چند شعر از طاهر آهنگری، شاعر معاصر کرد با ترجمه فارسی

چند شعر از طاهر آهنگری، شاعر معاصر کرد با ترجمه فارسی

طاهر آهنگری شاعر و خوشنویس کرد در روستای «قره گویز» از توابع شهرستان سقز زاده شده و در آن روستا نیز زاده‌ی شاعر بلند آوازه‌ی کرد سواره‌ی ایلخانی‌زاده که بنیان‌گذار شعر نو کردی است.

طاهر آهنگری چشم به جهان هستی گشوده و سپس به شهر اشنویه کوچ می‌کند و آن‌جا به مدرسه می‌رود و دوران ابتدایی و راهنمایی را در آن شهر به پایان می‌برد و همراه خانواده‌اش به مهاباد می‌روند و در آن‌جا در دانش‌سرای آن شهر دیپلم می‌گیرد و شغل معلمی را بر می‌گزیند و به استخدام آموزش و پرورش شهرستان مهاباد در می‌آید و در روستاها‌ی مهاباد تدریس می‌کند و در همان دوران معلمی با شاعران و نویسندگان کرد آشنا می‌شود. همین ارتباط باعث می‌شود که به سرودن شعر بپردازد و شعرهایش در مجله‌ی مهاباد و وب‌سایت‌های کردزبان به چاپ برساند. طاهر آهنگری در سرودن شعر دارای زبان مستقل خود است و به گمانم بیشتر شعرهایش پهلو می‌زند به طرح واژانه و چامک و عریانک و محور فکری شاعر دوست‌داشتن و صلح و انسان‌دوستی و اجتماعی و ملی است و شاعری مضمون‌گراست. اینک چند از کوتاه سروده‌هایش راتقدیم خوانندگان فرهیخته‌ی مجله وزین هفته می‌نمایم.

ترجمه: خالد بایزیدی (دلیر) |

۱)

 

تا

فرمیسکی…شیعر

نه بینی

باوه ر

به…گریانی

شاعیرناکه ی ….

تا

 

اشک شعر را

نبینی

باور

به گریه‌ی

شاعر نمی‌کنید

۲)

 

چه نده

دووری….تو

وچه نده….قه ده خه یه

بالی من…؟

چقدر

 

دوری اید….تو

وچقدر قدغن است

بال من…؟

۳)

 

پیم…داگیرنابی

بیرله هه نگاوه کانی

رووبار

ده که مه وه….

نمی توانم….اشغال‌ات کنم

 

به گام‌های

رودخانه

می‌اندیشم

۴)

 

بالنده کان

له…سه رسپی سنگت

هیلانه ده هوننه وه

پرندگان

 

روی سپیدی سینه‌ات

لانه را می تنند

۵)

 

تا

خور

له ته بعید…دا

نیشتمان

له بایکوتی بزه…داو

چیا….

له سانسوری ئاوابوون

تا

 

آفتاب

در تبعید است و

دیارم

در بایکوت تبسم و

کوه…

درآسانسور غروب است

۶)

 

سالروژی له دایک بوون

شه هید

خوا

ئه ستیره کان داده گیرسینی…

درسالروز تولد

 

شهید

خدا

ستارگان را بر می‌افروزد

۷)

 

روژی

بووکینیت

به فر

له سه ر…رووت

هه لده ده مه وه

درروز

 

عروسی ات

برف را

روی صورتت

برمی‌دارم

۸)

 

خوم

ده بم…به باله کانت

تو

ته نیا…بیرله فرین بکه وه

خودم

 

بالهایت می‌شوم

تو

فقط به پرواز بیاندیش

۹)

 

له …ده ستما

بوو

به پائیز

در دست‌هایم

 

شد

پائیز…

۱۰)

 

خور

تیشک بو

ملاقاتی…په نجه ره

ده نیری…

خورشید

 

نور را

به دیدار پنجره

می فرستد…

۱۱)

 

ته تیایی

له…به ندی ئینفرادی دا

دیوار

ده خوینیته وه….

تنهایی

 

در سلول انفرادی

در خوانش

دیوار است

۱۲)

 

زیندان

پره له ئازادی

زندان

 

سرشار است

از آزادی

۱۳)

 

دیکتا

ت

و

ر

ی…ئازادیم

دیکتا

 

ت

و

ر

آزادی‌ام

۱۴)

 

جه نگ

فیری پیری…کردین

ئیستا

ده زانم

باوکم

بو

سه ردیری پیریمه

جنگ

 

پیری یادمان داد

اکنون می دانم

پدرم

چرا

سرتیتر پیری‌ام است

۱۵)

 

دوای جه نگ

له

ونبوونم مه گه ری

ئاخرنامه

نووسیبووت

له دلمدای…

بعدازجنگ

 

دنبال گم شدن‌ام مگرد

تو برایم

نامه نوشته بودی

که دردلم‌ای

ارسال نظرات