از آن زمان تاکنون شرکتهای متفاوتی ایجاد کرده و در هرکدام به روشی موفق بوده است. اگر از نقطهنظر تفکر اصلی حاکم بر آمریکای شمالی که سرمایهداری و حمایت از صاحبان کسبوکار است به موضوع نگاه کنیم، قاعدتاً حسین پورشفیعی باید بهعنوان یک تاجر موفق و کارآفرینی روبهجلو محبوب سیستم باشد اما او یک ایراد بزرگ دارد. ایرادی که نمیتواند و نمیخواهد رفعش کند. ایرادی که حتی باوجود مصائب فراوانی که برایش به وجود آورده، همچنان باافتخار درباره آن صحبت میکند. حسین پورشفیعی در عین کانادایی بودن یک ایرانی است!
همین ایرانی بودن پورشفیعی باعث شد تا او یکی از قربانیان تصمیم نادرست تیدیبانک در سال 2012 باشد. تصمیمی که بهموجب آن این بانک حساب ایرانیان بسیاری را بست و ارائه خدمات به آنها را متوقف کرد. تصمیمی که هرچند اعلامنشده اما به خاطر ملیت این افراد رخداده و زندگی بسیاری را دستخوش تغییرات نامطلوبی کرده است. از جوانانی که زندگی دانشجوییشان دچار دستانداز شد تا مادر پیری که حقوق بازنشستگیاش را از دست داد یا خانواده جوانی که وام مسکنشان طی چند روز باز پس گرفته شد.
در این میان پورشفیعی یکتنه وارد میدان شد و با رسانهای کردن شکایت خود از عمل بانک تیدی که بهزعم وی «توهینی نژادی» بود، این بانک نامهربان با کامیونیتی ایرانی را به دادگاه کشاند. صرفنظر از رأی و نظر دادگاه که بهزودی اعلام خواهد شد، عمل شجاعانه این کارآفرین مونترالی گرچه برای احقاق حقوق ازدسترفته خودش بوده اما درواقع آبرو و عزت لگدمال شده ایرانیان را بازسازی کرد. امید میرود که توجه دوباره رسانههای عمومی کانادا به این موضوع و بحث و صحبت درباره آن، توجه مردم کانادا را به قلدری بانکها در تنظیم قراردادهایشان جلب کند و خواستی همگانی به وجود آورد تا در سایه آن، این مؤسسات مالی زورمدار، برای همیشه از انجام چنین کارهایی منع شوند.
وقتی شنیدیم که مرحله نهایی دادگاه حسین پورشفیعی برگزارشده و رأی بهزودی اعلام خواهد شد، برای تهیه یک خبر با او تماس گرفتیم اما آنقدر مطالب جذاب و خواندنی از او شنیدیم که تصمیم گرفتیم گزارش را مفصلتر تهیه کنیم. علیرغم اعلام آمادگی ما برای رفتن به دفترش و تهیه گفتوگو، او خودش به دفتر مجله آمد و دوساعتی با ما گپ زد. از گذشته و حال و آینده، از فشارهایی که کارهای دادگاه بر او وارد کرده، از مصائبی که تصمیم تیدیبانک برایش به ارمغان آورده … اما او همچنان میخندد. مدیر فرهنگسرای سینا و رئیس موسسه تبادل ارز «مانی وایز» هنوز میخندد، امید دارد و وقتی برایمان از طرحهایش برای حفاظت از محیطزیست در «فرهنگسرای سینا» میگوید، چشمهایش برق میزند. مبارزه با تیدیبانک او را قدرتمندتر کرده است.
شما در آن زمان که همه دنیا درهایش به روی ایرانیان باز بود چرا کانادا را برای مهاجرت انتخاب کردید؟
من وقتی مهاجرت کردم به کانادا مثل هر مهاجر دیگری امید و چشماندازی داشتم برای این کار بزرگی که کرده بودم. اول اینکه امید داشتم وارد جامعهای بشوم که دیگر آنجا رنگ و نژاد و مذهب من باعث فرق گذاشتن بین من و دیگران نشود. چشمانداز من هم این بود که میخواستم در این سرزمین جدید کارهای بزرگی انجام دهم و رؤیاهایم را محقق کنم.
منظور من بیشتر این است که چطور شد اصلاً کانادا؟ آن زمان انتخابهای بهتری هم بود.
من قبل از انقلابِ ایران بهعنوان دانشجو در انگلستان درس میخواندم. در همان زمانها٬ کریسمس سال ۱۹۷۲ میلادی بهعنوان گردشگر آمدم کانادا تا اسکی و تفریح کنم که عاشق این کشور شدم و بهقولمعروف برفگیر شدم و اینجا را برای ادامه زندگی انتخاب کردم.
آغاز زندگی در اینجا با تحصیلات انگلیسی نباید سخت بوده باشد. اولین بار کجا استخدام شدید؟
استخدام؟!!! من از همان اول کسبوکار خودم را راه انداختم. اولین تجارت من در مونترال تأسیس یکی از بهترین رستورانهای ایرانی در این شهر بود. خودم که معتقدم بهترین رستوران ایرانی در خارج از ایران. رستوران «عمر خیام»، یک رستوران ۵ ستاره که غذای ایرانی را در محیطی کاملاً ایرانی با سرآشپز ایرانی و طبق سنت و فرهنگ ایرانی، پیشخدمتهایی با لباس سنتی ایران و در کنار تنور نان سنتی، عرضه میکرد. آنقدر این رستوران در آن زمان محبوب شده بود که تقریباً همیشه در رسانهها دربارهاش چیزی نوشته میشد. رستوران در خیابان شربروک و مقابل موزه هنرهای زیبای مونترال (بوزآرت) و در مجاورت هتل ردزکارلتون قرار داشت. درواقع همانجایی که اکنون قسمت جدید موزه قرار دارد. حتی در دفترچه توریستی هواپیماهایی که عازم مونترال بودند٬ رستوران ما بهعنوان یکی از جاذبههای گردشگری شهر معرفیشده بود. آن موقع من یک جوان ۲۵ ساله بودم.
حسین پورشفیعی: در آن روزها ایرانیهای زیادی پیش من میآمدند و شکایت میکردند که بانک تیدی حسابهای آنها را بسته است اما من با خودم فکر میکردم که بستن حساب بدون دلیل نمیتواند باشد و به همین دلیل مقابل شاکیان که برای درد دل پیش من میآمدند، همیشه از بانک دفاع میکردم تا اینکه یک روز ناگهان به سراغ خود من آمدند و همه حسابهای من، از حسابهای صرافی تا حتی حسابهای فرهنگسرای سینا و حسابهای شخصی را بستند |
اما امروز شما کار تبادل ارز انجام میدهید. اگر رستورانداری آنقدر خوب بود، چه شد که همان را ادامه ندادید؟
راستش باید خودتان را برای شنیدن اسم چند کسبوکار دیگر هم آماده کنید. من چند تجارت دیگر هم راه انداختهام تا رسیدم به اینجا؛ اما داستان رستورانداری برمیگردد به یکی از بزرگترین ضربههایی که من در زندگیام از تغییر و تحولات سیاسی در ایران خوردم. دومیاش همین ماجرای تیدیبانک است و اولیاش برمیگردد به ماجرای گروگانگیری در سالهای بعدازآنقلاب ایران. من سال ۱۹۷۹ برای ازدواج به ایران رفته بودم که در مسیر برگشت و هنگامیکه چند روزی در انگلستان توقف کرده بودم٬ مدیر رستوران به من زنگ زد و گفت که رستوران را به بمبگذاری تهدید کردهاند. آن ایام مصادف با روزهای گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا در ایران بود. خلاصه آنقدر فشار افکار عمومی روی ایرانیها بالا گرفت که من مجبور شدم رستوران را تعطیل کنم. بعدازآن رفتم سراغ گذراندن دورههای برقکاری ساختمانی و شرکت دیگری تأسیس کردم در همین زمینه؛ اما ماجرا اینجا هم تمام نشد. بعد از چند سال کار موفق و داشتن 16 کارمند، مشکل سلامتی من به وجود آمد و مجبور به انجام چند عمل جراحی شدم. به همین دلیل به سراغ تغییر شغل رفتم و مسیر کاری دیگری انتخاب کردم. بعدازآن بود که رفتم سراغ فرشفروشی و پس از مدتی کار صرافی را شروع کردم.
به نظر مارسد کانادا برایتان هم آمد داشته و هم بدشانسی.
من از سال ۱۹۷۲ که وارد کانادا شدم سخت کارکردم٬ تلاش کردم و از فرصتهایی که سر راهم قرار میگرفت برای پیشرفت استفاده کردم اما در دو مرحله٬ مشکلات خیلی بر من فشار آورد. اول در روزهای ۱۹۷۹ زمانی که در ایران انقلاب شده بود و ماجرای گروگانگیری بالاگرفته بود. آن زمان کسبوکارهای ایرانی ضربه شدیدی خوردند که من هم بینصیب نماندم و رستوران ۵ ستارهای که تأسیس کرده بودم بهشدت تحت تأثیر جو منفی خبری ماجرای گروگانگیری قرار گرفت و تقریباً نابود شد. دفعه دوم در سال ۲۰۱۲ بود که بانک تیدی ناگهان تصمیم گرفت عرصه را بر مشتریان ایرانی خود تنگ کند و نمیدانم اگر بتوانم کلمه مناسبی برای این کارشان پیدا کنم٬… سلاخ گونه ایرانیان را تار و مار کرد. من هم یکی از آن مشتریان بودم و زندگیام بهشدت در تنگنا قرار گرفت. در هر دو بار من قربانی تغییرات سیاسی در کشور زادگاهم شدم و این ازنظر من درست نیست. من کاناداییم و حقوحقوقی بهعنوان یک شهروند دارم که نباید تحت تأثیر نژاد من قرار گیرد.
اگر بخواهیم نگاهی به ماجرای دوم که بستن حسابها توسط تیدی بانک بود بیندازیم، داستان از کجا شروع شد؟
همینجا باید اشارهکنم که من به دو واسطه با کامیونیتی ایرانیان در ارتباط بودم. اول بهواسطه کارهای مالی که در صرافی «مانی وایز» انجام میدادم و دوم بهواسطه فرهنگسرای سینا که کارهای فرهنگی انجام میدهد؛ و به همین دلیل خاطرات آن روزهای من تلفیقی از اتفاقات در هر دو جاست.
از یادآوری ماجرای آن روزها٬ چیزی که بیش از همه من را آزار میدهد این است که در آن روزگار ایرانیهای زیادی از جوان تا مسن پیش من میآمدند٬ حالا چه در فرهنگسرای سینا و چه برای مشاوره در «مانی وایز» و شکایت میکردند که بانک تیدی حسابهای آنها را بسته است. من چون حداقل فکر میکردم سیستم بانکی را میشناسم با خودم فکر میکردم که بستن حساب بدون دلیل نمیتواند صورت گیرد. به همین دلیل مقابل شاکیان که برای درد دل پیش من میآمدند همیشه تلاش میکردم کار بانک را توجیه کنم که برایشان میگفتم که احتمالاً به مفاد قرارداد خود در افتتاح حساب احترام نگذاشتهاید و یا شاید در بدو افتتاح حساب اطلاعات نادرست به بانک دادهاید و اگر دوباره از شما سؤال و جواب کنند٬ پاسختان امروز درست است اما چون با پاسخ شما در روز افتتاح حساب مغایرت دارد٬ بانک مشکوک شده و حساب شما را میبندد. همه اینها گذشت تا اینکه یک روز ناگهان به سراغ خود من آمدند و همه حسابهای من را از حسابهای صرافی تا حتی حسابهای فرهنگسرای سینا و حسابهای شخصی من را بستند. بین ۳۰ تا ۶۰ روز به من فرصت دادند که حسابهایم را خالی کنم و بعضی سرویسهای بانکی که من با آنها کاروکاسبی میکردم را هم فوراً بستند. در آن زمان من نهتنها ازآنچه سر خودم آمده بود ناراحت بودم بلکه عذاب وجدان هم گرفته بودم که چگونه جواب آن جوانها یا آن خانم سالمندی را دادم که بانک حساب دریافت حقوق بازنشستگیاش را بسته بود.
… و شما شکایت کردید.
بله. سیستم بانکی در غرب بسیار قدرتمند است. آنقدر قدرتمند که حتی دولت تعیین میکنند و هیچکس حاضر نیست خودش را با بانک در دادگاه سرشاخ کند. وکلا به ما جواب رد میدادند تا اینکه یک وکیل زبردست و کارکشته به نام «آلن استاین» پرونده من را قبول کرد. آقای «الن استاین» همان وکیل معروفی است که وکالت پرونده کلاهبرداری جونز را بر عهده گرفت و از بانک آربیسی به دادگاه شکایت کرد. دفاع آقای استاین آنقدر خوب بود که درنهایت بانک آربیسی تصمیم گرفت تسلیم شود و با مالباختگان مصالحه کرد و رقم خیلی خوبی به آنها غرامت پرداخت کرد.
الان دادگاه در چه وضعیتی است؟
الان حدود ۵ سال از بسته شدن حسابهای من میگذرد و از ۲ سال و نیم پیش به ما وقت داده بودند که ۲۱ مارس گذشته برویم در محضر قاضی و حرفهایمان را بزنیم. دقیقاً مصادف با ایام نوروز قبل که این موضوع به خاطر کمبود قاضی در دادگاهها چند روزی مانده به جلسه دادگاه، به تعویق انداخته شد تا اینکه درنهایت پنجم دسامبر یعنی حدود دو هفته پیش دادگاه برگزار شد و ۵ روز هم کل فرآیند طول کشید. حالا قرار شده تا چند ماه آینده جواب مشخص شود.
شکایت شما از چیست؟ از اینکه یک بانک تصمیم گرفته همکاریاش را با شما قطع کند؟
تیدی بانک عملاً تجارت صرافی من را بست و اینکه چرا بستن حسابهای من در این بانک اینقدر به من ضربه وارد کرد برمیگردد به نوع خدماتی که من نزد این بانک داشتم؛ اما برای اینکه این بحث بیشتر باز شود اجازه دهید برگردیم به سال ۲۰۰۲ یعنی بعد از حملات یازدهم سپتامبر که من ۲ شرکت داشتم٬ یکی همین «مانی وایز» که در کسبوکار جابجایی پول و تبدیل ارز فعالیت میکرد و یک شرکت حملونقل. در آن زمان من با بانک آر بی سی کار میکردم و بعد از تلاشهایی که برای مبارزه با پولشویی و جلوگیری از تأمین مالی تروریستها در آمریکا و کانادا شکل گرفت٬ آر بی سی به من اخطار داد که باید حسابهایم را نزد این بانک ببندم. من در آن زمان درست مثل واقعه تیدیبانک تلاش کردم تا با مدیران بانک گفتگو کنم٬ تفاوت در این بود که خیلی راحت جلسه با مدیران ارشد در دفتر مرکزی بانک برقرار شد٬ توضیحات من طی دو جلسه شنیده شد٬ کسبوکارهایم ارزیابی شد و در انتها بانک نهتنها حسابهای من را نبست بلکه سرویسهای جدیدی هم به من ارائه داد که یکی از آنها «مدیریت نقدینگی» و «تجارت پول» بود که سطح و استاندارد صرافی من را کاملاً متحول کرد و بسیاری از امور بانکی را که قبلاً باید در شعبه بانک انجام میدادم٬ حالا خودم و در دفتر کارم میتوانستم انجام دهم؛ اما سال ۲۰۰۹ آر بی سی اعلام کرد که سیاستهای بانک عوضشده و دیگر قادر به ارائه آن سرویسهای ویژه به من یا هیچ صرافی دیگری نیستند. من آن زمان پیشنهاد جدیدی از تیدیبانک گرفتم که همین سرویس را هم شامل میشد. پیشنهادی که در سال ۲۰۱۲ ناگهان و حتی قبل از رسیدن اخطار قطع قرارداد بانکی٬ لغو شده بود.
حسین پورشفیعی: نتیجه دادگاه من در مقابل تیدیبانک هر چه که شود باید بگویم که ماجرای من شاید بتواند نمونهای برای جامعه ایرانیان باشد تا در چنین مواردی که در حق یکی از ما اعمال بیعدالتی و نژادپرستی صورت گرفته، آن را تبعیض و بیحرمتی به همه کامیونیتیامان تلقی کنیم؛ و این درد مشترک به همت و تلاش دستهجمعی نیازمند است تا بتوانیم کامیونیتی توانمند و باافتخاری داشته باشیم |
آیا ازنظر قانونی بانک حق ندارد قرارداد را لغو کند؟
نه داستان اینگونه نیست. ببینید الان وکلای تیدی بانک در دادگاه گفتهاند که طبق همه قراردادهایی که شما با بانک امضا کردهاید٬ طرفین هر قراردادی حقدارند طبق مفاد امضاشده٬ قرارداد را لغو کنند. پاسخ ما این بود که حرف صحیح است اما امضای قرارداد بر اساس حسن نیت صورت میگیرد و طرفی که میخواهد قرارداد را لغو کند باید حداقل یک دلیل ارائه کند٬ اگر قرار باشد از فردا در دنیا پخش شود که بانکها هرزمانی و بیهیچ دلیلی میتوانند از ارائه خدمات به مشتری شانه خالی کنند یا ناگهان درخواست تسویهحساب کامل وام کلانی را بدهند که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. ما داریم از نقل و انتقالات کلان پول در دنیا٬ وامهای هنگفت و هزار عملیات دیگر که همهاش بر اساس اعتماد متقابل است صحبت میکنیم. اگر قرار باشد دیوار این اعتماد بین بانک و مشتری فروبریزد٬ اصلاً دیگر نمیشود کارکرد. کاری که تیدیبانک کرد٬ همین بود و با قطع ناگهانی سرویسهای ویژه مالی٬ کسبوکار صرافی من را عملاً نابود کرد.
ولی شما تنها نبودید. حسابهای ایرانیان دیگری هم بسته شد. چرا بقیه شکایت نکردند؟
راستش در آن زمان من از تعداد دوستانی که میشناختم که حسابهای آنها توسط تیدی مسدود شده بود خواستم که بیایند و برای «کلاس اکشن» اقدام کنند و اگر آنگونه عمل کرده بودیم٬ دولت موظف بود که از ما حمایت کند تا احقاق حق گردد؛ اما هزینه استارت زدن چنین کاری بسیار بالاست که اگر درست پیش برود دولت خودش وارد عمل میشود. به علت هزینه و بعضی وقتها سؤال و جوابهایی که میشد کسی جلو نیامد و من مجبور شدم تنهایی عمل کنم و شخصاً به دادگاه بروم. صرافیهای دیگر الان دارند کار میکنند اما عملاً حسابی بهعنوان شرکت صرافی در بانک وجود ندارد بلکه از حسابهای شخصی یا صوری و یا نقدی عملیات مالی خود را انجام میدهند. شخصی مانند من که کار قانونی صرافی میکند مجوزها و تأییدیههای موردنیازش را از همان مراجعی میگیرد که یک بانک دریافت میکند؛ بنابراین من ازنظر قانونی باید این حق را داشته باشم که بتوانم شفاف و در مسیر درست کارکنم نه اینکه بانک با بستن حساب شرکت من، مرا مجبور کند تا با حساب صوری یا وجه نقد کارکنم.
در دادگاه چه گذشت؟
روز اول به این گذشت که وکیل بانک ادعا کرد طبق بندهای قرارداد٬ بانک و مشتری٬ هر دو میتوانند هر زمان که خواستند قرارداد همکاری بانکی را لغو کنند؛ که ما پاسخ دادیم لغو همکاری باید بر اساس اصل «حسن نیت» باشد و نمیتوان صرفاً بر اساس میل و خواست این مدیر یا آن مقام مسئول این کار را کرد. روز دوم وکیل بانک بخشی از قرارداد را برای ما خواند که در آن گفتهشده بود بانک حق دارد هرازچندگاهی کارهای ما را بازبینی کند. ما هم پاسخ دادیم بازبینی درست است و ضروری اما اگر در اثر بازبینی بانک تصمیم به بستن حساب بگیرد٬ باید دلیل و مشکلی که در بازبینی خود را نشان داده و باعث تصمیم بانک به لغو یکجانبه قرارداد بوده، اعلام شود. شما بازبینی کردید و اگر ایرادی بود به من اعلام کنید و در آن صورت من این حق را خواهم داشت که مشکل را از زاویه دید خودم توضیح دهم و شما حق ندارید من را با چشمبسته به اتهام ایرانی بودن محاکمه کنید.
این موضوع بهنوعی نادیده گرفتن حقوق شهروندی به نظر میرسد. حق دفاع را از شما گرفتهاند.
بله کاملاً. بگذارید ماجرای جالبی را برایتان تعریف کنیم. در جریان تلاشهای من برای هماهنگ کردن ایرانیان برای شکایت از تیدیبانک٬ یکبار آقای ونسان والایی٬ پاشا جوادی٬ علی پاکنژاد٬ آقای علی احساسی که ایشان از تورنتو آمده بودند و جا دارد من از همه این آقایان تشکر کنم و همچنین از کلیه کسانی که درراه نام ایران و احترام ایرانی بودن زحمت میکشند، بله میگفتم که این آقایان در جلسهای شرکت کردند که در آن جلسه آقای «پیتر لوپک»، رئیس دانشکده حقوق دانشگاه مکگیل سخنرانی مفصلی کردند و ماجرا را ربط دادند به کاری که نازیها با یهودیها میکردند و هر یهودی تا وقتیکه سراغ خودش نرفته بودند٬ شکایتی نداشت تا اینکه نوبت خودش میرسید و دیگرکسی نبود که از او حمایت کند و کار بانک تیدی در حق ایرانیها را کاری غیرانسانی و مخالف حقوق بشر ارزیابی کردند. وکیل بنده سند این سخنرانی را به دادگاه ارائه دادند اما وکیل بانک به این بهانه که آن استاد دانشگاه اینجا حضور ندارند تا از این سند دفاع کنند٬ خواستار بیرون کشیدن سند از مدارک قابل استناد دادگاه شد و قاضی هم ازنظر قانونی موافقت کرد و متأسفانه سند از دستور کار خارج شد.
حالا فکر میکنید که نتیجه چه خواهد شد؟
باید منتظر نظر دادگاه در چند ماه آینده بمانیم و نتیجه دادگاه من در مقابل تیدیبانک هر چه که شود باید بگویم که ماجرای من شاید بتواند نمونهای برای جامعه ایرانیان باشد تا در چنین مواردی که در حق یکی از ما اعمال بیعدالتی و نژادپرستی صورت گرفته، آن را تبعیض و بیحرمتی به همه کامیونیتیامان تلقی کنیم؛ و این درد مشترک به همت و تلاش دستهجمعی نیازمند است تا بتوانیم کامیونیتی توانمند و باافتخاری داشته باشیم.
کنگره ایران کانادابیانیه کنگره ایرانکانادا درباره دادگاه حسین پورشفیعی، کارآفرین مونترالی در مقابل تیدیبانک کانادا کنگره ایران کانادا از دادگاهها میخواهد از حقوق شهروندان ایرانی-کانادایی برای دسترسی مساوی به خدمات مالی حمایت کنند. یکشنبه، 10 دسامبر 2017با بیان آخرین اظهارات در مورد پرونده آقای پورشفیعی، یک شهروند ایرانی-کانادایی که حسابهای بانکیاش توسط بانک تیدی بستهشده است، کنگره ایران کانادا از سیستم قانونی و دولت کانادا میخواهد اطمینان حاصل نمایند کلیه کاناداییها به خدمات مالی دسترسی داشته و به دلیل ملیت یا کشور اصلی خود دچار تبعیض نشوند و دیگر آنکه سیستم بانکی کاملاً در این خصوص با قوانین کانادا تطابق داشته باشد. درحالیکه ما از کلیه جزئیات پرونده آقای پورشفیعی مطلع نیستیم، متأسفانه مواردی مشابه این مورد در جامعه ایرانی – کانادایی چندان غیرمعمول نیست. شهروندان ایرانی – کانادایی، خصوصاً از سال 2012، شاهد بسته شدن حسابهای خود بودهاند و اعتراف به عدم دسترسی به خدمات مالی مهم مثل وام مسکن، انتقال پول و اعتبار کردهاند. این بسته شدن حسابها و عدم دسترسیها به خدمات در بیشتر موارد بدون دلایل قانونی و تنها به دلیل ملیت ایرانی این افراد یا ارتباطات مالی مشاهدهشده با ایران، حتی به دلایل خانوادگی/شخصی یا فعالیتهای تجاری قانونی، انجامگرفته است. ما از سیستم حقوقی خود انتظار داریم تا در این شرایط بحرانی حساس قدم به میدان گذاشته و از جامعه ما در مقابل آنچه به نظر بیشتر ناظران چیزی نیست جز تبعیض ساختاری مؤسسات مالی علیه شهروندان ایرانی – کانادایی و تردید بانکها برای بهروزرسانی قوانین خود بهمنظور تطابق با قانون کانادا و تحریمهای بهروز کشور ما، حمایت کند. علاوه بر آن، از سیاستمداران کانادایی هم انتظار داریم با این مسئله با توجه به حساسیت و جدی بودن آن برخورد نموده و اقدامات لازم را برای اطمینان از آنکه نه شهروندان ایرانی – کانادایی و نه هیچ ملیت دیگر مورد تبعیض ناعادلانه بانکهای کانادا قرار نگیرند، بنمایند. همانطور که نیاز هر موسسه را برای رعایت قوانین موجود به رسمیت میشناسیم، نباید فراموش کنیم بانکهای کانادا و دیگر مؤسسات هم باید استانداردهای حقوق بشر کانادا را رعایت نموده و اطمینان حاصل کنند شهروندان و مقیمان دائم کانادا در مقابل تبعیض (عمد و غیرعمد) محافظت میشوند. طبق بند (1) 15 منشور حقوق و آزادیهای کانادا: همه افراد در مقابل و طبق قانون یکسان بوده و از حق حمایت برابر و حق برخورداری برابر از قانون بدون تبعیض، خصوصاً تبعیض بر اساس نژاد، ملیت و ریشه اصلی، رنگ پوست، مذهب، سن یا معلولیتهای ذهنی و جسمی، برخوردارند. |
ارسال نظرات