اشعار او توسط اعضای خانوادهاش بهخصوص پوهاند فضل ربی پژواک، استاد عتیقالله پژواک و دکتر نعمتالله پژواک جمعآوری شد. او تخلصهای مختلف داشت و سرانجام لغت پژواک را برگزید که نام فامیلی او و برادران و برادرزادگانش نیز قرار گرفت.
اشعار پژواک، به سبک خراسانی است که گاهی مایههایی از سبک هندی در آن دیده میشود. در اشعارش مدح دیده نمیشود. پژواک به زبان دری و پشتو هر دو مسلط بود. از او آثار ارزشمند در زمینههای اجتماعی و ادبی به زبانهای دری و پشتو و انگلیسی چاپ گردیده است.
خاطرات من
در خشک برگهای کشن بیشه حیات
برگی ز نامهایست
این برگ تازه از ره دوری رسیده است
از صد فضا گذشته و از ابرها بر آن
صدها گهر ز قطره شبنم چکیده است
گلبرگ تازهایست
با مشک دمی نبشته بر آن دست مهوشی
پیغام دلکشی
از عشق و آرزوی من و از وفای خویش
از لرزههای پیکر و از رعشههای لب
از بوسهی نخست من و یادهای خویش
افسانه خوشی
زان لحظهی نخست که اندر برم فتاد
خندان و مست و شاد
زان دم که دادمش دل و بوسیدمش عذار
در بر گرفتمش به تمنای بوسهای
شد شعلهور ز گرمی شوقش مرا کنار
لب بر لبم نهاد
در خشک برگهای کشن خاطرات من
در دفتر زمان
زان بوسهی نخست مرا یاد میدهد
کو هم نکرده است فراموشش از وفا
یادم ز عشق آن زن آزاد میدهد
این برگ جاودان
شعر امروز
رستاخیز
احسان ظهیرآبادی|
از لای در آرام سرک کشید
روح سرگردان
در تاریک-روشنای زرد آباژور
زن، نیم برهنه بر تخت یله بود
و در مِهی از دود سیگار غوطه ور.
روح منتظر شد
آنقدر تا زن لبخندی بر لب کشید.
بعد با خیال راحت برگشت به گورش
تا ادامه ی زن را خواب ببیند.
جمشید
هر صبح
زودتر از «خودم» برمی خیزم،
می زنم به خیابان.
«خودم» که بیدار می شود
لباس می پوشد می رود دنبال زندگی ش.
رفتنت مرا دو نیم کرده.
ارسال نظرات