خود را به ثبت رساندم.
خود را به نامی، در یک شناسنامه، مزین کردم
و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران
(تولدی دیگر، مرز پرگهر)
بهغلط او را متولد ۱۵ دیماه میدانند درصورتیکه در ۸ دی ۱۳۱۳ در تهران متولد شده است.
روایت سالشمار اتفاقات مهم زندگی او
سال ۱۳۲۸
تا سن پانزده سالگی و پایان کلاس سوم دبیرستان، به دبیرستان خاور رفت، و سپس در هنرستان بانوان ثبتنام کرد، و زیر نظر بهجت صدر و علیاصغر پتگر آموزش نقاشی دید. با سهراب سپهری و مهری رخشا محشور شد و طرحهایی از چهره خود ترسم کرد. در رشته خیاطی نیز به تجربهاندوزی پرداخت.
سال ۱۳۲۹
با پرویز شاپور که نوه خالهی مادرش بود، و پانزده سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد.
سال ۱۳۳۰
فرزند پسری به دنیا آورد که نامش را کامیار گذاشت.
«بیش از همه چیز و بالاتر از همه چیز به هنرم و بعد به پسرم علاقه دارم و آرزویم این است که پسرم وقتی بزرگ شد یک شاعر، یا یک نویسنده شود.»
سال ۱۳۳۱
در سن هجدهسالگی مجموعهی شعر «اسیر» را منتشر کرد. این مجموعه شامل چهل و چهار قطعه شعر است، و شجاعالدین شفا مقدمهای بر آن نوشته است.
سال ۱۳۳۲
به همراه همسرش پرویز شاپور به اهواز سفر کرد.
«یک سال است که به طور مداوم شعر میگویم، پیش از آن مطالعه میکردم و میتوانم بگویم که بیشتر از همه روزهای عمرم کتابهای سودمند و مفید خواندهام و سه سال است که اصولاً شاعر شدهام، یعنی روحیهی شاعرانه پیدا کردهام… در میان شعرای ایرانی معاصر، فریدون توللی را استاد خودم میدانم و به اشعار فریدون مشیری بیاندازه علاقهمندم و به آنها ایمان دارم… و از میان نویسندگان و شعرای خارجی شارل بودلر، … کنتس ونوآی و… ترانههای بیلیتیس… آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است. من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بیعدالتیهای مردان میبرند کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم… بعد از موزیک به سینما علاقه دارم. متأسفانه در شهری که فعلاً زندگی میکنم از نعمت دیدن یک فیلم خوب همیشه محرومم.»
سال ۱۳۳۳
اختلافاتش با همسرش شدت گرفت.
سال ۱۳۳۴
هم زمان با چاپ دوم مجموعهی «اسیر» که این بار، با تغییرات کلی همراه بود از همسرش جدا شد.
سال ۱۳۳۵
مجموعهی شعر «دیوار» را منتشر کرد، و در پانزدهم تیرماه همین سال به ایتالیا و سپس آلمان که چهارده ماه به درازا کشید سفر کرد. فروغ در این ایام زبان ایتالیایی و آلمانی را فراگرفت و چند صباحی را با گروه آلکس آقابابیان که فیلمهای ایتالیایی را به فارسی دوبله میکردند همکاری کرد.
«در آن روزها تصور نمیکردم که این سفر اینقدر در روحیهی من بتواند مؤثر باشد و تا این درجه سلامت و آرامش از دست رفتهام را به من بازگرداند، ولی در این لحظه که این جا نشستهام و مشغول نوشتن این سطور هستم اعتراف میکنم که هیچوقت در زندگی خودم را اینقدر امیدوار و آرام و نیرومند حس نکردهام و هیچوقت تا این درجه به هدفهایم و آن چه در زندگی «زندگی» مرا تشکیل میدهد علاقهمند و مؤمن ندیدهام. در آن روزها به پرندهی دورپروازی شباهت داشتم که در آسمانهای تاریک و محدود و فضاهای خالی بال گشوده و اوج گرفته، میخواستم بهطرف چشمههای روشنایی و نور پرواز کنم، و در راهم ابریشم بارانها به پایم میپیچیدند و نفس بادها مسیر پروازم را در خود میکشیدند و دود ابرها در چشمانم میدویدند، و من، بال میزدم، پیوسته بال میزدم، و راه من راه دوری بود.»
سال ۱۳۳۶
بهغلط معروف است که مجموعهی شعر «عصیان» را در این سال نشر میدهد اما زمان درست انتشار آن ۱۳۳۷ است. در همین سال بود که خاطراتش را از سفر به ایتالیا و آلمان بهعنوان «در دیاری دیگر» برای نخستینبار در مجلهی فردوسی (از مهر تا بهمنماه) منتشر کرد.
«دیوار عصیان درواقع دست و پازدنی مأیوسانه در میان دو مرحلهی زندگی است. آخرین نفس زدنهای پیش از یک نوع رهایی است. آدم به مرحلهی تفکر میرسد. در جوانی احساسات ریشههای سستی دارند، فقط جذبهشان بیشتر است. اگر بعداً به وسیلهی فکر رهبری نشوند، یا نتیجهی تفکر نباشند خشک میشوند و تمام میشوند. من به دنیای اطرافم، به اشیای اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم، و آن را کشف کردم، و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم، کلمه را وارد کردم چه این کلمه هنوز شاعرانه نشده است. جان دارد شاعرانهاش میکنیم!»
سال ۱۳۳۷
نشر اول کتاب عصیان. هم چنین در سازمان فیلم گلستان به مدیریت ابراهیم گلستان بهعنوان ماشیننویس و مسئول بایگانی استخدام میشود در متن این رخ داد، فروغ با ابراهیم گلستان آشنا شد و این آشنایی تأثیر فراوانی بر شعر و اندیشهی او داشت.
سال ۱۳۳۸
فیلم مستند «یک آتش» را تدوین کرد و سپس برای مطالعه و بررسی امور تشکیلاتی تهیه و تدوین فیلم به انگلستان سفر کرد. بعد از آن به ایران بازگشت و مجدداً فیلم «یک آتش» را تدوین کرد. همراه با ابراهیم گسلتان، سلیمان میناسیان، محمود هنگوال و گریوم- هایراپتیان برای ساختن فیلمهای مستند موسوم به چشمانداز به خوزستان سفر کرد.
سال ۱۳۳۹
با ابراهیم گلستان بهعنوان دستیار و تدوینگر پنج قسمت از فیلمهای مستند «چشمانداز» همکاری کرد.
سال ۱۳۴۰
در فیلم خواستگاری که برای مؤسسهی ملی فیلم کانادا، به کارگردانی ابراهیم گلستان بود، بازی کرد، و با ابراهیم گلستان در کارگردانی «فیلم چشمانداز آبوآتش»، همکاری کرد و سپس کارگردانی و تدوین فیلم را به طور مستقل ادامه داد.
برای آموزش فشرده دربارهی امور فنی ساختن فیلم به انگلستان سفر کرد، و در همین سال بود که گویندگی در دوبلهی فیلم مُهر هفتم را (اینگار برگمن ۱۹۵۶) به سرپرستی پرویز بهرام تجربه کرد، و در پی آن در فیلم دریا بر اساس داستان کوتاه «چرا دریا توفانی شده بود» نوشتهی صادق چوبک، بهعنوان بازیگر نقش اول زن فیلم در کنار پرویز بهرام، و زیر نظر ابراهیم گلستان بهعنوان کارگردان هنرنمایی نمود.
فیلم یک دقیقهای و تبلیغاتی کیهان (برای مؤسسه کیهان)، و روغن پارس (برای کارخانهی روغنسازی پارس) به دست وی ساخته شد.
سال ۱۳۴۱
به همراه دکتر راجی، رئیس هیئتمدیرهی انجمن کمک به جذامیان برای آشنایی با محیط و موقعیت جذام خانهی باباداغی و وضع بیماران جذامی به تبریز سفر کرد، و اعضای گروه فیلمبرداری (سلیمان میناسیان، هراند میناسیان، محمود هنگوال، امیر کرّاری و رحمان اسدی) را در باباداغی تبریز، در مدت دوازده روز، در نیمهی دوم مهرماه و فیلمبرداری فیلم مستند «خانه سیاه است» را بر عهده گرفت.
در همین سال سرپرستی کودکی به نام حسین منصوری را، از پدر و مادر جذامی ظهپذیرفت. یک فیلم کوتاه رنگی برای مؤسسهی کیهان ساخت. در سیام بهمنماه همین سال فیلم «خانه سیاه است» در «کانون فیلم» به نمایش عمومی درآمد.
سال ۱۳۴۲
در اواسط بهار تألیف فیلمنامهی مبهرهی را در هزار صفحه پیرامون موقعیت زن ایرانی، و به تعبیر دیگر سرگذشت خود، به پایان رساند، و در همین سال مجموعهی شعر «اسیر» برای سومین بار به چاپ رسید. در زمستان همین سال جایزهی بهترین فیلم مستند را از جشنوارهی جهانی اوبرهاوزن برای کارگردانی «خانه سیاه است» دریافت نمود.
در نمایش نامهی «شش شخصیت در جستوجوی نویسنده» نوشته لوییجی پیراندللو، به ترجمه و کارگردانی پری صابری بازی کرد.
سال ۱۳۴۳
مجموعه کوچکی با عنوان زیباترین اشعار فروغ فرخزاد و «مجموعهی تولدی دیگر» منتشر شد. (همان)
«من در مورد کار خودم قاضی ظالمی هستم… وقتی به کتاب تولدی دیگر نگاه میکنم متأسف میشوم. حاصل چهار سال زندگی! خیلی کم است. من ترازو دست نگرفتهام و شعرهایم را وزن نمیکنم؛ اما از خودم انتظار بیشتری داشتم و دارم… من سیساله هستم و سیسالگی برای زن سن کمال است، بههرحال یکجور کمال؛ اما محتوی شعر من سیساله نیست. جوانتر است. این بزرگترین عیب است در کتاب من. باید با آگاهی و شعور زندگی کرد. من مغشوش بودم، تربیت فکری از روی یک اصول صحیح نداشتم. همینطور پراکنده خواندهام و تکهتکه زندگی کردهام و نتیجهاش این است که دیر بیدار شدهام – اگر بشود اسم این حرفها را بیداری گذاشت- من همیشه به آخرین شعرم بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا میکنم. دورهی این اعتقاد هم خیلی کوتاه است، بعد زده میشوم و به نظرم همه چیز سادهلوحانه میآید.»
در همین سال برگزیدهی اشعار فروغ منتشر شد. او در دو صحنه از فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان بازی کرد. در تابستان سفری به ایتالیا و آلمان، انجام داد.
«فروغ با زبانهای ایتالیایی، آلمانی و فرانسه بهقدر احتیاج آشنا بود؛ اما با تحصیل مرتب و متودیک زبان انگلیسی طی چهار سال، این زبان را هم در مکالمه، هم در نوشتن و ترجمه خوب فراگرفته بود. نمایشنامه ژان مقدس (از برنارد شاو) سیاحتنامه هنری میلر در یونان با عنوان ستون سنگی ماروسی را ترجمه کرده بود که هنوز چاپ نشده. ترجمهی ژان مقدس که شرح زندگی ژاندارک است…»
سال ۱۳۴۵
در بهار در دومین جشنوارهی سینمای مؤلف- پزارو شرکت کرد و با برناردو برتولوچی، شاعر و کارگردان تلویزیون ایتالیا دیدار و گفتوگو داشت.
تلاش و کوشش برتولوچی برای ساختن فیلم مستندی دربارهی فروغ نافرجام ماند.
در همین سال اشعار فروغ در آلمان، سوئد، انگلستان و فرانسه به چاپ رسید.
مرگ
مرگ او در حادثهی نابهنگام تصادف اتومبیل در ساعت چهار و نیم روز دوشنبه ۲۴ بهمنماه رخ داد.
پیکر فروغ فرخزاد در ساعت یازده و چهل و پنج دقیقهی روز چهارشنبه ۲۶ بهمنماه در گورستان ظهیرالدوله با حضور ابراهیم گلستان، صادق چوبک، مهدی اخوان ثالث، ابوالقاسم انجوی شیرازی، یزدان بخش قهرمان، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، هوشنگ ابتهاج، م. آزاد، سیاوش کسرایی، پدر، مادر و بستگان فروغ و گروه کثیری از دوستداران او به خاک سپرده شد.
وقتی فروغ در حادثهی تأسفبار رانندگی چشم بر جهان پوشید فقط سی و دو سال داشت. از این عمر کوتاه سالهایی در خانهی پدری با سختگیری و سالهای دردباری در خانهی شوهر سپری شده بود، و او پس از «تولدی دیگر» فرصت زیادی برای زندگی، سرودن شعر و بهطورکلی فعالیت هنری نیافت.
منابع
حقوقی، محمد (۱۳۷۴). شعر زمان ما (۴)، فروغ فرخزاد، تهران: نگاه.
دوست دار، محمد. (۱۳۷۹). برگزیده اشعار فرخزاد، تهران: سازمان انتشارات جاویدان.
زرقانی، مهدی (۱۳۸۷). چشمانداز شعر معاصر ایران، تهران: ثالث.
زرینکوب، حمید (۱۳۵۸). چشمانداز شعر نو فارسی، تهران: توس.
شمیسا، سیروس (۱۳۷۶). نگاهی به فروغ فرخزاد، تهران: مروارید.
شمیسا، سیروس (۱۳۸۳). راهنمای ادبیات معاصر، تهران: میترا.
صادقی شهپر، رضا (۱۳۸۷). «تحول و تعالی اندیشه آرمانی در شعر فروغ». مجله زبان و ادبیات فارسی، تهران: تربیتمدرس، س. ۴، ش. ۱۱، صص ۱۱۹-۱۳۶.
صفاریان، ناصر (۱۳۸۱). آیههای آیه [مصاحبهها و ناگفتههایی درباره فروغ فرخزاد]، تهران: روزنگار.
لنگرودی، شمس (۱۳۷۸). تاریخ تحلیلی شعرنو، تهران: مرکز (ج ۱.۳).
مرادی کوچی، شهناز (۱۳۷۹). شناخت نامه فروغ فرخزاد، تهران: نشر قطره.
ارسال نظرات