گفت‌وگوی اختصاصی هفته با مینا دیده‌‌ور دربارهٔ دغدغه‌‌های وجودی مهاجران؛

دل‌تنگی‌‌های من و پایان‌‌نامه دانشگاه

دل‌تنگی‌‌های من و پایان‌‌نامه دانشگاه

۱۸ دسامبر که از سوی سازمان ملل «روز جهانی مهاجران» نام گرفته فرصت و بهانهٔ مغتنمی است تا با فعال روان‌شناختی فرهنگی شهر کلگری، مینا دیده‌ور دربارهٔ مهاجران و همین‌طور کاربرد ادبیات در حل‌وفصل یا تسکین دغدغه‌های وجودی آنان در مسیر دشوار مهاجرت بشنویم.

 

گروه ادبیات هفته: ظرف دو سال و نیم اخیر، در صفحات ادبی به فعالیت‌های ادبی و فرهنگی و میان‌رشته‌ای فعالان ساکن کانادا در بیش از سی مصاحبه پرداخته‌ایم که بسیار هم مورد لطف و استقبال شما عزیزان قرار گرفت.

در همین راستا، آنچه در این شماره می‌خوانید، حاصل هم‌سخنیِ ما با فعال روان‌شناختی فرهنگی شهر کلگری، مینا دیده‌ور است. او که به‌تازگی از پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با موضوع دغدغه‌های اگزیستانسیال (وجودی) مهاجران دفاع کرده، در این گفت‌وگو از پژوهشش، ارتباط آن با ادبیات و فعالیت‌های روان‌شناختی مرتبط با آن می‌گوید. ۱۸ دسامبر که از سوی سازمان ملل «روز جهانی مهاجران» نام گرفته فرصت و بهانهٔ مغتنمی است که از او دربارهٔ مهاجران و همین‌طور کاربرد ادبیات در حل‌وفصل یا تسکین دغدغه‌های وجودی آنان در مسیر دشوار مهاجرت بشنویم.

مینای عزیز؛ خودت را چگونه برای مخاطبان ما معرفی کنی؟

مینا دیده‌ور: بسیار خوشحالم و ممنونم که مهمان این شماره از مجلهٔ هفته هستم و قرار است درباره مهاجرات و دغدغه‌های وجودی صحبت کنیم.

من مینا دیده‌ور، ۲۸ ساله، متولد اهواز، بزرگ‌شده در شیراز، و در حال حاضر ساکن کلگری هستم. تحصیلات من در ایران شامل دیپلم ادبیات فارسی در شیراز و لیسانس مشاوره و راهنمایی در دانشگاه خوارزمی می‌شود. در سال ۲۰۱۷ برای ادامه تحصیل در رشته روان‌شناسی مشاوره در دانشگاه کلگری پذیرش گرفتم و کوچ کردنم به این‌سوی دنیا برای همیشه زندگی من و خانواده‌ام را عوض کرد.

چه شد که ابتدا به ادبیات و سپس به سمت روان‌شناسی گرایش پیدا کردی و نهایتاً تحصیل به این‌سوی جهان آمدی؟

مینا دیده‌ور: گرایش من به ادبیات و روان‌شناسی با رویارویی با پرسش‌های هویتی در دوران نوجوانی شروع شد. یادم هست بین کتاب‌هایی مثل دنیای سوفی دنبال خودم می‌گشتم و سعی می‌کردم به سؤال «من کیستم؟» جواب بدم. جست‌وجو برای خودشناسی در ابتدا من را به سمت ادبیات کشاند. در سال‌های دبیرستان خواندن آثار شاعران کلاسیک فارسی مثل سعدی، حافظ، و مولانا و تفکر درباره نگاهشان به زندگی و آداب زیستن درواقع تسکینی برای سردرگمی‌های نوجوانی من درباره زندگی و وجود انسان بود. درنهایت گرایش من به روان‌شناسی و مشاوره به خاطر علاقه زیادی که به بحث و گفت‌وگو درباره آسیب‌های اجتماعی و روان‌شناختی داشتم، شکل گرفت. دنیای روان‌شناسی با جهان‌بینی و دغدغه‌های شخصی من بسیار همخوانی دارد و به من اجازه می‌دهد که این دغدغه‌ها را به‌صورت علمی و حرفه‌ای دنبال کنم و بتوانم به‌نوبهٔ خودم در جامعه تأثیرگذار باشم.

بعد از دوران لیسانسم مدتی به‌صورت داوطلبانه برای جمعیت امام علی در شیراز فعالیت مددکاری انجام دادم. آنجا بود که برای اولین‌بار با خانواده‌های مهاجر و پناهندهٔ افغان و مشکلات زندگی‌شان در ایران آشنا شدم. در آن زمان به مهاجرت تحصیلی فکر می‌کردم چون بسیار مصمم و کنجکاو بودم که در فضای غنی‌تر و متفاوتی ادامه تحصیل بدهم. تجربیاتم با خانواده‌های افغان درواقع نقطه عطفِ تمرکز من بر پدیدهٔ مهاجرت و چالش‌های در اقلیت قرار گرفته شدن بود که درنهایت باعث شد برای تحصیل در کارشناسی ارشد به این‌سوی جهان پذیرفته بشوم.

بارقه‌های کارِ میان‌رشته‌ای و اگزیستانسیال دربارهٔ مهاجران از کجا به سراغت آمد؟

مینا دیده‌ور: اگر بخواهم خلاصه بگویم، این ضرب‌المثل «غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کن» گویای فرآیند نوشتن پایان‌نامه‌ام دربارهٔ دغدغه‌های اگزیستانسیال دانشجویان ایرانی است. وقتی به کلگری آمدم، بلافاصله دانشگاه شروع شد و در بحبوحهٔ فرهنگ‌پذیری و تلاش برای همراه شدن با فضای علمی، زبان، و فرهنگ متفاوت قرار گرفتم. علاوه‌بر همهٔ این چالش‌ها، حس می‌کردم که همهٔ چیزهایی که قبلاً به زندگی‌ام معنا می‌داد را از دست داده‌ام. مثلاً زبان مادری‌ام، وطنم، حس نزدیکی و صمیمیت با عزیزانم و محیطی که در آن خاطره داشتم.

بعد از مدتی کنجکاو شدم بدانم چه ادبیات و پیشینهٔ تحقیقی دربارهٔ دانشجویان بین‌المللی وجود دارد، و آیا اشاره‌ای به موضوع «معنای زندگی و رویارویی با مسائل اگزیستانسیال در بین مهاجران» شده است؟ در بین جست‌وجوهایم فهمیدم اکثر محقق‌ها روی مشکلات روان‌شناختی یا چالش‌های نه‌چندان غریبی مثل موانع زبانی یا چالش‌های آکادمیک و ارتباطی این دانشجویان تمرکز کرده‌اند. بسیاری از تحقیق‌ها به گونه‌ای دربارهٔ دانشجویان بین‌المللی نوشته‌اند که آن‌ها را ناتوان و بسیار آسیب‌پذیر و مشکل‌دار نشان می‌دهد. همهٔ این جست‌وجوها و الهام گرفتن از دغدغه‌های وجودی و اخلاقی که بعد از مهاجرت برایم ایجاد شده بود، باعث شد از منظر متفاوت و عمیق‌تری به چالش‌های مهاجرت دانشجویان بین‌المللی بپردازم.

لطفاً کمی بیشتر از موضوع پایان‌نامه‌ات برای ما بگو.

مینا دیده‌ور: پایان‌نامهٔ من جزو اولین آثاری است که روی مهاجرت و مسائل وجودی تمرکز کرده. هرچند در طول تاریخ، ادبیات زیادی راجع به تفکر دربارهٔ دغدغه‌های وجودی هنگامی‌که انسان‌ها سفر می‌کنند وجود دارد. مهاجرتْ آدم‌ها را از دنیای امن و آشنایی که دارند بیرون می‌کشد، و حس به‌اصطلاح «غربت» و در خانه نبودن که خیلی از مهاجران تجربه می‌کنند می‌تواند فضایی را ایجاد کند که دربارهٔ مسائل وجودی‌مان تأمل کنیم. این واقعیت‌های وجودی به قول یالوم شامل حس تنهایی، بی‌معنایی، دوراهی انتخاب و مسئولیت‌پذیری یا آزادی، و اضطراب مرگ و میرایی می‌شود. در مصاحبه‌هایی که با دانشجویان ایرانی در کانادا داشتم بیشتر دربارهٔ این رویارویی‌ها سؤال پرسیدم تا بفهمم ورای دغدغه‌های روزمره و آکادمیک، آیا با چالش‌های عمیق‌تری مثل پرسش‌های وجودی برخورد کرده‌اند؟

اگر بخواهم خیلی خلاصه نتایج تحقیقم را با شما در میان بگذارم، باید بگویم که مهاجرت می‌تواند تنهایی وجودی ما را بهمان یادآوری کند، معنای زندگی‌مان را کم‌رنگ یا متزلزل کند، ما را با انتخاب‌های مختلفی روبه‌رو کند و مسئولیت‌های بیشتری بر دوش ما قرار بدهد، و درنهایت ما را به تفکر دربارهٔ میرایی وادارد، چون مهاجرتْ فقدان‌ها و جدایی‌های زیادی به همراه دارد. همهٔ این تجربیات و رویارویی‌ها درنهایت باعث ارتقای روان‌شناختی افراد می‌شود، هرچند به‌نوبهٔ خود مضطرب‌کننده هستند. تجربیات وجودی برای خیلی از انسان‌ها الهام‌بخش و آغازگر تغییرات مهمی در زندگی‌شان است.

بر اساس این پژوهش‌ها به نظر تو ادبیات چه نقشی در کاستن از رنج‌های وجودی مهاجران دارد؟

مینا دیده‌ور: تقریباً اکثر دانشجویانی که در پروژهٔ من شرکت کردند راجع به نقش شعر، موسیقی، و کتاب‌های رمان و شعری که از ایران به کانادا آورده بودند در زنده نگه‌داشتن حس هویت و معنا بخشیدن به زندگی‌شان صحبت کردند. تسکین‌بخش‌هایی که شرکت‌کنندگان در فرآیند رویارویی با مسائل وجودی ازش یاد کردند عشق ورزیدن، هم‌نشینی با دوستان و روی آوردن به شعر و موسیقی و ادبیات بود. غنای ادبیات فارسی و تمرکزی که بر مسائل فلسفی و وجودی انسان دارد باعث می‌شود با رنج‌های وجودی انسان معاصر همدردی کند و درنهایت الهام‌بخش و معنادهنده باشد.

لطفاً از تجربه کارگاه‌های اخیرت هم که مرتبط با همین کوشش‌ها و پژوهش‌هاست، برایمان بگو.

مینا دیده‌ور: من با همکاری گروه «سلامت روان مهر»، که برای حمایت از جامعهٔ فارسی‌زبان کانادا تشکیل شده، اخیراً دو کارگاه دربارهٔ مهاجرت برگزار کردم. هدف اصلی من آشنا کردن مهاجران با بُعد روان‌شناختی مهاجرت از دیدگاه‌هایی است که به آن‌ها برچسب و انگ نمی‌زند و دغدغه‌ها و چالش‌های آن‌ها را بخشی طبیعی از فرآیند فرهنگ‌پذیری در جامعه می‌داند. در کارگاه اخیرم راجع به مهاجرت، سوگ و فقدان (فقدان‌های ملموس و غیرملموس مهاجرت) صحبت کردم. همچنین راجع به فرهنگ‌پذیری و نحوهٔ ادغام با فرهنگ کانادایی به شکلی که مجبور نباشیم فرهنگ و هویت ایرانی‌مان را دور بیندازیم، صحبت کردم. قصد دارم در کارگاه‌های آینده به‌صورت تخصصی دربارهٔ دغدغه‌های وجودی مهاجران صحبت کنم، چون این دغدغه‌ها کمتر در جامعه شناخته و پذیرفته‌شده هستند.

برنامه‌های آینده‌ات چیست؟

مینا دیده‌ور: اصلی‌ترین برنامه‌ام ادامه دادن راهی که تازه شروع کردم، به‌عنوان یک زن رنگین‌پوست در رشته‌ای که تا حد زیادی منحصر به سفیدپوستان است. به ادامهٔ تحصیل در دکترای روان‌شناسی مشاوره فکر می‌کنم و آرزو دارم پژوهش و کار بالینی و مشاوره‌ام نمایانگر نگاه متفاوتی که به‌واسطهٔ فرهنگ، جنسیت، و هویتم کسب کرده‌ام باشد. دوست دارم در آینده بیشتر دربارهٔ ویژگی‌های منحصربه‌فرد مهاجران ایرانی پژوهش کنم چون متأسفانه تحقیقات زیادی دربارهٔ ایرانیان کانادا وجود ندارد.

و سخن پایانی ناگفته؟

مینا دیده‌ور: با همهٔ سختی‌های مهاجرت و از دست دادن حقوق و امتیازاتی که در ایران داشتم، خرسندم که تجربهٔ در اقلیت قرارگرفته‌شدن باعث شد جهان‌بینی متفاوتی پیدا کنم. چه ازنظر همدلی با افرادی که قبلاً درکی از زندگی‌شان نداشتم، چه ازنظر نگاه انتقادی که به نابرابری در جامعه پیدا کرده‌ام. درنهایت، هرچند هنوز غمگینم که از خانهٔ اصلی‌ام دورم، خرسندم که یک مهاجرم.

مینا دیده‌ور گرامی از شما سپاسگزاریم.

من دکتری‌ خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در ادبیات معاصر و نقد ادبی دریافت کرده، و سپس در مقطع پسادکتری بر کاربردی‌کردن ادبیات ازطریق نگاه بین‌رشته‌ای متمرکز بوده‌ام. سپس از تابستان سال ۲۰۱۶ به مدت چهار سال تحصیلی محقق مهمان در دانشگاه مک‌گیل بودم و اینک به همراه همسر، خانواده و همکارانم در مجموعۀ علمی‌آموزشی «سَماک» در زمینۀ کاربردی‌کردن ادبیات فارسی و به‌ویژه تعاملات بین فرهنگی (معرفی ادبیات ایران و کانادا به گویشوران هردو زبان) تلاش می‌کنیم و تولید پادکست و نیز تولید محتوا دربارۀ تاریخ و فرهنگ بومیان کانادا نیز از علائق ویژۀ ماست.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات