سعدی، پیشگام تجدد ایرانی

سعدی، پیشگام تجدد ایرانی

«سعدی و تجدد ایرانی او» عنوان گفتاری آنلاین بود که دکتر عباس میلانی (مورخ، ایران‌شناس، پژوهشگر و نویسنده‌ی ایرانی و مدیر برنامه‌ی مطالعات ایرانی در دانشگاه استنفورد و استاد فراخوانده‌ی دانشکده‌ی علوم سیاسی آن دانشگاه) در شامگاه جمعه ۱۶ آوریل ۲۰۲۱ به دعوت کانون ایرانیان بوستون ارائه کرد که گزارشی از این نشست را در ادامه می‌خوانیم.

 

گزارش از: فرشید سادات‌شریفی، ویرایش: عباس محرابیان

۱ مقدمه‌ی سخن: کتاب تازه‌انتشاریافته‌ی «انسان‌گرایی در شعر سعدی» حاصل همکاری من با خانم مریم میرزاده است و این گفتار برگرفته از همین کتاب و کتاب «تجدد و تجددستیزی در ایران» است. البته من دو کتاب دیگر هم درباره‌ی مسئله‌ی تجدد نوشته‌ام که هر از کدامشان نکاتی را خواهم ‌گفت.

۲ پدیده‌ی مدرنیته: ابتدا کمی درباره‌ی پدیده‌ی مدرنیته توضیح می‌دهم که متوجه شویم مفهومش چیست. این مقوله در کانون تحولات ایران در صدوپنجاه سال اخیر بوده است. تقریباً می‌توان گفت که در نقاط مختلف جهان، تجددْ مسئله‌ی کلیدی جوامع بوده است. حتی تحولاتی که در چند سال اخیر در آمریکا اتفاق افتاد و برآمدن جریان‌هایی که سیاسی و غیرمتعارف بوده‌اند (ازجمله در تاریخ سیاه‌پوستان آمریکا) به گمان من وابسته به پدیده‌ی بحران مدرنیته است. پس تجدد و مدرنیته فقط معضل ما در ایران نیست و یک معضل جهان‌شمول است. از دیگر سو، این پدیده در عین جهان‌شمول بودنش، تعریف واحدی ندارد. البته در بین تعریفات متعدد و متنوع، نکات مشترکی هم به چشم می‌خورد که به آن‌ها اشاره کرده‌ام. در همین راستا، از آغازِ بازاندیشی در مورد تجدد، در گفتمان روشنفکری ایران با روایت غالبی روبه‌رو بوده‌ایم که در صدوپنجاه سال اخیر بیشتر حول دو پارادایم دور می‌زده است.

۳ پارادایم‌های فهم و مواجه‌شدن با «تجدد» در ایران: دو پارادایمی که در مورد تجدد در ایران رایج بوده است بدین قرار است: یکی پارادایم غرب‌زده‌ها یا غرب‌گراها که می‌گویند که تجدد پدیده‌ای است برخاسته از غرب، ویژه‌ی غرب و درواقع هدیه‌ای از غرب به جهان است و هرکسی در هرکجا بخواهد متجدد شود، بایستی غربی شود. وقتی الفبای ترکیه تغییر کرد، وقتی خدیو مصر در قرن نوزدهم برای اینکه نشان بدهد متجدد است در اسکندریه اپرا درست کرد، وقتی‌که محمد بن سلمان برای نشان دادن تجدد می‌خواهد در عربستان امروزی اپرا درست کند، همه‌ی این‌ها ریشه‌ی بنیادین فلسفی‌اش (به گمان نادرست این غرب‌گرایان) در آن است که تجدد برخاسته از غرب است و راه رسیدن به تجدد تقلید از غرب است. مثلاً اگر می‌خواهید در ایران داستان مدرن بنویسید، باید رمان‌نویسی غربی را یاد بگیرید و از آن تقلید کنید. اگر می‌خواهید نمایش مدرن بنویسید، باید از غرب شروع کنید، برای اینکه ما در ایران نمایش نداریم. این همان عقیده‌ی افراد غرب‌زده بوده و هست.

به دیگر سو، جریان غرب‌ستیزی است: جریانی که گرچه مهم‌ترین نظریه‌پردازانش روحانیان بوده‌اند، نه به روحانیان منحصر بوده است و نه ربطی به شیعه و سنی دارد: سیدقطب که مهم‌ترین نظریه‌پرداز سیاسی اهل تسنن است و از آن‌سو، آقایان خمینی و خامنه‌ای در ایران همه همین نظر را داشته‌اند که تجدد در اساس غربی است، نامطلوب است و کاملاً با جوهر اسلام بیگانه است، و تنها راه نجات ما در آینده، درک ریشه‌های -به قول این‌ها- «صلیبی» قضیه است. اینان می‌گویند تجدد روایت جدیدی از جنگ‌های صلیبی است و ما برای اینکه اصالت اسلامی خودمان را حفظ کنیم، باید از این تجدد رد شویم و نقدش کنیم.

در مقابل، پارادایم اول (پارادایم غرب‌زده) می‌گوید که باید از غرب تقلید کنیم چون‌که در سنت خودمان هیچ نشانی از ضروریاتِ تجدد وجود ندارد. می‌گوید اگر برای تجدد، به انسان‌گرایی هم نیاز داریم، یعنی سنت انسان‌گرایی و فردگرایی نداشته‌ایم و بنابراین باید برویم از غرب یاد بگیریم.

۴ کاستی‌های این دو پارادایم و اهمیت سعدی: نظر من و همکارم در کتاب «انسان‌گرایی در شعر سعدی» این است که هردوی این روایات نادرست است و هر دو براساس کج‌خوانی یا کم‌خوانی سنت فکری خودمان است. ما بایستی سنت و تاریخ فکری خودمان را به‌دوراز انواع وهم‌ها بخوانیم: وهم اینکه «هنر نزد ایرانیان است و بس» یا وهم اینکه تاریخ گذشته‌ی ایران (به قول صادق هدایت) چیزی جر فساد و تاریکی نبوده است. یا اینکه به غیر تاریخ قبل از اسلام (که در نظر هدایت دوران شکوفایی بوده است)، تاریخ هزار سال اخیر پر از تاریکی و تباهی است و برای اینکه نجات پیدا کنیم باید راه دیگری برویم. یا مثلاً به‌دوراز این توصیه‌ی تقی‌زاده که می‌گفت «باید پوست و خونمان را غربی کنیم و از نوک پا تا فرق سر غربی شویم.»

به دیگر سخن، به گمان من، آن دو روایت و پارادایم غالبْ ریشه در این واقعیت دارند که ما سنت خودمان را نخوانده‌ایم؛ و اگر هم خوانده‌ایم یا به روایت غربی‌ها یا به روایت معاندان آنان بوده است. درحالی‌که سعدی مصداق بارز روایتی مستقل از این پدیده است، که متأسفانه ما او را نخوانده‌ایم. سعدی از زمان ترجمه‌شدن آثارش، به‌ویژه تا قرن نوزدهم، در اروپا از برجسته‌ترین متفکرین تاریخ بشر تلقی شده است. مثلاً امرسون می‌گوید درخشش فکری و جوهر انسانی سعدی در حد کتاب مقدس (تورات و انجیل) است. گوته سعی می‌کند فارسی یاد بگیرد تا بتواند به‌کل وجود سعدی پی ببرد.

چکیده‌ی سخن:

دکتر عباس میلانی با بیان پیوند آثارش با این سخنرانی، گفت: این سخنرانی از یک‌سو با کتاب من «انسان‌گرایی در شعر سعدی» اثر مشترک من و مریم میرزاده (چاپ انتشارات زمستان در ایران) و از دیگر سو با آثاری که مرتبط با تجدد دارم (ازجمله کتاب «تجدد و تجددستیزی») ارتباط دارد. او افزود دو پارادایم درباره‌ی تجدد در ایران رایج بوده است: نگاه اول تجدد را پدیده‌ای مطلوب و برخاسته از غرب می‌داند و رسیدن به تجدد را مساوی و ملازم با غربی‌شدن می‌داند و صرفاً «دنبال غربیان رفتن» را باور دارد که البته باوری نادرست است؛ و نگاه دوم «تجددستیزی» است که ریشه‌ی غربی تجدد را دلیل نامطلوب‌بودنش می‌داند. این نگاهْ تجدد را نسخه‌ای تازه از جنگ‌های صلیبی می‌داند که این هم قیاسی نادرست است.

بر این اساس، دکتر عباس میلانی در ادامه‌ی سخنش کوشید تا با استناد به اندیشه‌ی سعدی شیرازی و برشمردن نمونه‌های انسان‌گرایی و تجدد در آثار او، دیدگاه این نویسنده و شاعر بزرگ را درباره‌ی انسان‌گرایی مطالعه و بررسی کند؛ نه از نگاه غرب‌گرا و نه از نگاه غرب‌ستیز. او با یادکرد نمونه‌های متعدد (به‌ویژه ستایش‌های اروپاییان) حضور پررنگ سعدی در گفتمان اروپاییان را تا سده‌ی نوزدهم بررسی کرد. وی همچنین اشاره کرد که سعدی با همه‌ی اندیشه‌های نوآیینی که داشته و با همه‌ی آزموده‌هایی که در سفرهای خود به دست آورده بوده، بازهم فرزند زمان خویش بود. او همچنین افزود: سعدی در برخی نوشته‌هایش نگاه مردسالارانه‌ای به زنان دارد و البته هم‌زمان در برخی زمینه‌های دیگر نیز نگاهی متفاوت و دگرگون از هنجار زمانش دارد که بسیار پیشرو است.

وقتی به نسل اول و دوم متجددان خودمان می‌نگریم، می‌بینیم انگار ضدیتی با سعدی در کار است یا تلاشی هست که بگویند سعدی فقط یک «واعظ» است، و الآن که می‌گویند منادی «ولایت‌فقیه» بوده است. یا می‌گویند سعدی متحجر بوده. یعنی بعضی‌ها از منظر چپ به سعدی تاخته‌اند و بعضی هم از منظر مدرنیته‌ی غرب‌زده. بعضی‌ها هم سعدی را فقط از دیدگاه خودشان که خیلی مؤمن و فقیه بوده به ما شناسانده‌اند.

بدین‌ترتیب، تا همین چند سال پیش بی‌اعتنایی عمیقی به سعدی وجود داشت؛ یعنی سعدی خوانده می‌شد ولی خیلی بیشتر از آنچه خوانده می‌شد، به او نقد می‌شد. مثلاً برخی منتقدان ادبی (مثل براهنی) معتقد بودند که سعدی اصلاً یک شاعر نیست بلکه ناظم است!

۵ پیام‌هایی نواندیش از سعدی که در نگاه مدرن هم بسیار به کار می‌آیند: پیام‌های مهم متعددی در حرف‌های سعدی هست که با دید مدرن سازگاری دارد: مثلاً سعدی مکرر به ما می‌گوید که به حرف‌های خودت خیلی مغرور نشو. نه‌تنها به حرف‌های خودت بلکه به دین خودت این‌قدر مغرور نشو.

به‌علاوه، گرچه متأسفانه نشانه‌هایی از یهودی‌ستیزی در آثار سعدی مشهود است، ولی همین سعدی بارها می‌گوید که‌ای مسلمان، تو که هستی که برای دیگران تکلیف تعیین می‌کنی؟ هرکسی راه خودش را به خدا دارد! مثلاً در یکی از حکایت‌های گلستان می‌گوید شبی دیدم دیگران نمی‌خواهند بیدار شوند و نماز بخوانند. به پدرم گفتم و او به من بانگ زد که: به تو چه مربوط است؟ بگیر بخواب، تو از آن‌ها بدتری! هرکسی عقل خودش را دارد و تو حق نداری برای بی‌عقلی دیگران تعیین تکلیف کنی!

در جایی دیگر به‌صراحت می‌گوید مسلمان و گبر و یهودی و مسیحی و بودائی هم‌سنگ و هم‌تراز هستند. کدام از این‌ها حق دارند به دیگران فخر بفروشند یا نظرات خودشان را به آن‌ها تحمیل کنند؟

این تساهل، خردگرایی و باور به فردیت در آثار سعدی بسیار مهم است؛ چون یکی از ارکان تجدد، سوای خردگرایی، تساهل، فردگرایی و باور به اهمیت فرد، این است که نویسنده، معمار، شاعر یا فیلسوف به اهمیت رسالت خودش معتقد باشد و مسئولیت روابط خودش را بپذیرد. از این نگاه، سعدی به‌غایت فردگراست. در عین اینکه همه‌ی این نشانه‌های تساهلی را که عرض کردم نیز دارد.

مثلاً در غزلیاتش می‌گوید: «من سعدی آخرالزمانم». که یعنی می‌داند نه‌تنها از زمان خودش خیلی جلوتر است، بلکه می‌داند جوهر باورش اهمیت دارد و آگاه است به اینکه آدم مهمی است. به دیگر بیان، سعدی در عین فروتنی بسیار، در مفهوم واقعی و مثبت، عمیقاً معتقد به خودش بوده است. پس ما نبایستی فردگرایی را صرفاً از غرب بیاموزیم، بلکه از سعدی نیز چیزهای زیادی می‌توانیم یاد بگیریم.

ازجمله، احترام به زن یکی از ارکان تجدد است؛ یعنی انسان‌گرایی که باور به اهمیت و تساوی انسان‌هاست به‌رغم دین و رنگ پوستشان، به‌رغم هرگونه خصوصیت دیگری که دارند، این باور که انسان در مقام انسان از شأن و حق و تساوی برخوردار است. انسان‌گرایی یک رکنِ اساسیِ تجدد است. کمی بعدتر به نگاه سعدی به زنان می‌رسیم.

وجهِ دیگرِ آموختن از انسان‌گراییِ سعدی در دیالوگ، در زبان ساده، متکثر و دارای لحن اوست (به همان معنا که یک روستایی به زبان شهری صحبت نمی‌کند). این‌ها ارکان اصلی رمان هستند و سعدی به گمان من یکی از مهم‌ترین ریشه‌های رمان فارسی است. ما رمان فارسی را حتماً باید با خواندن جیمز جویس و مارسل پروست و امثال این‌ها یاد بگیریم. ولی آنان تنها منابع ما برای یافتن روایت نیستند. ما کشور و فرهنگی داریم که هزارویک‌شب داشته، ما فرهنگی داشتیم که سعدی از آن سر برآورده با زبان سرشار از کثرت‌گرایی و طنز.

۶ اهمیت نگاه شوخ‌طبع سعدی: میلان کوندرا می‌گوید: «رمان یعنی تلاش برای خندیدن به جهان.» می‌گوید: «دلیل اینکه حکومت‌های استبدادی و اقتدارگرا با رمان مخالف هستند این است که با خندیدن مخالف‌اند. رژیم‌ها و اندیشه‌های توتالیتر همه‌شان با خندیدن (به‌خصوص خنده برای به سخره گرفتن قدرت و مقدساتشان) مخالف‌اند.»

اما سعدی هر مقدسی را که شما گمان کنید در جایی به سخره گرفته است. سعدی استادِ طنزِ ساده است که گفتیم از پایه‌های رمان است، زبان ساده از پایه‌های دیگر رمان است، و روایت فردی یکی دیگر از پایه‌های رمان است. سعدی استادانه هر سه را به کار برده است؛ اما متأسفانه ما فرهنگی داریم که هشت‌صد سال بعد از سعدی هنوز جامعه‌ی ما جرئت ندارد هزلیات و طنزیات سعدی را بخواند. به‌ندرت کسانی مثل ایرج پزشک‌زاد در تحلیل طنز سعدی کتاب‌های خیلی خوبی نوشته‌اند، ولی طنز سعدی که در حد عبید درخشان و جوینده و جسورانه است، به‌اندازه‌ی کافی واکاوی نشده است.

حتی فروغی، که از ارکان تجدد قرن بیستم ماست، وقتی کلیات سعدی را چاپ می‌کند هزلیاتش را چاپ نمی‌کند و می‌گوید این‌ها رکیک است. بعد هم که چاپ می‌کنند حرف‌های رکیک را با سه‌نقطه و چهارنقطه و پنج‌نقطه تبدیل می‌کنند به معضلی عظیم.

۷ نگاه سعدی به زن: می‌گویند سعدی ضدزن بوده است. بدون‌شک ابیات ضدزن در سعدی زیاد است اما از دیگر سو، سعدی بیش از هر شاعری ممدوح زن داشته است. یعنی زنان برجسته را مدح کرده است، و آنان را به خاطر خصوصیات زنانه‌شان مدح نکرده بلکه به خاطر درخشندگی، ذهن، ذکاوت و جسارتشان ستوده است. در شعری، دختر حاتم طائی را ازلحاظ ذکاوت، انسان‌دوستی، تساهل مذهبی و جرئت از پیغمبر اسلام برتر می‌داند. همان شاعری که می‌گوید «زنِ خوبِ فرمان‌برِ پارسا/ کند مرد درویش را پادشا»، در همین بیت ضدزن که بسیار بر آن ایراد گرفته‌اند، در قسمت دومش حرف متفاوتی می‌زند که نادیده گرفته شده: می‌گوید این زن است که مرد را پادشاه می‌کند؛ یعنی زن، مسئول آشپزخانه‌ی پادشاه نیست، بلکه عامل برجستگی پادشاه است. ما می‌گوییم مثلاً «مادام بواری» از فلوبر را می‌خوانیم که خیلی نشان پیشرفت جنبش زنان در قرن نوزدهم است که زنی که روابط خارج از ازدواج دارد؛ ولی درعین‌حال متوجه می‌شویم که در رمان حق با مادام بواری است. آن بلایی که زندگی فلاکت‌بار بر سرش آورده راه دیگری برایش نگذاشته است. سعدی عین این را چند بار در ابیات، غزلیات و گلستانش می‌گوید.

۸ زیباشناسیِ فرد محور سعدی: در عرصه‌ی زیبایی‌شناسی، اساس تجدد این است که پدیده‌ی زیبا را خود انسان تعریف می‌کند: من هستم که تصمیم می‌گیرم که چه چیزی زیباست، منم که تصمیم می‌گیرم چه نقاشی را می‌خواهم بخرم. کلیسا، کشیش، آخوند، خاخام، دولت و حزب هیچ‌کدام حق ندارند به من بگویند که این نقاشی زیبا نیست. هم‌چنین، هیچ‌کس حق ندارد به من بگوید که تو حق نداری با فلان موضوع شوخی کنی. حق من است هر چیزی را به طنز بگیرم و شما هم حقتان است اگر دوست ندارید نخوانید.

این یعنی فردی‌شدنِ پدیده‌ی تجدد و پدیده‌ی زیبایی‌شناختی. اگر به سعدی بازگردیم، شگفت‌انگیز است که چقدر بر این «پدیده‌ی زیبایی به‌عنوان یک تجربه‌ی فردی» تأکید کرده است. در تعبیر عامه می‌گوییم «علف باید به دهان بزی خوش بیاید» و سعدی هم همین را به زبان فلسفی می‌گوید: تو که هستی که بگویی که زیبا چیست؟ زیبایی لیلی در چشم مجنون است که تعریف می‌شود. بنابراین تجدد سعدی از اجزای به‌هم‌پیوسته تشکیل شده است.

ارسال نظرات