دریچه اول: مقدمه
در قسمت اول بر شعر مهجور و کمتر تحسینشده اما مهم پروین تمرکز میکنیم و سپس در قسمت دوم موضوع را در شعر پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد بهعنوان نمایندگان سه طرز متفاوت رویارو شدن شاعران معاصر با سنت مردانه بررسی خواهیم کرد.
دریچه دوم: محاکات رنج زنان در شعر پروین اعتصامی
این سخنی درست و دقیق است که در نظام زیباشناسی برآمده از هستیشناسیِ «کلاسیک» منِ فردیِ شاعر کمتر مجالی برای بروز و ظهور دارد و اگر هم خویش را بنمایاند در همنشینی/پیوند و یا حتی در خدمتِ جمع و جمعگرایی است و از همین رو عکس شدنِ معادله و محوریت یافتن فرد و فردیت پدیدهای اساساً مدرن (در معنای پسارنسانسیِ آن)، انسانمدار و رمانتیک قلمداد میشود. از همین منظر، پروینِ نزدیک به مطلقاً کلاسیک، کمتر مجالی برای محاکات منِ ویژه و متفرد خویش در زیستجهانِ شاعرانهاش یافته است (حتی آن دسته از ویژگیهای «شخصی» که در دیگر بانوان است). بهعنوان نمونه، دو رنجِ کاملاً مرتبط با تجربههای زیسته او و دیگر زنانِ همعصرش (محدودشدن به بهانه حفظ عفاف جامعه و عقبنگاهداشته شدن با قرائتی خاص و نادرست از احکامِ دین مانندِ بحث جواز آموزش به بانوان) نیز با لحنی کاملاً کلگویانه انتخاب میشود و «زن» های مطرح شده در این دو شعر نیز، بهدوراز هرگونه فردیت (و «شخصی» بودگی) به کلیترین و تیپوارترین شکل مطرح میشوند؛ نخست «زن در ایران» که به مناسبت فرمانِ کشف حجاب سروده شده. در ابیاتی از این شعر مهم چنین میخوانیم:
زن در ایران، پیشازاین گویی که ایرانی نبود
پیشهاش، جز تیرهروزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود
در عدالتخانه انصاف زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت زن دبستانی نبود
دادخواهیهای زن میماند عمری بیجواب
آشکارا بود این بیداد؛ پنهانی نبود
…نور دانش را ز چشم زن نهان میداشتند
این ندانستن، ز پستی و گرانجانی نبود
… میوههای دکه دانش فراوان بود، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود
… آب و رنگ از علم میبایست، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود
… سادگی و پاکی و پرهیز یکیک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
… چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
و دیگری «نهال آرزو» که مقارن با فارغالتحصیلی او از «مدرسه اناثیه امریکایی تهران» (در جوزای ۱۳۰۳) سروده شده و شاعر بازهم بهجای پرداختن به سروری شخصی (یا دستکم بر جای نهادنِ نشانی کوچک از آن)، به کلیترین شکل سخن گفته و به مسائل کلی پرداخته است:
ای نهال آرزو، خوش زی که بار آوردهای
غنچه بی باد صبا، گل بی بهار آوردهای
… همتی، ای خواهران، تا فرصت کوشیدن است
پستی نسوان ایران، جمله از بیدانشی است
مرد یا زن، برتری و رتبت از دانستن است
زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست
شاهراه سعی و اقلیم سعادت، روشن است
به که هر دختر بداند قدر علم آموختن
تا نگوید کس، پسر هشیار و دختر کودن است
زن ز تحصیل هنر شد شهره در هر کشوری
برنکرد از ما کسی زین خواب بیدردی سری
از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند
نام این قوم از چه، دورافتاده از هر دفتری
…دامن مادر، نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری
با چنین درماندگی، از ماه و پروین بگذریم
گر که ما را باشد از فضل و ادب، بال و پری
و به تعبیرِ درست و دقیقِ یحیی آرینپور: پروین در جریانات اجتماعی مربوط به بانوان و در جنبش آزادی و حقوق زن عملاً مداخله نکرد و این کنارهگیری در اشعارش نیز منعکس است.
و از روی همین مطلب و چنین نمونههایی است که پروین منتقدانی جدی پیدا میکند. مانند دکتر زرقانی که گزارش میکند: تعدادی از خوانندگان شعر پروین بر آناند که او رسالت خود را بهعنوان یک زن در دورهای که نیاز به روشنگری احساس میشد، درست به انجام نرسانده است.
اما درروی دیگر سکه، سه نمونه در دیوان پروین میتوان یافت که در آنها شاعر به رنجهای شخصی (و البته همهفهم) پرداخته که جمعِ این صفات، با رقت و زلالی عاطفی، همعصرانش را شدیداً متأثر مینموده است چنانکه ملکالشعرای بهار در مقدمهاش بر دیوانِ او سفر اشک (از این نمونهها) را چنین میستاید: «هرگاه تنها غزل «سفر اشک» از این شاعره شیرینزبان باقیمانده بود، کافی بود که وی را در بارگاهِ شعر و ادبیات حقیقی جایگاهی عالی و ارجمند بخشد…»
دریچه سوم: نگرش به جهان در شعر پروین اعتصامی
چنانکه از تحلیلهای فردیت در شعر پروین برمیآید، اساس بینش پروین کاملاً سنتی و حتی دارای تأثرات پررنگ و ویژه عرفانی است. به دیگر سخن، در این بینش، عقلگرایی، راه پی بردن به معرفت (کنهِ اشیا و غایتِ جهان) است. این نوع از غایتاندیشی و معرفتشناسی سبب میشود که معرفت، نه ابزارِ تغییر هستی بلکه زمینه این تشخیص باشد که انسان در هستی چه جایگاهی دارد. و در پرتو همین غایت «جایگاهیابی» و «حدشناسی» است که «برازندگی» (و نتیجه اخروی آن: «رستگاری») نیز در ادب و فکر سنتی در مرکز توجه قرار میگیرد و منِ پیامبرگونه شاعران کلاسیک مأمور ترویج آن میشود و پروین نیز به سبب پیشینه غنیِ عرفانی در راه این ترویج غالباً از عناصر و اصطلاحات عرفانی بهره میجوید و از برجستهترین نمودهای آن، شعرِ جامه عرفان است.
به درویشی، بزرگی جامهای داد
که این خلقان بنه، کز دوشت افتاد
… بگفت ای دوست، از صاحب دلان باش
به جان پرداز و با تن سرگران باش
تن خاکی به پیراهن نیرزد
وگر ارزد، بچشم من نیرزد
ره تن را بزن، تا جان بماند
ببند این دیو، تا ایمان بماند
… از آن معنی نشستم بر سر راه
که تا از ره شناسان باشم آگاه
… در تاریک حرص و آز بستیم
گشودند آر چه صد ره، باز بستیم
همه پستی ز دیو نفس زاید
همه تاریکی از ملک تن آید
… اگر هرلحظه سر جوید کلاهی
زند طبع زبون هرلحظه راهی
دریچه چهارم: اصلیترین نمودهای بینش اعتراضی در شعر پروین اعتصامی
با عنایت به نکات پیشگفته، قبل از ورود به وارسیِ نمودهای بینش اعتراضی در شعر پروین اعتصامی تأکید بر دو نکته ضروری است؛ نخست آنکه نگرش سنتی پروین ژرفساختی دینی دارد و مستقیم یا غیرمستقیم راه به اندیشه نظام احسن میبرَد که در آن ایرادی در خالق و آفرینش او نیست و خللی هم اگر هست از جانب ما انسانهاست این دیدگاه (ازجمله در قرآن) میگوید که تمام مفاسد از ما مردم است و درنتیجه، ناقد باید اول ناقد مردم باشد. باید بگوید که مردم! همهچیز از خودتان است. و همین است رمزِ مرکزیت یافتن وعظ و نصیحت و دغدغه «برازندگی» در فکر پروین که مستقیماً در شعرش نیز بدان اشارهکرده است:
حقیقت گوی شو، پروین، چه ترسی
نشاید بهر باطل، حق نهفتن
دوم آنکه: هویت و بینش کلاسیک پروین اقتضا میکند که او درراه رسیدن به غایتِ «برازندگی»، جویای فضیلتهاست و درنتیجه صبر بر ناخوشیِ دنیا را اینگونه ارزیابی و تبیین میکند:
درین دو روزه هستی همین فضیلت ماست
که جور میکند ایام و ما شکیباییم
با درنظرگرفتن به این نکات، به جز مواردی از ارشاد و بیانِ پیامبرگونه که ذاتاً نوعی اعتراض به کمدانشی و نابرازندگیِ طرفِ مقابل است، اعتراضاتِ شعرِ پروین را میتوان ذیل دستههای زیر جای داد و بررسید:
الف. انتقاد از اوضاع (روزگار نامساعد)
جالبترین نقطه و نکته شعرِ پروین نوعی جبراندیشی است که هم با فلسفه و ژرفساخت وعظِ شعرِ او متضاد است و هم نشانی واضح از تأثرات پررنگ و چشمگیر او از سنت ادبی و جهانبینی شعر کهن. به دیگر بیان، وقتی کسی از موضعِ دانایِ پیامبرگون مجموعهای از بکن/مکنها را برای فرد مقابل ردیف میکند و در فرآیندی ارشادی به تکمیلِ دانش اخلاقی، سیاسی و «فلکی» او همت میگمارَد، اینهمه، ملازم و مساویِ پذیرشِ این پیشفرض و پیششرط است که فردِ مقابل میتواند به مددِ دانستنِ این گزارهها و خواستن بهتر شدن، بهتر و برازندهتر شود و این در حالی است که درست در همین زیستجهانِ شاعرانه، فلک (روزگار/ آسمان/ قضا و قدر/ زمانه و مانند آن) مقتدرترین موجودِ بدکنش و ستمکارِ هستی است.
اویی که هم بیثبات و متضادکار و پیشبینیناپذیر است:
بدین گونه است آیین زمانه
زمانی دوستدار و گاه دشمن
پدید آرد گهی صبح و گهی شام
گهی اردیبهشت و گاه بهمن
و کارِ انسان برازنده نیز علاوهبر بهشدن و سعی در بهتر ساختن دیگران، تنها و تنها صبرست:
پروین، به روز حادثه و سختی
در کار بند صبر و مدارا را
البته این نگرش را میتوان بهشکلی و با بهرهگیری از همان بینش قرآنی توجیه نمود؛ با این تقریر: بدیهایی که به ما میرسد، ناشی از ذاتِ ناپایدار و دنیِ آسمان است و البته نابرازندگیِ اخلاقیِ ما سبب میشود در برابر این بدآیندهای فلکی آسیبپذیرتر باشیم و از همین روست که شاعر در بسیاری ابیات بلافاصله پس از ترسیمِ نامساعدی روزگار ردیفی از توصیههای اخلاقی را ردیف میکند؛ گویی که داراشدن این صفات محافظی است کما را از این بدیها در امان میدارد یا دستکم آسیبپذیریمان را کاهش میدهد.
و از یاد نباید برد که بازهم واضح و بدیهی پنداشتنِ این ویژگیهای روزگار در کنارِ نگاهِ ضعیف و ابزاری به ایجادِ لحن و شخصیتپردازی (که پیشتر، از آن سخن گفتیم)، سبب شده که کودک نیز مانند بزرگسالان (با همان محتوا و لحن) از جفای روزگار بگوید و بنالد که این پدیده از نقاط جدی و انکارناپذیر ضعف در نظام زیباشناسی پروین تلقی میشود.
ب. انتقاد سیاسی
ظهورِ این نوع انتقاد در زیستجهانِ سنتگرا و سنت باور شعر پروین، از نوآوریهایی است که در سایه تغییر در هستی و چیستی «نهادِ اجتماعی سیاست» (و درنتیجه تولد مفاهیم و ادب سیاسی در معنایی تازه) به شعرِ دوره مشروطهخواهی و پسازآن (ازجمله شعر پروین) وارد میشود و از نوگراییهای او نیز محسوب میشود. علاوهبر انتقاد از وضع گذشته ایران (در قصیده مرتبط با کشف حجاب، انتقادات سیاسیِ زیر در شعر پروین مطرح است:
– اعتراض رنجدیدگان به حقکشی و حرامخوارگیِ حاکمان؛ مانند این شعر بسیار مشهور:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آنیک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
– پیوندخوردن نامساعدی هستی با ناگزیری مرگ: این پدیده که حکمِ آخرین نمودِ برجسته مرگاندیشی در شعرِ پروین را دارد، جبرگراییِ برخاسته از بینش سنتیِ او را با اصلیترین اعتراضش (اعتراض به هستیِ نامساعد) پیوند میزند، تا در این بعد هم او از نگاهها و احساسات مدرن به دور مانَد (و اثری از مثلاً تنهاییِ وجودی در برابر مرگ در شعرِ او نتوان دید)؛ بینشی که شعرهای دو همراز و فریادِ حسرت از نمونههای آناند.
دریچه پایانی: جمعبندی
با در نظر گرفتن مطالبِ پیشگفته، میتوان یافتههای بررسی شعر پروین (که در قسمت اول این مقاله بیشتر از آن سخن گفتیم) را اینگونه جمعبندی کرد:
بررسی فردیت انسانی شعر پروینِ اعتصامی، به ما نشان میدهد که اولاً «من» ناصحِ پیامبرگون، مهمترین فرد در شعر پروین است؛ ثانیاً همنشین قهریِ این «من»، دیگران (تو، او و «جمع») «نیازمند ارشاد» ی است که منِ شاعر از موضعِ فرادست بدانها مینگرد و ارشاد و حتی سرزنش و توبیخشان میکند؛ ثالثاً رابطه این افراد اکثراً در قالبی مناظرهگون تصویرشده است که در آن شخص یا شیئی که نیازمندِ ارشاد است، سخن را یا گفتاری میآغازد و پاسخ کوبنده و مفصل طرف مقابل (نماینده شاعرِ پیامبرگون) او را برجایش مینشانَد و ازین جهت که فردِ مغلوب تقریباً هیچگاه پاسخی به این گزاره دندانشکن نمیدهد (و با رفتوبرگشت سخن میان طرفین مواجه نیستیم). به همین دلیل نمیتوان این اشعار را نمودِ کاملی از قالب مناظره دانست؛ رابعاً در این مناظرات و ارشادات، مرشدِ پیروز، طرف مقابل را کمتر با مهر مینگرد، خشم و حتی نفرت در این شعرها غالب است و نهایتاً (با در نظر گرفتن اینهمه) گزافه و بیراه نیست اگر گفته شود: شعرِ پروین، عرصه فردیتسوزی و فردیت ستیزی است: همهچیز و کس نمونه/تیپاند؛ فردیت/تفرد/تفاوتهاشان اصلاً مطرح نیست. همه از دور دیده میشوند و اول و آخر با تفاوتهایشان و در آن میانه گاه، ویژگیِ فردی هم اگر هست، زودا که محو میشود؛
جستجوی تنهایی در شعر پروین اعم از فیزیکی (جداماندگی) و روحی (با انواع گونهگونش) به ما نشان میدهد که در شعرِ پروین تنهایی وجودی اثر و نمودی ندارد و یگانه نوعِ تنهایی در شعر او همان جداماندگی (تنهایی فیزیکی) است (آنهم تنها در این چند نمونه معدود و محدود) زیرا ادراک و سخنگفتن از «تنهایی وجودی»، با ادراک و پذیرشِ مختار و مسئول بودن هر انسان و نیز میرایی او رابطهای مستقیم دارد که نگاه جبری و نوعی پروین مانعی بر سر راه این امر به شمار میرود؛
جهانبینی و تربیتِ ذهنی و فکری پروین جهان را برای او بهمثابه «نظام احسن» تصویر میکند: جهانی که خوبیهایش یکسره به خدایی حق»، «برتر» و «خیر الحافظین» (از جنسِ حافظ موسی در نیلِ خروشان) بازمیگردد و به همین سبب اعتراضی هم اگر هست، نخست به انسان نابرازنده و ناشایسته و نادانست و بعد به «فلک» ی که مانند سنت شعر فارسی قهاری است غدار و کجرفتار و برهمزننده اراده ما؛
و سرانجام، مرگ و مرگاندیشی نیز در شعرهای پروین بههیچوجه صبغه «وجودی» (تنهاییِ انسانِ میرا در برابر میراییِ خویش) ندارد و بهعلاوه، فضایِ بحث از مرگ در شعر پروین، همواره در ساحت «عدمِ اصالتِ مرگ» است چون سخن از مرگ، بهانه و بستر یا معلول و نتیجه سخنگفتن از سه امر است: وعظ اخلاقی (دعوت مخاطب به اخلاقی بودن برای رستگاریِ اخروی)، نکوهش دنیا و امور دنیوی و نیز تلقیشدن ناگزیریِ مرگِ نادلخواه بهعنوان از اضلاع و ارکان و عناصر نامساعدیِ هستی.
تمام این نکات به ما نشان میدهد که چرا و چگونه زیستجهان اشعارِ پروینِ اعتصامی (درست همانند و موازی با زندگیِ او) در تمامِ اشعارش، عناصری از نگرش بینش و کنشهای سنتی در دوران معاصر را از جهاننگری گذشتگان به میراث میبرد و بازتاب میدهد.
به دیگر بیان، تمام این موارد پروین را به یکی از مثالهای نمونهوار (تیپیک) شعر و زیست انسان سنتیِ ایرانیِ تا پیش از انقلاب (در جامعهای «در حال گذار») بدل میکند و البته نگارنده رأیهای افراطی و تفریطی در مورد پروین را نمیپسندد و با تحلیل متفاوت و منصفانه از اسلامی ندوشن موافقتر است: «او نه شاعر نابغه بود که نبوغش را به هدر دهد، و نه مصلح اجتماعی… پروین بیانکننده روح زن متوسط ایرانی بود، بردبار و نجیب، وفادار به خانه، و بیش از این نباید از او توقع داشت…» (۳)
پینوشتها
۱. برگرفته از رساله دکتری نویسنده که با خلاصهسازی و بازنویسی اختصاصاً تقدیم خوانندگان هفته میشود.
۲. پژوهشگر ادبیات کاربردی درزمینه فرهنگ و ادب ایران و کانادا.
۳. منابع این نوشته در وبگاه «هفته» درج میشود.
ارسال نظرات