گروه ادبیات هفته آنچه در این ویژهنامه تقدیم خوانندگان ادبدوست هفته میشود بهقرار زیرست: جستاری خواندنی و اختصاصی و دنبالهدار از همکار شاملوپژوه هفته مسعود هوشیار که با پویشهای اجتماعی روز بهویژه حرکت مجازی #نه_به_اعدام نیز تناسب ویژهای دارد؛ و سپس جستاری خواندنی از یکی از مهمترین مرجعهای شعر معاصر و در آخر هم حسنختامی از جنس شعرهای او که امیدواریم موردپسند خوانندگان هفته واقع شود. |
مسعود هوشیار (۱) | ویراستار و پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی
احمد شاملو دربارهٔ شخصیتهای مبارز سیاسی چندین شعر سروده است. این افراد از مخالفان حکومت پهلوی بودهاند. بعضی از اینان جزو روشنفکراناند و بعضی دیگر از افراد عضو حزب یا نهادی سیاسی. کسانی همچون دکتر تقی ارانی، مرتضی کیوان، آبایی، خسرو گلسرخی، نوروزعلی غنچه، گروه حنیفنژاد، مهدی رضایی، وارتان سالاخانیان، سرهنگ سیامک، احمد زیبرم.
خود شاملو شخصیتی مبارز بوده است. چند بار در مبارزه با رژیم پهلوی به زندان افتاده است. چشیدن طعم مخالفت سیاسی و پیامدش تجربهٔ زندان، شاملو را در قبال افراد مبارز حساس میکند. از اینرو، مخالفان دمودستگاه حکومت پهلوی را میستاید. شاملو همهٔ این افراد را نمیشناخته است؛ با وجود این، آنها را ستوده است.
با مطالعهٔ شعر شاملو میتوانیم دریابیم وی در شعرهای سیاسیاش بهدنبال آفرینش شخصیت مبارز آرمانی است. آرمان شاملو پرورش فرد مبارزی است که زیر بار دیکتاتوری نمیرود. این فرد آرمانی، در برابر ستم قد میافرازد، سینه سپر میکند و سرانجام در برابر گلوله میخندند. الف. بامداد این نکته را بهروشنی در شعر «در میدان» باز میکند. این شعر بیانگر اندیشهٔ شاملو دربارهٔ ایستادگی تا پای جان در مقابل خفقان است.
شاملو در شعر «در میدان» از سرسختی اَبَرانسانش میگوید. وقتی که شما واقعیت و صحنهای را میبینید و این واقعیت بیرونی را نمیپسندید، برای کاستن از عذاب این واقعیت رنجآور، در ذهنتان تصویر دیگری را جایگزینش میکنید؛ برای نمونه، آنچه میبینیدد ممکن است صحنهٔ جنگ یا صحنهٔ تمرین و مشق جنگ باشد. باتوجهبه اینکه شما هم مانند هر انسان عاقلی، جنگستیزاید؛ پس این واقعیت ناپسند بیرونی را کنار میزنید و میانگارید که ای کاش جای صحنهٔ گزندهٔ جنگ، چمنزاری باصفا بود تا کودکانِ پرنشاط بر آن بچمند و بازی کنند و شادی افزایند.
شاملو در این شعر باورمند است هر صحنهٔ ناپسندی را میتوانیم با دریچهٔ ذهنمان دستچین کنیم و صحنهٔ دلپسندی را بهجایش بگذاریم؛ ولی در دستگاه فکری شاملو فقط یک صحنه است که هیچ جایگزینی ندارد:صحنهای که انسان مبارزِ آرمانی شاملو تا ته خط در برابر ظلم میایستد. این فرد اعدامی رویاروی دستهٔ سربازانِ منتظر دستور شلیک از فرمانده راستقامت میایستد و در برابر گلولهشان لبخند میزند! در اندیشهٔ شاملو این واقعیت بیرونی، مهمترین صحنه است؛ پس، هیچ تصویری نمیتواند جای این صحنه را بگیرد.
آنچه به دید میآید و
آنچه به دیده میگذرد.
آنجا که سپاهیان
مشقِ قتال میکنند
گسترهٔ چمنی میتواند باشد
و کودکان
رنگینکمانی
رقصنده و
پُرفریاد.
□
اما آنکه در برابرِ فرمانِ واپسین
لبخند میگشاید،
تنها
میتواند
لبخندی باشد
در برابرِ «آتش!»
(شاملو، ۱۳۸۱: ۷۱۸).
با این نگرش شاملو، انسانی ستایشبرانگیز است که بر اندیشهٔ مبارزهجویانهاش با دیکتاتور پا بفشارد و در برابر شکنجه تاب آورد و تا آخر بازی برود و در برابر مرگ بخندد و با این کار به صاحبان قدرت دهنکجی کند. تمام کسانی که شاملو شعرهایش را به آنان تقدیم کرده است، از این رسته از آدم هایند.
یکی از افرادی که شاملو شخصیت مبارزهجویانهٔ وی را میستاید، مهدی رضایی است. وی از چریکان ضد رضا پهلوی است. «مهدی رضایی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود و ساواک در جریان شکنجه برای تخلیهٔ اطلاعاتش، اعضای بدنش را سوزانده بود» (پاشایی، ۱۳۸۸:۷۳؛ در رهبریان، ۱۳۸۶: ۵۴). « و سرانجام در سال ۱۳۵۲ در میدان تیر چیتگر، تیرباران شد» (رهبریان، ۱۳۸۶: ۵۴). میدان تیر چیتگر «میدان تیری نزدیک تهران و بر سر راه کرج که مخالفان رژیم شاه در آنجا به جوخهٔ اعدام سپرده میشدند» (همان، ۵۴ و ۵۵).
ضیاءالدین جاوید دربارهٔ شناخت شاملو از مهدی میگوید: «شاملو از نزدیک با این جوان آشنایی نداشت؛ اما از آنجا که به تمام مبارزان علیه دستگاه ستمشاهی احترام میگذاشت، پس از شنیدن دفاعیات مهدی رضایی از تلوزیون او را ستایش کرد و گفت: «ببین یک بچه به این سنوسال چهطور جلوی رژیم میایستد.» و پس از شنیدن خبر اعدام او از تلویزیون آنچنان منقلب شد که به اتاقی رفت و در خلوت خود این شعر را برای او سرود» (همان، ۵۵).
شاملو شعر معروف «سرود ابراهیم در آتش» را برای مهدی رضایی سروده است. این شعر از مشهورترین اشعار شاملوست. «سرود ابراهیم در آتش» شعر بسیار نمادین و نشانهگذارانهای است و وضعیت خفقانزدهٔ پهلوی دوم را بازگو میکند. در آغاز شعر، آوار و خرابی همهجا را فرا گرفته است. هوا دمکرده و گرگومیش است. در چنین جامعهای بهناگاه مردی سر میافرازد. او دیگرگونه و نامشابه به دیگران است. نگرش و زیست این چنین مردی بسیار خودویژه و منحصربهفرد است. وی خاک را سرسبز میخواهد. همچنین از دید این مرد، عشق چون زیباست باید شایستهٔ زیبایان باشد و عشقورزی شایستهٔ هر سنگ و گِل و خرمهرهای نیست. نگرش او به قلبِ درسینهتپنده نگرشی بسیار عاشقانه است. از دید این قهرمان، قلبی شایستهٔ در سینه نگهداشتن است که در نهایت عاشقی باشد. این فرد ابرمردی رویینهتن است؛ اما فقط یک ضعف دارد. اینکه غم عشق، او را از پای درمیآورد. یگانهروزنهای که با آن میتوان این شیرآهنکوه مرد را شکست داد، روزنهٔ عشق است. او سلّاخ و قصابی است که بهناگاه به قناری کوچکی دل میبازد. «نه» میگوید و زیر بار نمیرود؛ چراکه اگر در برابر جباران زمان «بله» بگوید، بار ننگ خفت را به جان خریده است؛ بنابراین فریاد میزند «نه!» و از انسانی معمولی به انسانی معناآفرین پیکرمیگرداند.
در آوار خونین گرگ و میش
دیگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز می خواست
و عشق را شایستهٔ زیباترین زنان
که اینش
بهنظر
هدیتی نهچنان کمبها بود
که خاک و سنگ را بشاید.
چه مردی!
چه مردی! که می گفت
قلب را شایسته تر آن
که به هفت شمشیر عشق
در خون نشیند
و گلو را بایستهتر آن
که زیباترین نامها را/ بگوید
و شیرآهنکوهمردی از اینگونه عاشق
میدان خونین سرنوشت
به پاشنهٔ آشیل در نوشت
ـ روئینهتنی که راز مرگش
اندوه عشق و
غم تنهایی بود
«آه اسفندیار مغموم!
تو را آن به که چشم
فرو پوشیده باشی!»
آیا نه
یکی نه
بسنده بود
که سرنوشت مرا بسازد؟
من
تنها فریاد زدم
نه
من از
فرورفتن
تن زدم.
صدایی بودم من
ـ شکلی میان اشکال ـ
و معنایی یافتم.
(شاملو، ۱۳۸۱: ۷۲۶ و۷۲۷)
کتابنامه:
پاشایی، ع، از زخمِ قلبِ…، چ۶، تهران: چشمه، ۱۳۸۸ش. رهبریان، محمدرضا، ترانههای بیهنگام؛ نگاهی به حاشیه و متن شعرهای تقدیمی احمد شاملو، چ۱، تهران:مروارید، ۱۳۸۶ش. شاملو، احمد، مجموعهآثار، دفتر یکم: شعرها، چ۳، تهران: زمانه، مؤسسهٔ انتشارات نگاه، ۱۳۸۱ش. |
ارسال نظرات