چند سروده از وحید عسکرپور

چند سروده از وحید عسکرپور

وحید عسکرپور، متولد اردیبهشت ۱۳۶۳ در اصفهان است. در رشته باستان‌شناسی در دانشگاه تهران تحصیل کرد و در دانشگاه تبریز مشغول به تدریس شد. رمان پل چوبی اولین اثر منشر شده داستانی اوست. کتاب «پیش از تاریخ نقش‌ها»، و «نظریه و روش در باستان‌شناسی هنر» نیز آثار تخصصی اوست. عسکرپور هم‌اکنون ساکن کانادا است.

 
۱

قايقى خواهم شد

از جنس چوب صبور درختان انجير.

برگ‌هايش را

بادبان خواهم كرد.

و انجيرهاى زرد و رسيده را

آن‌گاه كه دهان سرخ مى گشايند تا نغمه اى كنند ستايش حيات را،

گوشواره خواهم كرد

و ساقه هاى نو رسيده شمشادهاى بهار را

پاروى اين تنِ چوبى

آن‌قدر پارو مى زنم در درياى خيال

تا از آبشار درخشان گيسوانت فرود آيم

و در پيچ و خم شانه هايت

پيچ و تاب‌خوران،

در بركه عميق چشمانت

غرق شوم.

۲

يك روز

از ميان آن روزهاى كاهى دفتر پوسيده زمان

كه در بى‌تفاوتى چرخش عقربه هاى گرد‌گرفته به دور خويش،

تكرار مى‌شوند،

جشن تولد درخشش چشمانت را

روى كاغذ نور انشاء خواهم كرد.

با جوهر سرخ قلب خويش

و آن را به‌سان رويداد كيهانى تكرارناشونده و جاويدان،

همچو استثنايى بر كسالت‌بارى زمان هاى مكرر

لابلاى دفتر پوسيده مى‌چسبانم

و پيكر زمان را

به كالبدى از هميشه‌هاى بى تكرار

ميهمان مى‌كنم.

آن روز،

رستاخيز ظهور چشمانت را در آسمان چشمانم

گردن‌آويز ياقوت‌نشان آغوشمان خواهم كرد

و خوشه پروين را

بر آبشار گيسوانت خواهم آويخت.

۳

گاهی دلت را می‌گیرند

همه ساختمان‌های یخ‌زده این شهر سرد

و تو

در میانه آدمکان چوبی زمستانی،

شال کاموایی مادربزرگ‌باف دلت را

گم کرده‌ای انگار

که چنین می‌لرزی

ای صورت زمهریری غربت!

ارسال نظرات