وقتی از خودش میخواهم یک بیوگرافی کوتاه از خودش بدهد، خیلی فروتنانه، حاصل آن چنین میشود: «شراره شاکری هستم. دارای مدرک لیسانس مترجمی زبان فرانسه و فوقلیسانس ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران. به مدت 12 سال هست که بهطور حرفهای کار تدریس و ترجمه فرانسه را انجام میدهم. سپتامبر 2014 به کانادا مهاجرت کردم و در حال حاضر بهعنوان مترجم رسمی (عضو کانون مترجمان کبک) و مدرس فرانسه در مونترال مشغول هستم.»
شراره شاکری تابهحال 6 اثر در حوزه ادبیات ترجمه کرده؛ همه از زبان فرانسه و غالباً از آثاری که در اروپا معروف اما در ایران هنوز بکر محسوب میشوند. کنسرتویی به یاد یک فرشته، تومای حقهباز، مادلن در زیباترین صبح جهان، کودک پهنه دریا، پرنسس مان تو و مجموعه داستان «نوئمی» ازجمله ترجمههای او هستند.
شراره یکی از خانمهای جوان و فعال در مونترال است که در کنار کارِ تماموقت به تلاش و آفرینش فرهنگی و تأثیرگذاری اجتماعی هم مشغول است. همه اینها سبب شد تا با او گفتوگویی داشته باشیم.
شراره شاکری شطرنجباز، مترجم، مدیر، داور، مربی، یا آموزگار است؟
راستش امکان تفکیک هرکدام از اینها برام سخت است چون برای رسیدن به هرکدام از این جایگاهها در جای خودش خیلی تلاش کردم ولی میتوانم بگم که در میدان رقابت، شطرنجباز، داور یا مربی هستم، در کلاس درس معلم و در هنگام خواندن یک کتاب به زبان فرانسه آن را با دید یک مترجم میخوانم.
اجازه بدهید مصاحبه را با شراره شاکری مترجم شروع کنیم. چه زمانی ترجمه را شروع کردید؟
من اولین بار ترجمه را در سال 2007 با کتابی از ژیل تیبو نویسنده کبکی شروع کردم که مجموعه داستانهایش با عنوان «نوئمی» یکی از پرطرفدارترین کتابهای کودکان در کبک هستند.
چرا به ترجمه علاقهمند شدید؟
من از کودکی به کتاب خواندن خیلی علاقه داشتم و همانطور که میدانید خواندن هر کتاب پنجرهای را به دنیای دیگر برای ما باز میکند و شخصاً معتقدم من هم بهعنوان یک مترجم میتوانم این پنجره را برای دیگران باز کنم. من از طریق ترجمه نویسندگانی را شناختم که بسیار در زندگی و افکار من تأثیرگذار بودهاند و شاید با شناساندن آنها به خوانندگان ایرانی بتوانم نقشی در دنیای خوانندگان ایرانی داشته باشم.
چطور یک اثر را برای ترجمه انتخاب میکنید؟ یعنی معیارهایتان چیست؟
برای ترجمه سعی میکنم کتابهایی را انتخاب کنم که خودم از خواندنشان لذت بردهام. علاوه بر این ملاک دیگر این است که احساس کنم کتابی که ترجمه میکنم پیامی برای خواننده ایرانی داشته باشد و بتواند به سؤالی از زندگی یک خواننده پاسخ بدهد.
مثلاً چرا اریک امانوئل اشمیت؟ و یا ژان کوکتو؟
من اکثر آثار اشمیت را خوندم و به چند تئاتر از آثار او در ایران هم رفتهام. به نظر من سبک اشمیت، ساختاری غافلگیرکننده دارد و از طرحهای داستانی عجیب و خلاق و حیرتآوری تشکیلشده. از مهمترین ویژگی آثار اشمیت این است که خواننده را در مسیر روایت میخکوب میکند. اشمیت با نگاهی هستیشناساسانه و روانشناسانه به کاویدن لایههای پنهان و خفته ذهن انسان میپردازد و سؤالهایی را پیش روی انسان معاصر میگذارد که همواره با آن دستبهگریبان است.
در مورد ژان کوکتو میتوانم اعتراف کنم که شناخت چندانی نداشتم و بعد از دیدن فیلمی با عنوان «تومای شیاد» به خواندن این اثر علاقهمند شده و درنهایت تصمیم به ترجمه آن گرفتم. میتوانم بگویم که بهاحتمالزیاد تا کنون کسی از ژان کوکتو در ایران ترجمه نکرده و من این افتخار را داشتم که اولین نفری باشم که این نویسنده بزرگ فرانسوی رو به خوانندگان ایرانی معرفی میکنم
ترجمه کار سختی است. حفظ توازن میان زیبایی ترجمه و وفاداری آن به متن اصلی امری است که موضوع بحثهای بسیاری بوده است. شما چطور این توازن را حفظ میکنید و یا به آن نزدیک میشوید؟
ترجمه یک فن است که باید یاد گرفت و این هدف یکشبه به دست نمییاد. مترجم باید به دو زبان مقصد و مبدأ مسلط باشد تا بتواند روح اثر را به خواننده منتقل کند و این کار ممارست و تلاش بسیاری را میطلبد.
شما شش اثر ترجمه منتشر کردهاید. کدامیک ازنظر خودتان بهترین است؟ آیا در طی زمان خودتان این حس را دارید که قلم ترجمه پختهتر شده؟
شاید مقایسه کردن آثاری که ترجمه کردم کار سختی باشه چون هرکدام برام لذت خاص خود را داشت و با هرکدام توانستم به دنیای ذهن نویسنده سفر کنم و در تماممسیر با او همراه باشم. ولی «کنسرتویی به یاد یک فرشته» از اریک امانوئل اشمیت به نظرم بهترین بود و طوری که خودم کتاب را بعد از چاپ حداقل پنج بار خواندم. فکر میکنم ترجمهی این اثر تا امروز در ایران به چاپ پنجم رسیده باشد.
در جواب این سؤال که آیا احساس میکنم که قلمم با گذشت زمان پختهتر شده میتوانم بگم که قطعاً کار ترجمه مثل هر کاری بهتر و پختهتر میشود و این تغییر برای خود من هم محسوس است.
حالا میخواهم با شرارهی صفحهی شطرنج صحبت کنم؛ از کی با صفحه شطرنج آشنا شدید؟
من از نهسالگی بهواسطه پدرم که شطرنجباز بود، به شطرنج علاقهمند شدم و پدرم بعد از دیدن این علاقه من را در کلاس شطرنج ثبتنام کرد و زیر نظر چند مربی، شطرنج را به شکل حرفهای آغاز کردم و در دبیرستان و دانشگاه در مسابقات مختلف شرکت کردم.
از آن روز تابهحال مسیری طولانی را طی کردهاید. الان عضو فدراسیون شطرنج کبک هستید. این یعنی چه؟ آیا مرتب در مسابقات شرکت میکنید؟
من در ایران در مسابقات دانشجویی (زمانی که دانشجو بودم) و همچنین در باشگاههای تهران بازی میکردم و بعد از مهاجرت هم تصمیم گرفتم که این ورزش را بهطور حرفهای در کانادا هم دنبال کنم و به همین منظور 3 دور در مسابقات فدراسیون کبک شرکت کردم و در دسامبر 2016 هم در مسابقاتی که به مناسبت سال نو برگزار میشد شرکت کردم.
آیا در کانادا هم رسماً داور و مربی هستید؟
من مدرک داوری و مربیگری درجه 3 دارم که برای کار کردن بهعنوان داور یا مربی باید مدرک معادل کانادایی هم داشته باشم که درصدد گرفتنشان هستم.
آیا به پدران و مادران جوان توصیه میکنید فرزندانشان را به کلاس شطرنج بفرستند؟
من از بچگی شطرنج را یاد گرفتم و تأثیر آن را تا حد زیادی در زندگی خودم احساس میکنم. مثلاً در شطرنج باید بعد از هر حرکت، حرکات خود و حرکاتی را که حریف قرار است انجام دهد را حدس بزنیم و این باعث میشود در هر قدمی که در زندگی برمیدارم تمام جوانب را در نظر میگیرم. شطرنج میتواند در تقویت حافظه و بالا بردن توجه و تمرکز، قدرتِ خلاقیت بچهها و همچنین بالا بردن توانایی حل مسئله (Problem Solving) به بچهها کمک کند.
درباره حاشیههای مسابقات شطرنج نوروززمین بگویید. شرکتکنندگان راضی بودند؟ آیا فکر میکنید دوباره آن را تکرار کنید؟
مسابقات بهخوبی و در سطح بالایی برگزار شد و منبعد از مسابقه بازخورد خوبی از طرف بازیکنان دیدم و بهطوریکه به من درخواست داوری مسابقات در دانشگاهها هم داده شد.
مهمترین مشکلاتی که دربرپایی مسابقات داشتید چه بود؟
خدا را شکر مشکل چندانی در برگزاری مسابقه نداشتم و مسابقه بهخوبی برگزار شد فقط اگر بیشتر اطلاعرسانی میشد شاید تعداد بیشتری میتوانستند شرکت کنند.
کدام جنبه مسابقات برای شما لذتبخشتر بود؟
نکته قابلتوجه برای من حضور بازیکنی بود که علیرغم معلولیت در این مسابقات شرکت کرده بود.
برای من هم بازی شطرنج و هم دیدن بازی لذت بخشه. من رقابت، البته رقابت سالم را دوست دارم و شطرنج هم درواقع رقابت دو نفر و دو فکر در صفحه شطرنج است و اینکه شخصیت بازیکنان تا حدی در بازی آنها نمود پیدا میکند خیلی برایم جالب است.
آیا میتوانیم بهزودی روی دورههای جدیدی از مسابقات شطرنج در مونترال حساب کنیم؟
بله حتماً. شاید دفعه بعد مسابقاتی را برای رده سنی زیر 12 سال برگزار کنیم چون میدانم که بچههای زیادی هستند که به این ورزش فکری علاقهمند هستند.
زنان مترجم در ایران زیاد نیستند و همچنین زنان شطرنجباز. چرا شما به این دو عرصه نسبتاً مردانه واردشدهاید؟ به دختران جوانی که در این دو عرصه قدم میگذارند چه میگویید؟
کلاً حضور فعال خانمها در تمام عرصهها باعث شده که دیگر مبحث جنسیتی در اکثر مشاغل وجود ندارد.
راستش باید اعتراف کنم که تعداد خانمهای شطرنجباز در ایران بهمراتب بیشتر از کاناداست تا جایی که میشود گفت که این ورزش در کانادا بیشتر از ایران مردانه است. در اینجا در چند مسابقه شرکت کردم و مثلاً در یک مورد در برابر 120 نفر شرکتکننده مرد، فقط 3 یا 4 خانم دیدم. درزمینهٔ ترجمه هم خوشبختانه شاهد زنان مترجم بسیاری هستیم که در عرصه ترجمه بهطور حرفهای کار میکنند و آثار بزرگی را ترجمه کردهاند.
خانم شراره شاکری عزیز از شما سپاسگزاریم
ارسال نظرات