گزیده‌ای از پژوهش دکتر ابوالفضل علی‌محمدی؛

نگاهی به شهریار

نگاهی به شهریار

حقیقت این است که شهریار در کنار فوران عاطفی خود که به‌قولی از سعدی تا به امروز کم‌نظیر بوده و در کنار شاهکارهایی همچون حیدربابایه سلام، افسانهٔ شب، هذیان دل و غزل‌های ناب، به رسالت اجتماعی خود در ادوار مختلف نیز بی‌توجه نبوده است.

 
مقدمه

گروه ادبیات هفته: از شهریاردوستی در کشور ما و کشورهای دیگر قریب به یک‌صد سال سپری‌شده است؛ اما عمر شهریارپژوهی چه در داخل و چه در خارج از کشور، نه‌تنها چندان طولانی نیست، بلکه تنها قدم‌های اولیه، اما جدی و محکم خود را برمی‌دارد تا با دسترسی کامل به مواد اولیه (اعم از تمامی مصاحبه‌ها و خاطرات و اشعار چاپ‌نشده و سال‌شمار دقیق و دیوانی منقح و کامل)، پژوهشگران بتوانند به تحلیل‌های محتوایی جامع از مجموع اشعار فارسی و ترکی شهریار غزل معاصر اقدام کنند.

حقیقت این است که شهریار در کنار فوران عاطفی خود که به‌قولی از سعدی تا به امروز کم‌نظیر بوده و در کنار شاهکارهایی همچون حیدربابایه سلام، افسانهٔ شب، هذیان دل و غزل‌های ناب، به رسالت اجتماعی خود در ادوار مختلف نیز بی‌توجه نبوده است.

از دیگر سو، او سهم و تأثیری ویژه‌ بر دیگر شاعران هم‌عصرش داشته و به‌زعم بسیاری محققان شعر شهریار مجموعه‌ای هماهنگ و دلکش از رنگ و صوت و زندگی است که هر دم و بازدم ضرباهنگ دل‌ها را تکرار می‌کند. در غزل‌های برجسته‌ی او که کم هم نیستند زبان و نگاهی ویژه در انواع و قالب‌های مختلف شعر سنتی و کمی مدرن‌تر خودنمایی می‌کند و به‌واسطه‌ی آشنایی و دوستی او با اهل موسیقی، مورد توجه نغمه‌پردازان نیز قرار گرفته و حاصل سخن‌پردازی او با کیمیای موسیقی در حافظه‌ها ماندگارتر نیز شده است. همچنین و براساس پژوهش‌های دانشگاهی، آثار او در هر نوع و قالبی، هم از نظر قوت و کیفیت و هم از نظر کمیت در خور توجه است و یکی از بزرگ‌ترین خدمات شهریار و دیگر همراهان او ایجاد تحول در سبک غزل فارسی است، و جریان پویایی که امروز با عنوان «غزل نو» به موازات شعر نو به حیات خود ادامه می‌دهد از تلاش‌های کسانی چون شهریار نیز به شکل‌های مختلف بهره گرفته است. در همین راستا نوقدمایی‌های شهریار با منظومه‌ها و قطعات نو شکل گرفته و شعرهای این دسته بیشتر از آنکه به اعتبار قالب و فرم ظاهری شناخته شوند، با رمانتیسم قالب تمایز و تشخیص می‌یابند.

با در نظر گرفتن تک‌تک این نکته‌ها و در آستانهٔ روز ملی بزرگداشت شهریار (که در تقویم پیش از انقلاب، ۱۸ اسفند بود و بعدتر در دو دهه‌ی اخیر به ۲۷ شهریور یعنی روز درگذشت او انتقال پیدا کرد)، گزیده‌ای از پژوهش مفصل دکتر ابوالفضل علی‌محمدی، ادب‌پژوه ساکن تبریز و از معاشران شهریار را به ادب‌دوستان تقدیم می‌کنیم. ایشان باسابقه‌ترین پژوهنده در باب آثار و زندگی و افکار شهریار هستند و با دقت فراوان بسیاری از ابهام‌های زندگی شهریار را مرتفع کرده‌اند. در نسخهٔ چاپی مجله، تحقیق ایشان دربارهٔ اینکه چرا سال ۱۲۸۵ سال تولد استاد شهریار است منعکس می‌گردد و در وب‌سایت، گزیدهٔ سال‌شمار وقایع زندگی شهریار نیز ضمیمه‌ای بر این مطلب خواهد بود.

پژوهش دربارهٔ سال تولد شهریار

در اواخر سال ۱۳۶۶، استاد، یک‌بار هنگام صحبت دربارهٔ گوشه‌های تاریک و مبهم زندگی‌شان خطاب به بنده فرمودند: «شما یک تحقیقی هم پیرامون تاریخ تولدِ قطعی بنده بکنید که ۱۲۸۳ صحیح است یا ۱۲۸۵.» و اضافه کردند: «بنده شناسنامهٔ خودم را خودم گرفته‌ام؛ ولی در قطعیتش شک دارم.»

پیش از دایرشدن ادارهٔ ثبت‌احوال، تاریخ تولد کودکان را معمولاً در صفحه‌ای از قرآن مجید یادداشت می‌کردند و ادارهٔ ثبت‌احوال پس از سال ۱۳۰۰ در زمان پهلوی اول، دایر شده است. طبیعتاً شهریار تا آن سال شناسنامهٔ رسمی نداشته و قرآن پشت‌نویس‌شده هم به‌علت دوری از تبریز و نبود تلفن برای کسب اطلاعات دقیق، در اختیار شهریار نبوده است. حتی احتمال مفقودشدن قرآن پشت‌نویس‌شده در نقل‌وانتقال و اسباب‌کشی خانوادهٔ شهریار در اوایل مشروطیت، از منزل چای‌کنار به منزل واقع در میدان ورجی نیز در کار است؛ ازاین‌رو، خود شهریار در سال ۱۳۰۲ با مراجعه به حوزهٔ ۲ ثبت‌احوال تهران، تاریخ تولد خود را ۱۲۸۳ ثبت کرد؛ ولی در گفت‌وگوها و صحبت‌ها و برخی اشعار، سال ۱۲۸۵ را تأیید می‌کرد: «هفتاد شد امسال که در عشق تو چون گل/ هرساله به تن پاره کنم پیرهنی را» که در سال ۱۳۵۵، غزل «آتشکدهٔ پارس» سروده شده که در آن، سال ۱۲۸۵، اساس قرارگرفته است؛ اما مجدداً در چند نوشته ازجمله در اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۳ که به خواهش روزنامهٔ کیهان یادگاری زیر را نوشته: «در هشتادسالگی به خواهش مجلهٔ کیهان درحالی‌که با عینک هم به‌زحمت کلمات را تشخیص می‌دهم، متوکلاً علی‌الله نوشتم.

تبریز، اردیبهشت ۱۳۶۳ و شعبان ۱۴۰۴

سیدمحمدحسین شهریار»

 

بر تاریخ ۱۲۸۳ صحه گذاشته است. همچنین در همان سال (۱۳۶۳)، در مقدمهٔ یک دفتر شعرش با عنوان انقلاب در شعر شهریار که به‌کوشش آقای فردی منتشرشده، به هشتادسالگیِ (سن شناسنامه‌ای) خود تأکید و آن را امضا کرده است و باعث شده است که عده‌ای از نویسندگان و محققان، ۱۲۸۵ و عده‌ای دیگر، ۱۲۸۳ را صحیح پندارند.

باری خاطره‌ای که استاد از زبان مادرش برای بنده نقل کرده و خاطره‌ای که بعدها به خانم رجب‌زاده نقل نموده است، شاید تاریخ مهاجرت به روستا را دقیق‌تر نشان دهد. برای بنده فرموده بودند که در قنداق بودم و گریه می‌کردم که ستارخان اسمم را پرسیده و بعد، گفته بود که خدایا به‌خاطر جد این کودک، ما را بر مستبدان پیروزگردان. این روایت، اولاً نشان‌دهندهٔ ارتباط ستارخان باحاج میر آقا در شروع استبداد صغیر (سال ۱۲۸۷) بوده و ثانیاً «قنداق» را نه در مفهوم دقیق آن، بلکه در مفهوم اغراق‌آمیز در مفهوم کودکی به‌کاربرده است؛ چون بلافاصله بعدازآن فرمودند که خُب بعدازآن هم، پدرم مرا به روستا فرستاد و خاطره‌ای که به پرستارشان نیز نقل کرده و در کتاب سخن از یار آشنا (صفحهٔ ۳۲) چاپ کرده است، دقیقاً نشان می‌دهد که هنگام مهاجرت به روستا، دو سال داشته است. خانم رجب‌زاده می‌نویسند: «استاد، حافظهٔ بسیار قوی داشت و حتی دوسالگی خود و زمان انقلاب مشروطیت را به‌خاطر داشتند. ستارخان، سردار ملی، را به‌خاطر می‌آوردند که دیوارِ خانهٔ پدری‌شان را به‌اندازهٔ ورود یک نفر کنده و وارد حیاط شده بود… . استاد می‌گفتند: «من موقع صرف نهار، کنار ستارخان نشسته بودم و به تفنگ‌دارهای همراه ایشان چشم دوخته بودم.»

بنابراین، کوشش شهریاردوستانی نظیر دکتر عیسی حبیب بیگلی (که در کتاب دنیای شهریار به‌نقل از ناظم رضوان و براساس بیتی از شعر در خانهٔ تقدیر نتیجه می‌گیرد که تولد شهریار در سال ۱۲۸۴ بوده است)، اطمینان‌بخش نیست؛ چراکه اولاً اگر این بیت را استفاده کنیم، سال ۱۳۸۵ حاصل می‌شود و نه سال ۱۲۸۴: «درسیصدوالف و بیست با چار به فروردین/ چل سال نرفته بیش ازعمرمن و من پیرم»؛ یعنی شعر را در ۳۹ سالگی سروده‌ام، نه در ۴۰ سالگی. ثانیاً به این‌گونه ابیات در شعر شهریار نمی‌توان بهای تحقیقی داد؛ چراکه اغلب، خالی از تسامح شاعرانه نیستند. مثلاً شهریار در شعر «زندان زندگی» که براساس نسخه‌های خطی در سال ۱۳۱۵ سروده شده، خود را چهل‌ساله می‌نامد؛ حال‌آنکه حداکثر ۳۲ سال داشته: «طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست/ چون بخت و کام نیست چه سود از دو بیستم.»

یا: «شهریار از تو و هفتاد تو دل‌شاد ولی/ خود به شصت است و ندیدست دل شاد هنوز» که به یاد استاد فرخ و در سال ۱۳۴۸ سروده شده و شهریار در این تاریخ، حداقل ۶۳ سال داشته است.

حاصل اینکه، شهریار در اشعارش، سن خود را به‌سهو (به‌ندرت کوچک) و اغلب، پیرتر ازآنچه هست معرفی می‌کند و شاید تشکیک ایشان که ممکن است تولدشان ۱۲۸۳ باشد، ناشی از همین روحیهٔ پیرنمایی خود باشد؛ مثل: «یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم/ تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم» که در سال ۱۳۰۹ سروده شده و شهریار حدوداً ۲۴ سال داشته و خود را پیر می‌نامد.

به‌هرحال، به نظر بنده تا وقتی‌که قرآن پشت‌نویسی‌شدهٔ تاریخ تولد شهریار پیدا نشود، نظر قطعی دراین‌باره نمی‌توان داد؛ ولی باتوجه‌به قرائن و حداقل سال ورود به مکتب و مدرسه و تصریح خود شاعر به هم‌سن‌بودنش با پروین اعتصامی (در گفت‌وگوها با بنده)، سال تولد شاعر را باید همان ۱۲۸۵ و سال مهاجرت به روستا را هم باید ۱۲۸۷ پنداشت و نه ۱۲۸۸ که معلوم نیست با چه قرائنی در برخی از نوشته‌ها و سال‌شمارها نوشته شده است!

نکتهٔ بعدی درارتباط با سهوها و کاستی‌ها و اغلاطی است که در سال‌شمارها نوشته شده است؛ نظیر محل دفن عزیزه‌خانم و محل تولد شهرزادخانم و…

به‌علاوه، مدت‌زمان اقامت شهریار در روستا سه سال بوده و گویا، شهریار، فقط سه سال در «خشکناب» و «قاییش قورشاق» مانده (۱۲۸۸ تا ۱۲۹۱) و یک سال هم به مکتب رفته و در یک سال، مکتب و ابتدایی را تمام کرده و پس از بازگشت به تبریز در سال ۱۲۹۲، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرده است! سؤالی که سال‌شمارنویسان محترم به آن جواب نداده‌اند، این است که شاعر چگونه و براساس کدام اساس یا قرائن، مکتب و ابتدایی را در یک سال به اتمام رسانده است؟ اگر در روستا دورهٔ مکتب و ابتدایی را که شش سال بوده است، حتی اگر در پنج سال هم تمام کرده باشد، تاریخ برگشت به تبریز نمی‌تواند سال ۱۲۹۲ باشد. اگر بعد از بازگشت به تبریز، ابتدایی را در این شهر خوانده، در کدام مدرسه و چند سال؟ حال‌آنکه، قرائن و شواهد متعددی هست که شهریار، بخشی از دورهٔ ابتدایی شش‌ساله را هم به تعبیر امروز، به حالت جهشی در مکتب «ملاابراهیم» خوانده و درمجموع، تا شش‌سالگی در روستا بوده است. یعنی در دوسالگی به روستا منتقل شده و شروع مکتب را که حداقل سن ورودش، شش‌سالگی بوده، به‌علت نبوغ و تیزهوشی‌اش، احتمالاً از سه‌سالگی با یادگیری الفبا و دروس پایه در منزل شوهرعمه‌اش (ملاباقر) شروع کرده و سه سال از دورهٔ شش‌سالهٔ ابتدایی را هم احتمالاً به‌علت همان ویژگی‌ها، در روستا به پایان برده است. با لحاظ همهٔ این‌ها، شهریار در سال ۱۲۹۱ به تبریز بازمی‌گردد؛ اما شواهدی که بر استمرار تحصیل شهریار (بیش از یک و حتی دو سال) در روستا وجود دارد به شرح زیر است:

۱. براساس استنباط از فیلمی مستند که در اختیار جناب آقای زکریا طرزمی است، شهریار به دو سه سال تحصیل در مکتب‌خانهٔ «سیدحمزه» در محلهٔ سرخاب هم اشاره می‌کند. طبعاً این دو سه سال، بعد از بازگشت از روستا بوده؛ چراکه بارها به یادگیری الفبا در روستا و نزد ملاباقر و مکتب ملاابراهیم اشاره کرده است.

۲. بندهایی از حیدربابایه سلام که اشاراتی به تحصیل شاعر در مکتب دارد، نه به یک یا دو سال، بلکه به استمرار دلالت دارد:

بو مکتبده شعرین شهدین دادمیشام

آخوندون آغزیندان قاپوب، اودموشام

گاهداندا بئر آخوندی آللادمیشام

باشیم آغریردییوپ قاچیب گئتمیشم

باغچالاردا گئدیب، گوزدن ایتمیشم

(کودک، آن‌هم، کودکی که سال اول به مکتب رفته، هنوز یخش آب نمی‌شود تا چه رسد به اینکه فوت‌وفن جیم‌شدن ازکلاس را یاد بگیرد!)

۳. در صفحهٔ ۳۷ از ناشناخته‌های حیدربابا نوشتهٔ آقای جعفرکوهی که خود، از روستاییان قاییش قورشاق و منطقهٔ خشکناب است به‌صراحت آمده که شهریار دورهٔ ابتدایی را در مکتب ملاابراهیم درس خوانده است.

۴. نامه‌ای که شهریار سال‌ها بعد، از تهران به ملاابراهیم نوشته، حاکی از درک محضر آخوند در سال‌های متوالی بوده است؛ وگرنه کودک طی یک‌سال، دو سال، نمی‌تواند به سوادودانش عمیق معلمش پی برده و در مقابل علم و دانش و سواد او، خود را قطره‌ای به‌شمار آورد. باری، نوشتن سال‌شمار زندگیِ کاملاً مستند، باتوجه‌به برخی از ابهامات و نبود اسناد معتبر برای مقطع ابتدایی شهریار امکان‌پذیر نیست.

نهایت اینکه، محقق مجبور است بریدگی‌ها و ابهامات را باتوجه‌به قرائن و هنجارها و شواهد و برخی شنیده‌ها از زبان استاد یا اطرافیان معتمد روشن کند؛ مثلاً درروش مکتب‌داری قدیم، حداقل سن ورود به مکتب، شش سال بوده است که دو سال، مختص یادگیری الفبا و نوشتن و درس‌های پایه بوده و بعدازدوسال، وارد مرحلهٔ ابتدایی می‌شدند که شش سال طول می‌کشید. در نمونه‌های استثنائی، که شهریار هم باتوجه‌به هوش و ذکاوت بسیار عالی می‌توانست جزو آن‌ها محسوب شود، حق ورود به مکتب، کمتر از شش‌سالگی هم بوده است و دورهٔ ابتدایی شش‌ساله را هم به تعبیر امروز، در صورت جهش، می‌توانستند زودتر هم تمام کنند و در صورت انتقال به شهر، پس از تعیین سطح، به کلاس بالاتر می‌رفتند.

با این توصیف و تبیین، بخش اعظم سال‌شمار زندگی استاد شهریار را با رفع اغلاط زمانی و مکانی موجود در سال‌شمارهای چاپ‌شده و با حذف مطالب حاشیه‌ای و غیرمرتبط و اضافه‌کردن مطالبی که نشانگر نقطهٔ عطف زندگی شاعر در کل زندگی یا حداقل در آن مرحله از زندگی‌اش هستند، می‌توان به‌طور دقیق و تحقیقی به شرح زیر نوشت و همچنین بخش‌های نیمه‌روشن زندگی شاعر را نیز (تا پیداشدن اسناد دقیق‌تر براساس شواهد و قرائن)، بیان نمود که حاصل این دو، در ادامه تقدیم می‌شود.

گزیدهٔ سال‌شمار تفصیلی زندگی و آثار استاد شهریار

۱۲۸۵. (و براساس تفسیری نه‌چندان روشن از صفحهٔ ازدواج شناسنامهٔ عزیزه‌خانم، اول فروردین‌ماه). تولد در منزلِ واقع در بازارچهٔ میرزا نصرالله.

۱۲۸۷. (دوسالگی). مهاجرت شهریار با عمهٔ بزرگشان، خدیجه‌سلطان، به روستای خشکناب و قاییش قورشاق به‌علت تحمیل ناامنی‌ها و آشوب‌های حاصل از محاصرهٔ شهر تبریز به‌دست محمدعلی میرزای مستبد و مدافعهٔ مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان به رهبری ستارخان، سردار ملی؛ اقامت در خانهٔ ملاباقر، شوهرعمه‌اش و آشنایی سطحی با الفبا و قرائت سوره‌های کوتاه قرآن و درس‌های پایه، به‌مرور و از سه‌سالگی زیر نظر ملامحمدباقر تا چهارسالگی.

۱۲۸۹. آغاز تحصیلات ابتدایی از چهارسالگی در مکتب ملاابراهیم و آشنایی بیشتر با قرآن و گلستان و ابواب‌الجنان و اشعار حافظ تا شش‌سالگی.

۱۲۹۹. اتمام سیکل اول متوسطه و چاپ غزلی با تخلص «بهجت» در مجلهٔ ادب.

۱۳۰۰. ورود به تهران (حرکت از تبریز تا قزوین با کاروان و از قزوین تا تهران با درشکه که ۲۲ روز طول کشیده بود)؛ ثبت‌نام در دارالفنون و آغاز تحصیل در سیکل دوم دبیرستان؛ تغییر تخلص از بهجت به «شهریار» با دو بار تفأل از دیوان حافظ و جواب تفأل دوم:

چرا نه در پی عزم دیار خود باشم

 چرا نه خاک کف پای یار خود باشم

غم غریبی و غربت چو برنمی‌تابم

 به شهر خود روم و شهریار خود باشم

(غزل ۳۹۸ قدسی و ۳۳۷ قزوینی)

و آشنایی و دوستی با ابوالحسن صبا، امیری‌فیروزکوهی، میرزادهٔ عشقی و فرخی یزدی در قرائت‌خانهٔ توفان.

۱۳۰۲. آغاز عاشق‌شدن به خواهر یکی از هم‌کلاسی‌هایش، ثریا و سرودن غزل «ماه مکتب» و اشاراتی به همان حال و هوا.

۱۳۰۳. پایان دورهٔ دوم متوسطه با معدل ۱/۱۳ و ورود به مدرسهٔ عالی طب.

۱۳۰۴. از غزل‌های عاشقانه و معروفش در این سال، «ریحانه» یا «کبوتر حرم» است که در آن، از ثریا با نام مستعار «پری» یاد می‌کند. غزل «چمن‌آرا» نیز با همان حال و هوا سروده شده است.

۱۳۰۵. از اشعار اجتماعی معروف این دوره، «سلیمانی دیو» است.

۱۳۰۶. آشنایی با قمرالملوک وزیری در مهمانی تیمورتاش، وزیر قدرتمند رضاخان، به‌دست شهیار، دوست صمیمی شهریار (ابوالقاسم شهیار) که در دستگاه تیمورتاش کار می‌کرد و سرودن غزل «از کوری چشم فلک امشب قمر این‌جاست»، طی دورهٔ اَنتِرنی در بیمارستان سپه، بنا به گواهی سرهنگ دکتر ابراهیم‌خان پیروزبخت، رئیس بیمارستان وقت.

۱۳۰۷. جدایی از معشوق؛ بازداشت یک‌روزه در دژبانی شهربانی؛ سرودن شعر (در زندان)؛ ناتمام‌گذاشتن و رهاکردن تحصیل طب؛ از غزل‌های معروف این دوره «پروانه در آتش» و «ماه سفرکرده» و «بوی پیراهن» است؛ شرکت در مجالس احضار ارواح که از سوی خلیل ثقفی تشکیل می‌شد.

۱۳۰۸. چاپ مثنوی «روح پروانه»؛ چاپ دفتر شعری کوچک از اشعار در کتاب‌فروشی خیام تهران با مقدمهٔ ملک‌الشعرای بهار و سعید نفیسی و پژمان بختیاری به‌همت ابوالقاسم شهیار، دوست صمیمی و صاحب‌نفوذ شهریار؛ شهریار پس از جدایی از معشوق و از فردای آزادی از بازداشتگاه با امیری‌فیروزکوهی به فیروزکوه رفت و در آنجا مخفی شد؛ درگذشت ابوالقاسم شهیار.

۱۳۰۹. شنیدن خبر فوت لاله و سرودن غزل «بیداد رفت لالهٔ بربادرفته را…».

۱۳۱۱ (۱۲ اردیبهشت). انتقال به نیشابور با رتبهٔ یک اداری با حقوق ۳۲۰ ریال در ماه و ملاقات با کمال‌الملک، نقاش معروف و اقامت شش‌ماهه در منزل ایشان.

۱۳۱۲. انتقال از نیشابور به مشهد؛ شرکت در انجمن‌های ادبی خراسان؛ آشنایی با محمود فرخ و گلشن آزادی و میرزارضاخان عقیلی؛ غزل «مکتب شاپور» را در یکی از این انجمن‌ها ساخته و سروده است.

۱۳۱۳ (۲۳ رمضان). فوت پدر، سیداسماعیل موسوی مشهور به حاج میرآقا خشکنابی و مدفون در شهر قم؛ شرکت در جشن هزارهٔ فردوسی در توس و سرودن شعر «یادگار جشن فردوسی» به‌قصد قرائت در حضور مستشرقان.

۱۳۱۶. سرودن شعر معروف «علی‌ای همای رحمت» و سفری کوتاه به تبریز برای دیدار با خانواده.

۱۳۱۷. سفر به بارفروش مازندران با امیری‌فیروزکوهی برای دیدار با نیما یوشیج؛ به‌علت سابقهٔ ذهنی نیما از فردی که قبلاً پیش نیما رفته و به‌دروغ، خود را شهریار معرفی کرده بود؛ درحالی‌که شعرهای شهریار را از روی دیوان هم غلط می‌خوانده، به‌گمان اینکه دوباره همان فرد آمده و پیام داده، نیما، شهریار واقعی را نمی‌پذیرد.

۱۳۱۸. تاریخ تقریبی دیدارهای مستمر با نیما یوشیج و تاریخ تقریبی سرودن «هذیان دل» به‌نقل از لطف‌الله زاهدی (به آقا هادی، فرزند استاد، نقل کرده بودند) که نیما به خانهٔ امیرآباد رفت‌وآمد داشت؛ «دو مرغ بهشتی» هم در آن تاریخ سروده شده است. نیما از سال ۱۳۱۷ به همراه صادق هدایت و عبدالحسین نوشین، عضو هیئت تحریریهٔ مجلهٔ موسیقی بودند و از اواخر همان سال با شهریار ارتباط داشتند؛ خاطره‌ای که استاد از آن سال‌ها درارتباط‌با مقایسهٔ بوف کور و «هذیان دل» برای بنده نقل کرده و در کتاب در مکتب استاد صفحهٔ ۷۱ چاپ شده، مؤید نقل‌قول مرحوم زاهدی است؛ دعوت دفتر هواپیمایی از شهریار برای انجام‌دادن کارهای حسابداری به‌طور غیررسمی (اضافه‌کاری) در حدود هفت ماه؛ شعر «باشگاه هواپیمایی کشور» در این زمان سروده شده: «زمین از فر نیروی هوایی کند بر آسمان فرمانروایی…».

۱۳۱۹. سرودن غزل معروف «حالا چرا»؛ ۱۲ فروردین ۱۳۱۹ انتصاب به سِمت حسابدار بانک سابق ایران.

۱۳۲۴. شرکت در اولین کنگرهٔ نویسندگان ایران به ریاست ملک‌الشعرای بهار.

۱۳۲۵. مسافرت مادر شاعر، کوکب‌خانم، از تبریز به تهران برای پرستاری از فرزندش؛ چاپ منظومهٔ «قهرمانان استالینگراد» با مقدمهٔ علی شاهنده و «کوی بهجت‌آباد»: «دوستان گویی، خزان رفته به کوی بهجت‌آباد…».

۱۳۲۶. «سرود فرشتگان» به درخواست ملک‌الشعرای بهار در استقبال از غزل وثوق‌الدوله: «ای در قبیلهٔ دل و دین ترکتاز کن/ دست جفا به خرمن دل‌ها دراز کن// ای داستان زلف توام شب دراز کن/ وز نیمه‌شب دریچهٔ صبحم فراز کن…».

۱۳۲۷. پذیرفتن هوشنگ ابتهاج (سایه) و آشنایی و دوستی با ایشان.

۱۳۲۸. چاپ جلد اول دیوان و معافیت از خدمت دولتی (بانک کشاورزی) به تصویب نخست‌وزیر وقت.

۱۳۲۹. سرودن شاهکار حیدربابایه سلام به زبان ترکی به‌تشویق مادر.

۱۳۳۰ تکثیر محدود حیدربابایه سلام به‌صورت جزوه برای دوستان نزدیک در تهران.

۱۳۳۱. فوت کوکب‌خانم، مادر شهریار در بیمارستان هزار تخت‌خوابی تهران و مدفون در قم؛ سرودن شعر «ای‌وای مادرم»؛ دیدار با ثریا پیش از بازگشت به تبریز و سرودن غزل «دیدار آشنا» که اشاراتی بر این دیدار دارد.

۱۳۳۲. چاپ حیدربابایه سلام در تبریز؛ ازدواج با عزیزه عبدالخالقی (نوهٔ عمهٔ استاد، دیپلم دانش‌سرا و آموزگار)؛ خرید خانهٔ مشترک باعمه‌شان در ششگلان (دربند عارفی) و سرودن شعر «مومیایی».

۱۳۳۳. تولد اولین فرزندشان در خانهٔ ششگلان؛ نام او را به یاد دوست قدیمی‌اش، رضاکمال (شهرزاد)، «شهرزاد» می‌گذارد.

۱۳۳۴. آغاز کتابت قرآن مجید؛ دیدار با ابوالحسن‌خان صبا و عبدالله دوامی در تبریز؛ خرید خانه در سه‌راه شاه سابق (طالقانی فعلی) با استفاده از وام بانک کشاورزی در «چوخور دربند».

۱۳۳۵. چاپ جلد دوم دیوان با عنوان «شهریار ۲» و اشتغال مجدد در بانک کشاورزی به‌علت تنگی معیشت و چاپ جلد سوم دیوان با عنوان «شهریار ۳، مکتب شهریار».

۱۳۳۷. نام‌گذاری روز ۱۶ اسفند به نام «روز شهریار» از طرف وزارت فرهنگ؛ دیدار با نیما یوشیج به‌همراه فرزندش، شراگیم، در تبریز (مهرماه)؛ تولد سومین فرزند به نام ابوالحسن که ۱۵ روز بعد از تولد، فوت کرد؛ نامش برای شهریار، تداعی‌کنندهٔ یاد ابوالحسن صبا و ابوالحسن اقبال بود.

۱۳۴۰. ترجمهٔ گزیده‌ای از اشعار به زبان انگلیسی.

۱۳۴۲. انتشار کتاب منوگرافیای محمدحسین شهریار تألیف پروفسور غلام‌حسین بیگدلی در باکو.

۱۳۴۳. انتشار کتاب شهریار و حیدربابایه سلام تألیف پروفسور احمد آتش در ترکیه؛ سفر به خشکناب و انگیزهٔ سرودن جلد دوم حیدربابایه سلام.

۱۳۴۴. بازنشستگی از بانک کشاورزی و پیشه و هنر؛ دیدار با هوشنگ ابتهاج و نادرنادرپور در تبریز.

۱۳۴۵. چاپ دیوان با عنوان کلیات دیوان شهریار، مجموعهٔ پنج‌جلدی در تبریز؛ چاپ جلد دوم حیدربابایه سلام با مقدمهٔ دکتر منوچهر مرتضوی در تبریز؛ مسافرت پانزده‌روزه به تهران، اقامت در منزل سهند و دیدار با سایه و مشیری و نادرپور و تجلیل چند محفل فرهنگی از ایشان.

۱۳۴۶ (۱۹۶۷). دعوت به شوروی سابق برای شرکت در جشن «دویست‌وپنجاهمین سالگرد تولد ملاپناه واقف»؛ اما دعوت‌نامه را شش ماه بعد از جشن، به او می‌دهند! سرودن شاهکار سهندیه در جواب شعر بولود قره چور لو، متخلص به سهند، شاعر آذربایجانی در اسفند ۱۳۴۶ و تکمیلش در سال ۱۳۴۷.

۱۳۴۷. اعطای درجهٔ استاد افتخاری به شهریار از طرف دانشگاه تبریز در زمان ریاست هوشنگ منتصری؛ تجدید چاپ دیوان (مجموعهٔ پنج‌جلدی).

۱۳۵۳. فوت همسر، عزیزه‌خانم و مدفون در بهشت‌زهرا.

۱۳۶۱. چاپ اشعار ترکی به‌کوشش یحیی شیدا در تبریز؛ خاطرهٔ آیت‌الله ملکوتی از تفتیش خانهٔ شهریار؛ سرودن شعر «درویش و تفتیش».

۱۳۶۳. کنگرهٔ بزرگداشت شهریار به مناسبت هشتادمین سالگرد تولد شاعر در تالار وحدت دانشگاه تبریز (۲۹ تا ۳۱ فروردین)؛ چاپ مجموعه‌شعری به نام «نغمه‌های خون» به‌کوشش اصغر فردی.

۱۳۶۵. شروع تفسیر اشعار حافظ با ابوالفضل علی‌محمدی؛ این گفت‌وگوها در دههٔ هشتاد با نام «حافظ به روایت شهریار» را نشر چشمهٔ تهران چاپ کرد.

۱۳۶۶ (۱۹ آذر). شدت‌یافتن بیماری و بستری‌شدن در طبقهٔ چهارم بخش داخلی بیمارستان امام خمینی تبریز؛ مراقبتِ آقا هادی، فرزند استاد و پرستار ویژهٔ ایشان، خانم رباب رجب‌زاده و آقای اصغر فردی به‌مدت حدود یک ماه و پس‌ازآن، فقط به پرستاری آقا هادی و خانم رجب‌زاده؛ پزشک معالج استاد در این بیمارستان دکتر حیدرنژاد بودند؛ عیادت رؤسای بیمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، مدیران کل ارشاد، نهادها و سازمان‌های استان، دانشجویان، دوستان، هنرمندان، شاعران، اساتید، فرهنگیان و خطاطان ازجمله بیوک نیک‌اندیش، عالی‌نسب، هریسچی، علی نظمی، عباس بارز، سلطان‌آبادی، رفیع، میرحسین زنوزی، دکتر پدیده، دکتر لواسانی، ابوالفضل علی‌محمدی و یوسف گدیکلی، محقق آثار شهریار در ترکیه.

 ۱۳۶۷ (شهریور). اجابت دعوت لالهٔ خشکنابی، دختر برادر استاد و همسر حمید مصدق به منزلشان با حضور سیمین بهبهانی، محمدعلی سپانلو، امیر قویدل و مهدی اخوان‌ثالث.

۱۳۶۷ (دو روز مانده به فوتشان). برخلاف انتظار، تقاضای امضای کتاب‌ها و تابلوهای دوست‌دارانش را پذیرفت و باوجود بی‌حالی به سؤال خبرنگاری دربارهٔ حافظ پاسخ گفت؛ اما با شنیدن نام ثریا سکوت کرد و گریست.

 ۱۳۶۷ (۲۷ شهریور). رحلت در ساعت شش و نیم صبح در اتاق سی‌سی‌یو.

پانوشت: با سپاس از خانم دکتر فاطمه طاهری در تهیه این مطلب.

من دکتری‌ خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در ادبیات معاصر و نقد ادبی دریافت کرده، و سپس در مقطع پسادکتری بر کاربردی‌کردن ادبیات ازطریق نگاه بین‌رشته‌ای متمرکز بوده‌ام. سپس از تابستان سال ۲۰۱۶ به مدت چهار سال تحصیلی محقق مهمان در دانشگاه مک‌گیل بودم و اینک به همراه همسر، خانواده و همکارانم در مجموعۀ علمی‌آموزشی «سَماک» در زمینۀ کاربردی‌کردن ادبیات فارسی و به‌ویژه تعاملات بین فرهنگی (معرفی ادبیات ایران و کانادا به گویشوران هردو زبان) تلاش می‌کنیم و تولید پادکست و نیز تولید محتوا دربارۀ تاریخ و فرهنگ بومیان کانادا نیز از علائق ویژۀ ماست.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات