یادی از پنج یار فقید نمایشگاه کتاب «تهران، بدون سانسور»

یادی از پنج یار فقید نمایشگاه کتاب «تهران، بدون سانسور»

ششمین نمایشگاه کتاب «تهران، بدون سانسور» در تورنتو در حالی برگزار می‌شود که جمعی از بهترین یاران برگزاری خودش در دوره‌های گذشته را در کنار خودش نمی‌بیند. در این نوشتار کوتاه یادی می‌کنیم از پنج تن آن‌ها که نه‌تنها پایه‌های برگزاری «نمایشگاه کتاب تهران، بدون سانسور» را در جامعه ایرانیان کانادا محکم کردند.

ششمین نمایشگاه کتاب «تهران، بدون سانسور» در تورنتو در حالی برگزار می‌شود که جمعی از بهترین یاران برگزاری خودش در دوره‌های گذشته را در کنار خودش نمی‌بیند. در این نوشتار کوتاه یادی می‌کنیم از پنج تن آن‌ها که نه‌تنها پایه‌های برگزاری «نمایشگاه کتاب تهران، بدون سانسور» را در جامعه ایرانیان کانادا محکم کردند که به آن «معنا» و «سنت» بخشیدند؛ همان چیزهایی که چراغ این نمایشگاه را باوجود وقفه‌ای که کرونای لعنتی در برگزاری آن انداخت اما همچنان روشن نگه داشته است.

امیر حسن‌پور؛ آموزگار کنشگری

دکتر امیر حسن‌پور که دانشگاه تورنتو به دانش او در انسان‌شناسی می‌بالید یک «انسان» واقعی بود و حضورش به «نمایشگاه کتاب تهران بدون سانسور» وزن می‌داد و مایه دلگرمی همه کسانی بود که به امید دیدارها با آدم و کتاب‌های ناب به نمایشگاه می‌آمدند.

 از امیر حسن‌پور آثار ارزشمندی به جا مانده که بعضی از آنها به واقع دومی ندارد مانند کتاب «امیرحسین آریان‌پور و تدریس جامعه‌شناسی مارکسیستی دردهه ۱۳۴۰ ایران» یا «سنت‌های شفاهی و نوشتاری در کردستان» و البته سایر آثار او.

حسن‌پور از معلمی در مدارس مهاباد تا تولید علم و تدریس در دانشگاه‌های تورنتو و دست یاری به برگزاری «نمایشگاه کتاب تهران بدون سانسور» مثل همیشه یک کنشگر اجتماعی حاضر در میدان بود. امروز که جای خالی این نوع کنشگری و حضور فعال در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایرانیان کانادا احساس می‌شود، بهتر متوجه می‌شویم که امیر حسن‌پور چه سرمایه و فرصت بزرگی بود که امروز دیگر در میان ما نیست.

 

محمود صفریان؛ شوخ دلنواز

محمود صفریان از یاران اصلی برگزاری «نمایشگاه کتاب تهران بدون سانسور» در دوره‌های گذشته بود که جای خالی او در نمایشگاه امسال به‌شدت احساس می‌شود. از صفریان رمان «شام با کارولین» و «روزهای آفتابی» و… را می‌شناسیم که در همین تورنتو توسط انتشارات سرای بامداد منتشر شده است.

محمود کویر که خودش اهل ادبیات بود و از نویسندگان مجله معروف شهروند درباره صفریان نوشته بود: «دکتر محمود صفریان نویسنده‌ای پرکار و روزنامه‌نگاری پرتلاش است و این را نوشتم زیرا در کتاب تازه‌اش {شام با کارولین} او همچنان نویسنده و روزنامه‌نگار است و این دو دلبستگی او در کارش نیک پیداست.»

کویر در نوشته‌ای درباره «شام با کارولین» صفریان هنر نویسندگی او را به این‌گونه توصیف کرده بود: «رمان مانند همه‌ی کارهای صفریان زبانی ساده و روان و کوتاه دارد. بی‌جا و زیاد نمی‌گوید و آدم را با خودش به هر سو که بخواهد می‌کشاند و این راز دیگری از این کتاب است. ساختار رمان نیز با زبانش همراه است. ساده و روان و به هم پیوسته است.»

خوب است که سخن درباره این مرد نیک را با گزیده زیبایی از همین رمان «شام با کارولین» به پایان ببریم:

رنگ چشمانش آمیزه‌ای از خاکستری و آبی بود

و شوخی دلنوازی آن‌ها را به گردش در می‌آورد

صدایش آهنگ گیرایی داشت و کلمات سوار بر آن به‌آرامی گوش را می‌نواخت

و مجذوب می‌کرد

پرانرژی و سرحال به نظر می‌رسید

نشان نمی‌داد که رنجشی از زندگی داشته باشد یا شاید نشان نمی‌داد.

 

امیر مهیم؛ کوچ اجباری

امیر مهیم هم شاعر بود و مجری تلویزیونی که در سال ۲۰۱۹ و در اوایل این کرونای لعنتی! از میان ما «به‌اجبار» کوچ کرد. درباره اهمیت امیر کارهای امیر مهیم همین‌قدر بس که در سال ۲۰۱۴ و در پارلمان اونتاریو از او به‌پاس فعالیت رسانه‌ای برای جامعه ایرانی تقدیر شد و لوح افتخارش دادند.

امیر مهیم که در ایران در مجلاتی مانند «فردوسی»، «روشنفکر»، «جوانان» و «اطلاعات هفتگی» قلم زده بود پس از مهاجرت به کانادا در سال ۱۹۸۵ نه‌تنها دست از قلم نکشید که با کمک به برگزاری رویدادهایی مانند «نمایشگاه کتاب تهران بدون سانسور» سعی کرد حامی اهل قلم نیز باشد.

به‌جاست که این کلام درباره امیر مهیم را با گزیده‌ای از شعر «کوچ اجباری» او مزین کنیم:

مدتی هست که من می‌بینم

کوچ اجباری این فوج پرستوها را

نه که در فصل خزان

نه که در فصل بهار

دائماً در کوچند

ترس از کرکس‌ها

سایه شوم سیاه

همه جا گسترده

پنجه‌های خونین

می‌فشارد گلوی نازک پیش‌آهنگ فصل بهار

خبری از گل نیست

دشت‌ها خشکیده

عطر خوش بوی علف

رقص برگ گل‌ها

نغمه‌ساز پرستوها را می‌خواهد

 

عیدی نعمتی؛ عیدی روزگار

عیدی نعمتی ۲۰۱۹ از میان ما رفت. او هم برای برگزاری «نمایشگاه کتاب تهران بدون سانسور» از ارائه آنچه در توان داشت دریغ نمی‌کرد و به واقع«عیدی» روزگار بود به جامعه ایرانیان کانادا!

او  کارگر زاده‌ای از آقاجاری بود و اهل خوزستان با آن غم‌های قدیمی عدالت در سرزمینی که پایینش ثروت است و بالایش فقر. همین بود که از او یک شاعر اهل درد ساخت.

از عیدی چهار مجموعه شعر منتشر شده که توسط نشر زاگرس منتشر شده است؛ «چقدر سوراخ روی این دیوار است» «صمیمیت‌های غارت شده» و «باد از پسِ پلکِ یاد می‌وزد» و «آخرین انار پاییز»

این شعر از عیدی نعمتی، روایت خوبی از شخصیت و دغدغه‌های اوست؛ او که تیرباران یاران را در زمان‌های دور و نزدیک زندگی‌اش دیده و شنیده بود:

چقدر سوراخ روی این دیوار است

و گوش که بر دیوار می‌گذارم

صدای رودخانه می‌آید

صدای بال‌بال‌زدن پرندگان

صدای انسان می‌آید

فریادهای تکه تکه شده

چقدر نام روی این دیوار است

و چقدر مثل هم گُر گرفته‌اند نام‌ها

چقدر چهره روی این دیوار است

چقدر سوراخ روی این دیوار است

 

کاپیتان امیر کسروی؛ پرواز و فرود با قلم

از رفتن کاپیتان امیر کسروی چندان نمی‌گذرد. همین چند ماه پیش بود که کاپیتان تصمیم گرفت با هدایت آخرین سفر پرواز زندگی خودش برای همیشه مهاجرت کند. امیر کسروی هم از پایه‌های ثابت «نمایشگاه کتاب تهران بدون سانسور» بود و به‌جرئت می‌توان گفت جای خالی او هیچ‌وقت در این نمایشگاه پر نخواهد شد.

کسروی همان گونه که خوب پرواز می‌کرد از پس نوشتن هم بر می‌آمد و می‌دانست که چگونه قلم را به پرواز و فرود درآورد. کتاب خاطرات او «پایان سخن: زندگی اجتماعی یک خلبان» تنها اندکی مانده به پرواز آخرش توسط انتشارات سرای بامداد منتشر شد و گواهی است بر مهارت او در پریدن با قلم.

او کمی مانده به پرواز آخر در یک خداحافظی باشکوه و شجاعانه به فرزندانش گفت: «برای آخرین فرود به باند ۲۹ ال فرودگاه مهرآباد می‌روم.» یعنی همان جایی که سال‌ها هنرش را به دیگران آموخته بود.

 یادت به خیر کاپیتان. جای خالی‌ تو در نمایشگاه امسال سبز است!

ارسال نظرات