محمدتقی جواهری گیلانی«محمد شمس لنگرودی» (زادهٔ ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در لنگرود) شاعر، پژوهشگر، بازیگر و مورخ ادبی معاصر ایرانی است. محمد شمس لنگرودی در ابتدای راه شاعری تحت تأثیر زبان و نگاه فریدون توللی، فریدون مشیری و به ویژه نادر نادرپور بود. با وارد شدن به جریانات سیاسی و تحت تأثیر شرایط زمانه به شعر سیاوش کسرایی و در نهایت احمد شاملو متمایل میشود و میتوان بخش بزرگی از اشعار او را متأثر از زبان شاملو دانست.
شمس لنگرودی سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش «رفتار تشنگی» نام دارد که در سال ۱۳۵۵ منتشر شده است. وی پس از انتشار مجموعههای «خاکستر و بانو» و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ به شهرت رسید. در سالهای پرتب و تاب دهه۱۳۶۰ از او چهار مجموعه شعر منتشر شد؛ سپس حدود 10سال را با سکوت در شعر گذراند و سرانجام در سال۱۳۷۹، مجموعه شعر «نتهایی برای بلبل چوبی» را به بازار کتاب عرضه کرد.
این شاعر در دهه ۱۳۸۰ سالهای سکوت و کمکاری را کنار گذاشته و در این سالها هشت مجموعه شعر از او منتشر میشود که برخی از آنها عبارتند از: پنجاهوسه ترانه عاشقانه، رسمکردن دستهای تو و شب، نقاب عمومی است. وی در اواخر ده هشتاد روی به اشعار اجتماعی آورده و بیش از پیش خود را به نسل جوان نزدیکتر کرده و روی سخنانش بیشتر جامعهی دردمند خودش بوده است. وی که در دانشگاه، تاریخ هنر درس میدهد و علاوه بر تدریس در دانشگاه در حوزهی هنر، خود نیز به بازیگری مشغول است و در چندین اثر از جمله فیلم «احتمال باران اسیدی» اثر بهتاش صناعیها به ایفای نقش پرداخته است. شمس لنگرودی همچنین در گذار تحقیقات خویش بر روی مفهوم زیباییشناسی ادبیات کتابی با نام رباعی محبوب من منتشر کرده که مجموعهای از بهترین رباعیات از رودکی تا نیما به شمار میآید.
«هیچ کس از فردایش با من سخن نگفت» گزیده شعرها با انتخاب و مقدمه آزاده کاظمی است.
برخی از شعرهای کتاب:
*عشق تو شکنجه ام میکند/ چون بر درگاه جلوه میکنی / میبینم آسمانی که از آن من است/ چیزی نیست/ جز سیاهی شبانگاهی/ که برفپوش امیدی بیمار سپیدش مینمایاند/ و پیروزی من / شهامت عشق توست/ که دیریست به شکنجهام میکشاند/ و سیاهی قلبم چون بر آستانه درآیی/ بامدادیست که کبوتران آرامش رقصی دیگر دارند/ رقصی بدان گونه که اگر مجال زیستنمان باشد/ دیر زمانی به تماشایش مینشینیم/ تا مگر آسیب زیستن را از یاد برده باشیم/ بگذار شب در کولهبار تنهاییمان جان گیرد/ چرا که هنگام آن نیست که تو را از دست بدهم/ کلبهای که تو در آن جای میگیری/ عبادتگاه پیامبرانی ست/ که خلق را به زیستن و ماندن عودت میدهند/ و عشق پذیره ی زیبایی است/ خنگامی که انسان را مجالی نیست/ تا به جنگ با خویشتن درآید/ و کلام آسمانی را به خاطر بسپارد/ و بدین حال هنوز/ عشق تو ای مهربان/ سعادتیست که شکنجهام میکند.
این پرنده بیقرار/با نت زنگ زده در گلو/ دنبالهی آوازش را چگونه بخواند!؟
این کتاب را میتوانید از کتابخانه نوروززمین تهیه کنید.
معرفی کتاب
عنوان: هیچکس از فردایش با من سخن نگفت
نویسنده: شمس لنگرودی
انتشارات: نگاه
نویت چاپ: اول
تعداد صفحات:255
ارسال نظرات