چهار سروده از مرجان شاهوران

چهار سروده از مرجان شاهوران

سرودهایی از مرجان شاهواران، نویسنده ایرانی

این خزان هم رد شد و چشمِ غزل پر انتظار

جستجویت می‌کند در فصلِ سردِ روزگار

برفِ سنگینی نشسته در میانِ جاده‌ها

من کجا و دیدنِ رویِ گلِ زیبایِ یار

در تمام فصل‌هایم بی ‌تو شاعر ماندم و

دفتر و دیوان شعرم دور از هر نوبهار

هرکجا رفتم نوشتم یک غزل با یاد تو

حال و احوال دلم از عمقِ شعرم آشکار

بی‌وفا من را چگونه در خیالت خط زدی

خاطرات با تو بودن رویِ قلبم ماندگار

من بمانم با خودم با شعرهای بعدازاین

می‌سپارم در شبی غمگین تو را بر کردگار…

۲۰۲۱/۱۲/۲۲

۱/۱۰/۱۴۰۰

 

 

کوله را بست خزان، بویِ زمستان آمد

در تبِ رفتن او بود که باران آمد

بادِ وحشی به گیاهان خبر از سرما داد

ننه سرما لبِ خندان چه سخنران آمد

همه جا یخ زد و مهمانِ سپیدی آرام

نرم نرمک به سراپرده‌یِ بستان آمد

باغ لرزید به یک لحظه به خود بس نگران

دختری ناز و غزل‌خوان به گلستان آمد

تا که یلدا به سر سفره‌ی دل مهمان شد

بعد از آن بود که آهسته زمستان آمد…

۲۰۲۱/۱۲/۲۱

۳۰/۹/۱۴۰۰

 

 

زمستان را برایم مادری کن

شبِ یلدا کنارم دلبری کن

شکر کن کامِ شعرم را تو جانا

به دامانِ غزل‌ها برتری کن

بمان در شهرِ اشعارم همیشه

به دنیا نام و یادم گوهری کن

تو ای زیباترین حسِ نوشتن

کنارم تا فلک‌ها سروری کن

تویی خاتون ابیاتِ غریبم

مرا تا اوج هستی رهبری کن

بخوان در گوشِ من اشعار حافظ

به آغوشم صنم سیمین بری کن…

بداهه

۲۰۲۱/۱۲/۲۱

۳۰/۹/۱۴۰۰

 

 

این زمستان هم رسید اما ندیدم روی او

پابرهنه در دلِ سرما رسیدم کوی او

رد پایی در میان برف‌های کوچه بود

رفتم و رفتم به قصدی که شوم هم‌سوی او

مست گشتم، مستِ عطرش گو بهاران آمده

بر مشامم می‌رسد هر گوشه‌ای از بوی او

سِیر کردم در میان خاطرات عشقمان

در خیالم دیدم انگاری دوچشم آهوی او

مو پریشان بود و تنها، بی‌سوار و بی‌هدف

پل زدم از دست خود در لحظه بر گیسوی او…

۲۰۲۱/۱۲/۲۸

۱۴۰۰/۱۰/۰۷

ارسال نظرات