ملول شود، شاید از این‌رو است که در ایران  تنها کارگردانان به نام (حمید سمندریان)  شهامت اجرای آن را داشته و از این باب اثری ماندگار را در تاریخ تئاتر ایران به یادگار گذاشته‌اند. با این‌ همه اجرای کرمولک کار گروه مازیار شاه‌چراعی با امکانات کم، و تعداد زیاد بازیگر و همکاران پشت صحنه شگفت‌آور بود. حدود یک ساعت و چهل دقیقه تماشاگران، میخکوب صندلی‌ها و مجذوب بازی بازیگران شده بودند، سکوت سنگین سالن نمایش، حکایت از آن داشت که فاصله بین ذهن تماشاگر و بازیگر به کلی از بین رفته و در هم ادغام شده بودند و این موفقیتی بزرگ برای همه دست اندکاران این نمایش به‌شمار می‌آید.

 بازیگران و همه کسانی که در به اجرا درآوردن کرمولک مشارکت داشتند (صحنه‌آرا، عکاس، موزیک طراح لباس، برنامه ریز، فیلمبردار و...) جملگی آماتور بودند اما به خوبی از عهده  نقش‌ها و وظایف خود برآمدند.  به نظر می‌رسد دو نکته در موفقیت گروه موثر بوده است، یکی حس اعتماد به کارخود گروه و عشق به هدفی بزرگ که همچون مازیار شاه‌چراغی از طریق اجرای نمایش دنبال می‌کنند و دوم مهارت کارگردان که توانسته است از این گروه آماتور،  کاری بی نظیر بیافریند.

به مازیار شاه‌چراغی و گروهش تبریک می‌گویم و آرزو می‌کنم در آینده شاهد فعالیت پر بار آن‌ها باشیم و درخشش آنان را به تماشا بنشینیم.        

                                                                                       

 

 

 

 

 

 

برچسب ها:

ارسال نظرات