نویسنده: نازیلا خلخالی
ترجمهٔ کتیبههای هخامنشی اثر پییر لوکوک و استقبالی که از این کتاب شد، زمینهساز تحقیقی شد که خود هم تصوری از آن نداشتم. پرسش این بود که آیا جامعهٔ امروز ایران به تاریخ پیش از اسلام خود رویکردی مثبت پیدا کرده؟ اگر پاسخ مثبت باشد، چرا؟ برای یافتن پاسخ این پرسشها به سراغ کتبی رفتم که در چند دههٔ اخیر منتشر شدهاند تا به لحاظ آماری بتوانم پاسخی درخور بیابم. بدین ترتیب در تاریخ باستان و ترجمهٔ سنگنبشتهها ردپای تاریخ معاصر را جستم و یافتهها بسیار گویاتر از آن بود که تصور میکردم.
از زبان فارسی باستان بهعنوان یکی از قدیمیترین زبانهای جهان میتوان نام برد. اثر مکتوبی که این زبان را به ثبت رسانده است کتیبههای هخامنشی است که در تختجمشید و پاسارگاد، تخت رستم و شوش و آثار بهجامانده از هخامنشیان مشاهده شده است. این زبان گرچه بهرسم آن زمان به میخی نگاشته شده، منتها خط میخی فارسی باستان، برخلاف خطهای عیلامی و بابلی، خطی الفبایی است. به گفتهٔ مرحوم دکتر احمد تفضلی در کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام»، زبان سنگنبشتهها زبانی دیوانی است و جز در اسناد اداری دورهٔ هخامنشی هیچ اثر ادبیی به این زبان نگاشته نشده است.
پس از حملهٔ اسکندر و تسلط یونانیان بر ایران خاطرهٔ شاهنشاهی هخامنشی اگر نگوییم از حافظهٔ ایرانیان به بوتهٔ فراموشی سپرده شد، منتها بهمرور به اسطورهها و افسانهها پیوست و تنها خاطرهای محو در برخی داستانها (مانند نبرد اسکندر با دارا) باقی ماند. این نکته را در تواریخ ایران پس از حملهٔ اعراب نیز بهدرستی میتوان دریافت. این محو ماندگی تا سدهٔ شانزدهم که پای اروپاییان به ایران باز میشود ادامه پیدا میکند. با شروع رفتوآمد اروپاییان به دربار صفویان و کنجکاوی اروپاییان دربارهٔ خرابههایی که بر سر راه مسافران و کاروانسراها بود، سبب رمزگشایی سنگنبشتهها شد، البته داستان رمزگشایی کتیبهها در غرب نیز خود داستانی است بس شنیدنی و خواندنی تا بدان جا که اغراق نخواهد بود اگر ادعا کنیم که بسیاری از رشتههای علوم انسانی در دانشگاه، از آن جمله فقهاللغه (نام دیگر زبانشناسی در اواخر سدهٔ هجدهم و کل سدهٔ نوزدهم)، باستانشناسی مستقل از کتاب مقدس و… مدیون این رمزگشایی است. برای یافتن هر واژه دعواها و جنجالها و اختلافنظرها در میان اروپاییان (بهطور خاص انگلیسیها، فرانسویان، آلمانیها) انداخت.
و اما در زادگاه این زبان، ایران داستان مسکوت ماند تا دورهٔ قاجار که کمکم پای ایرانیان به اروپا باز شد و با مطالعات خاورشناسی در دانشگاهها آشنا شدند. آشنایی با این تحقیقات و ترجمهٔ آنها به فارسی (زبان مرجع سنگنبشتهها پس از چند ۲۵۰۰ سال) امروزی بهیکباره جامعهٔ ایران را دچار تحولی در خودشناسی کرد. ایرانی که تا زمان قاجار چیزی جز تحقیر از سوی اروپاییان به خود ندیده بود، در این تحقیقات گویی خود را به شکل دیگری مییافت، چشمش به گذشتهای باز شد که یادآور عظمت در گذشتهای دور بود، پهنای شاهنشاهیی که تا بدان روز آن را تنها جزو اسطورهها بهحساب میآورد. شروع این آشنایی با انقلاب مشروطه همراه بود و انقلاب مشروطه حاصل تماس ایرانیان با تمدن اروپا بود و همین خود سرآغاز شروع تنش میان سنت و مدرنیته بود؛ در این میان تاریخ ایران باستان نیز از این قاعده مستثنا نشد. پس از پیروزی انقلاب مشروطه و با شروع دورهٔ سلطنت پهلوی، بهظاهر تجددطلبان ناسیونالیست سکان سیاست را در دست گرفتند، اگر در ابتدا این سکان حرکتی آرام داشت و در پی آن بود که با سنت از در آشتی درآید در دورهٔ سلطنت پهلوی دوم و بهخصوص پس از کودتای ۲۸ مرداد، برای سرپوش گذاشتن بر تهمتها، محمدرضاشاه تلاش کرد که سیاستی ناسیونالیستی در پیش گیرد و چهرهای ملیگرا به خود بگیرد. این خود شروع ناسیونالیسم تند دولتی بود که با جشنهای ۲۵۰۰سالهٔ عصر پهلوی به اوج خود رسید. این اوجگیری تنها به جشنها خلاصه نشد، بنیاد پهلوی برای این امر بودجهها و بورسهای تحصیلی بسیاری را صرف تحقیق دربارهٔ گذشتهٔ ایران پیش از اسلام کرد؛ کنفرانسها و سمینارهای بسیاری را در این راستا برگزار کرد، از شرقشناسان و باستانشناسان خارجی دعوت به عمل آورد و با گشادهدستی بودجههای کلان در پای شناسایی گذشتههای پرافتخار ایران کرد تا خود را دنبالهٔ آن شاهنشاهان بداند. منتها در جامعهٔ آن روز ایران، در مقابله با سیاستهای یک جانبهٔ شاه و خودمداری پنداری او نوعی مقاومت در مقابل این شناسایی پدید آمد و جامعهٔ ایران با گرایش به گذشتهٔ اسلامی خود چندان روی خوشی به این دست تحقیقات انجام نداد. نشان بدان نشان که چاپ کتبی که در زمینهٔ گذشتهٔ پیش از اسلام ایران در آن دوره نگاشته شده به شهادت کتابخانهٔ ملی ایران در اواخر دههٔ ۴۰ و دههٔ ۵۰ تنها به چند صد نسخه میرسد. منتها با پیروزی انقلاب اسلامی که نهتنها به برکناری سلسلهٔ پهلوی انجامید، بلکه نظام شاهنشاهی تبدیل به جمهوری شد و در این میان برندهٔ گوی سیاست در عرصهٔ انقلاب سنتگرایانی بودند که از انقلاب مشروطه با تجددطلبان دلچرکین بودند. با سرکار آمدن مذهبیون به نمایندگی از دیدگاه سنتی جامعه، و سختگیریهای پس از آن برای تثبیت حکومت، کمکم جامعه متوجه بخشی از تاریخ شد که حکومت نوپا سعی در خط بطلان کشیدن بر آن داشت و آن تاریخ پیش از اسلام و پیش از حملهٔ اعراب بود. استقبال از انتشار کتبی که به گذشتهٔ بهاصطلاح امروز پرافتخار ایرانیان اختصاص دارد خود نشان از این رویکرد است. با توجه به آمار ناشران و کتابخانهٔ ملی ایران از تعداد نسخ منتشرشده ازایندست کتب خود حکایت از تغییر دیدگاه سیاسیاجتماعی ایرانیان دارد.
آمارهای جمعآوریشده از سایتهای مختلف دولتی و غیردولتی (ناشران خصوصی و دولتی) مهر تأییدی هستند بر گرایشهای سیاسیاجتماعی جامعهٔ ایران در دورههای مختلف و چرخش از سنتگرایی به سمت ملیگرایی و نکتهٔ جالب آنجا است که نوعی مقاومت پنهان در جامعهٔ ایران در مقابل خوانشهای حکومتی وجود دارد، مقاومتی که میتوان به آن تعبیر کرد که جامعه در مقابل هرگونه دیکته کردن حکومت (اعم از سکولار یا مذهبی) مقاومتی پنهان را در پیش میگیرد.
پینوشت: برگرفته از رسالهٔ دکتری ایشان در دانشگاه اتاوا که در قالب کتاب زیر نیز به زبان فرانسه منتشر شده است: Nazila Khalkhali (2017). La lecture moderne des inscriptions achéménides: La traduction comme un identité culturelle. Saarbruken, Germany, Éditions Universitaires Européennes |
ارسال نظرات