مدت طولانی بود که تصمیم داشتم برای گرفتن مصاحبه با مژگان رجبی؛ وقتی بگذارم تا این که بالاخره بعد از مدتها، این فرصت دست داد و توانستم با او درباره شرایط مربیگری و آموزش شنا؛ خاطراتش در ایران و تفاوتهای کاریش در کانادا به گفتوگو بنشینم. مژگان رجبی، عضو سابق تیم ملی شنای بانوان ایران بوده و مدت پنج سالی میشود که به کانادا و شهر مونترال مهاجرت کرده است. او در ایران موفق شد تا در رشته ریاضی کاربردی مدرک لیسانس خود را بگیرد و بعد در فرانسه در رشته مهندسی مالی مدرک فوق لیسانس دریافت کند. او که در حال حاضر در دانشکده مدیریت دانشگاه مونترال مشغول به تحصیل است از سن کودکی و درست زمانی که سه ساله بوده در خانوادهای که شنا کردن بسیار مرسوم بوده با این ورزش آشنا شده و در نوجوانی و همزمان با حضور در تیم ملی به تدریس شنا مشغول بوده است.
مژگان رجبی تا پیش از تولد مانا کوچولویش در سال 2017، در بخش ورزشی «هفته» مقالات و مصاحبههای خوبی را ارائه کرد.
خانم مژگان رجبی عزیز چه شد که سراغ ورزش شنا رفتید؟
من ورزش شنا را حدودا از سن دو یا سه سالگی شروع کردم و از آنجا که ورزش شنا در خانواده ما بسیار مرسوم بود من هم به سمت این ورزش جذب شدم. مادرم در ایران علاوه بر تدریس شنا، سالها سرپرست باشگاهها و مجموعههای ورزشی بودند و به همین خاطر من از کودکی ایشان را همیشه در محیط ورزشی همراهی میکردم و همین باعث شد به شنا روی بیاورم. پس از اینکه مادرم و سایر مربیان به استعداد من در این رشته پی بردند در همان سنین، آموزش من را به شکل حرفهای آغاز کردند که در نهایت به عضویت در تیم باشگاهی، تیم استان تهران و ملی و به عبارتی در بالاترین سطح شنای بانوان در ایران منجر شد.
در سن خیلی کم وارد کار حرفهای و سنگینی شدید. نظرتان درباره مربیگری شنا و محدودیتهای آن در ایران چیست؟
به نظر من از لحاظ حرفهای برای هیچ رشتهای محدودیت وجود ندارد ولی از لحاظ امکانات، تیمهای شنای بانوان از منابع کمتری نسبت به سایر ورزشها برخوردار بودند. اگر نظر شخصی من در مورد مربیگری را بخواهید فکر میکنم جدا از یک قشر فعال و لایق که برای این شغل سختی کشیدهاند و مراحل آن را به درستی پشت سر گذاشته و به درستی آموختهاند، متاسفانه بخش وسیعی از مربیان بانوان تنها با معلومات سطحی تئوری و تا حدی قدیمی به این شغل میپردازند.
از طرف دیگر، زمانی که من در این رشته در ایران فعالیت داشتم شنای بانوان بخشی از فدراسیون شنای ایران نبود و هیئت شنای بانوان با امکانات بسیار محدود مسئول رسیدگی به آموزش و تیمهای باشگاهی و ملی بودند. ولی متاسفانه امروز شاهد هستیم که با وجود اینکه شنای بانوان بخشی از فدراسیون شنای ایران است ولی دیگر آن مقامها و رکوردها در سطوح استانی و ملی به دست نمیآید و من با توجه به اینکه مدتی است از آن محیط دور بودم دقیقا نمیدانم مشکل از کجاست ولی میشود تا حدی کادر سازمانی و آموزشی امروز را مسئول دانست. البته ناگفته نماند که مطلع هستم دوستانی که چه در دوره من و چه قبل از آن در سطح ملی مقام و مدال داشتهاند و قهرمانان این رشته بودهاند امروزه در پستهای سازمانی فدراسیون شنا مشغول به فعالیت هستند ولی همچنان مشکلات باقی است. به هر حال شغل مربیگری شنا شغل سختی است و علاوه بر امکانات و سازماندهی صحیح، خود مربیان نیز به همراه دانش تئوری به تمرینهای بدنی مستمر و فشرده نیاز دارند.
شما چند مدال قهرمانی کسب کردهاید. درست است؟
من از ده سالگی وارد باشگاه پیام مخابرات تهران شدم و تا شانزده سالگی در آنجا بودم. از طرف این باشگاه هر ساله در مسابقات المپیاد دانشآموزی انتخاب میشدم و بارها مدال آوردم. با توجه به تنوع رشتههای شنا بر حسب مسافت، تعداد مدالهایی که کسب کردم زیاد است. من در هر دوره المپیاد حداقل یک مدال طلای انفرادی و تیمی داشتهام. در رشته پنجاه متر، صد متر و دویست متر قورباغه هر سال انتخاب میشدم و طلا یا نقره کسب میکردم. عملا میتوانم این ادعا را داشته باشم که هیچ دوره المپیاد کشوری نبوده که من مدال طلا یا نقره نداشته باشم.
در رده باشگاهی نیز در تیم پیام مخابرات تهران من همیشه برای این باشگاه مدالآور بودم. این باشگاه در مدت ورزش حرفهای من همواره قهرمان باشگاههای تهران بود. از آنجا که در آن زمان امکانات کافی وجود نداشت عملا به غیر از تهران سایر شهرستانها باشگاه حرفهای شنا برای بانوان نداشتند و به همین ترتیب، اکثر قهرمانان تیم ملی از تهران بودند.
همچنین از سه دوره مسابقات ملی، من در دو دوره انتخاب شدم و از آن مجموعا یک مدال طلا، دو نقره و یک برنز دارم. این دوره از مسابقات بین کشورهای اسلامی برگزار میشد و به غیر از همین سه دوره عملا دیگر تیم ملی بانوان تشکیل نشد و در سطح بینالمللی مسابقه نداد. در این مسابقات ما میزبان کشورهایی همچون کشورها استقلال یافته جماهیر شوروی، عربستان، کویت، عمان و سایر کشورهای اسلامی بودیم.
در ادامه و پس از ورود به دانشگاه، من در تمام مسابقات دانشگاه آزاد شرکت داشتم و در همه رشتههایی که مسابقه دادم بدون استثناء مدال طلا کسب کردم. تا جایی که من به عنوان قهرمان ورزشی هر سال تماما از پرداخت شهریه دانشگاهی معاف بودم.
اولین باری که مدال آوردید درباره آیندهتان چه تصوری داشتید؟
اولینبار در ده سالگی مدال آوردم و در آن دوران فکر میکردم شنای کشورم روزی به حدی از پیشرفت میرسد که بتوان رکوردهای بانوان ایرانی را با رکورهای جهان مقایسه کرد ولی متاسفانه امروزه از رویای نوجوانی من بسیار دور هستیم. همیشه تصور میکردم که اگر با همین روند ادامه دهم مثلا در بیست و چهار سالگی میتوانم به رکورد جهانی برسم ولی طنز ماجرا این بود که در بیست و چهار سالگی وقتی به گذشته نگاه میکردم، میدیدم حتی به رکورهای خودم در مثلا شانزده سالگی هم نمیتوانستم نزدیک شوم! همین موجب شد انرژی و انگیزه بیشتری در آموزش به کودکان و نوجوانان داشته باشم تا شاید روزی تحقق این آرزو را در آنان ببینم.
برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتید، آیا فعالیت ورزشی خود را در آنجا هم ادامه دادید؟
بله. من به مدت دو سال برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس آنجا بودم و به عضویت باشگاه دانشگاه در آمدم. در سال اول به دلیل مشغله درسی نتوانستم به مسابقات دانشگاهی برسم. در سال دوم هم در دوره مسابقات به کانادا مهاجرت کردم و با وجود آمادگی لازم، فرصت شرکت در مسابقات را نیافتم. ولی چیزی که برایم همیشه مهم بود تجربه ورود به یک تیم خارجی و مشاهده نوع آموزش یک مربی خارجی بود.
به نظرتان چرا کشورهایی مثل فرانسه و یا آمریکا از نظر آموزشی از ما جلوتر هستند؟
به نظر من نمیتوان گفت سایر کشورها از نظر آموزشی از ما جلوتر هستند. به عنوان مثال در بین سالهای 1985 تا1990 تکنیک قورباغه در سطح جهان تغییر کرد و ایران هم به سرعت خود را با این تغییر سازگار نمود. در این مثال میتوان سرعت بهروز رسانی را حتی در نوع تمرینات به خوبی مشاهده کرد. از لحاظ امکانات هم میتوانم بگویم در سالهای اخیر با توجه به مصاحبهای که با خانم فرشته عدل در همین مجله داشتم، در شهرستانها امکانات مناسبی از قبیل استخر و ورزشگاه ایجاد شده و همین موضوع باعث شده که تیمهای شهرستانی رقبای قدرتمندی باشند و تا آنجا که میدانم دیگر تیم تهران قهرمان بلامنازع کشور نیست.
ولی از لحاظ نقطه ضعف میتوان گفت که مربیهای ما اکثرا تجربه قهرمانی نداشتند. از طرف دیگر و جدا از کمبود امکانات لازم در شهرستانها و حتی در تهران در مقایسه با جمعیت، میتوان گفت که به طور کلی به ورزش در کشور ما به شکل اوقات فراغت دیده میشود و همیشه به عنوان کار اضافه در وقت اضافه به حساب میآید. در صورتی که در کشورهایی مثل آمریکا، استرالیا، چین و روسیه، کودکان از سنین بسیار پایین برای رشتههای خاصی مثل شنا تربیت میشوند و اهداف بلند مدت برایشان اهمیت دارد.
آخرین باری که در ایران به عنوان قهرمان شنا مسابقه دادید تصمیم به مهاجرت داشتید یا خیر؟
خیر. واقعا چنین قصدی نداشتم. دوست داشتم تجربه زندگی خارج از کشور و تحصیل در خارج را داشته باشم ولی در آن زمان به مهاجرت فکر نمیکردم.
بعد از مهاجرت؛ این حرفه را چطور ادامه دادید؟
من همواره تا امروز ورزش شنا را ترک نکردم و به صورت منظم شنا میکنم. به علاوه، به دلیل تجربه زیادی که در شنا دارم به آموزش و ترویج ورزش در میان کودکان و بانوان و تشویق آنان در این مسیر میپردازم. لازم به ذکر است که من پارسال صاحب فرزندی شدم و اکنون با توجه به اینکه به تحصیل مشغولم و از فرزندم نگهداری میکنم فرصت کمتری برای این کار در اختیار دارم. با این وجود هر زمان کسی در مورد شنا از من پرسشی داشته همیشه راهنمایی کردم و هرگز از این موضوع دریغ ندارم.
کمی از سختیهای مهاجرت و حرفه اصلیتان که شنا کردن است برایمان بگویید؟
همانطور که ذکر شد با وجود اینکه شنا را در بالاترین سطح در ایران دنبال میکردم، ولی همواره برایم جنبه تفریح و حفظ سلامتی داشته است. من در کانادا به محض اینکه فرزندم به سن مناسب برای رفتن به مهد کودک برسد دوباره فعالیتهای حرفهای خود را در رشتهای که در آن تحصیل کردم، ادامه خواهم داد.
در مورد مهاجرت هم میتوانم؛ بگویم واقعا کار سختی نیست. وقتی شما هدف و برنامه داشته باشید به راحتی میتوانید از پس تغییرات برآمده و مشکلات را پشت سر بگذارید. ناگفته نماند که من در دوره مهاجرت هروقت احساس میکردم به انرژی بیشتر و روحیه بهتری نیاز دارم به شنا رو می آوردم و شنا نجاتدهنده من بود و در این مسیر همیشه همسرم مشوق و در کنارم بود. به همین دلیل، مسیر ورزش را به همه توصیه میکنم. چرا که علاوه بر سلامتی برایشان روحیه و انرژی مضاعف به همراه خواهد داشت. شاید بتوان گفت بزرگترین سختی مهاجرت دلتنگی و وابستگی است که به نظر روانشناسان نوعی بیماری محسوب شده و باید درمان شود. راه حل من برای حل این معضل ورزش است.
آیا در کانادا باید مدرک خاصی برای آموزش به هنرجویان داشت؟
بله. در ابتدا باید حتما مدرک نجات غریق داشته باشید که افراد از سن سیزده سالگی با توجه به رتبهبندی که وجود دارد میتوانند این مسیر را دنبال کنند. به علاوه، بعد از هجده سالگی در صورتی که آمادگی کافی داشته باشند میتوانند مدرک نجات غریق کانادایی هم دریافت کنند. من به بچههایی که شناگرهای مستعدی هستند در کانادا توصیه میکنم این مسیر را دنبال کنند تا بتوانند مثلا در کنار تحصیل، این حرفه را نیز دنبال کنند که در کنار تفریح، تضمینکننده سلامتشان هم هست.
آینده شغلی خودتان را در مونترال چطور می بینید؟ آیا دوست دارید که عنوان قهرمان کشور به عنوان یک کانادایی در مسابقات شرکت کنید؟
همانطور که اشارهای داشتم مربیگری شنا هنر من است که از مادرم و مربیان حرفهای آموختم. این رشته برای کسی شغل محسوب میشود که در رشته تربیت بدنی تحصیل کرده باشد و بخواهد در اینجا به این حرفه ادامه دهد. از طرفی سن قهرمانی شنا در کانادا هرچند که تا سی سالگی ادامه دارد ولی اوج آن برای بانوان از چهارده تا بیست و هشت سالگی است و من مدت زیادی است که ورزش قهرمانی را کنار گذاشتهام. ولی واقعا به تمام خانوادههای ایرانی که کودکان بالای شش سال دارند توصیه میکنم اگر بچهها به این ورزش علاقه نشان میدهند این مسیر قهرمانی را برایشان باز و هموار کنند. به نظر من بچههای ایرانی از قوای بدنی مناسبی برخوردار هستند. همچنین با توجه به پایین بودن جمعیت کانادا و امکانات بیشمار و رایگان، فرزندان ما میتوانند در رقابت با همسالان خود درخشان باشند. بنابراین به والدین مجددا توصیه میکنم برای پر کردن وقت بچهها بهتر است با ورزش برنامهریزی کنند. به خصوص ورزشهای گروهی خیلی میتواند به بچهها در زمینه رشد و یادگیری کمک کند. ورزشهای انفرادی مثل شنا میتواند به اعتماد به نفس، تمرکز و قوای بدنی بچهها کمک کند. حتی برای والدین هم این ورزش را توصیه میکنم. به خصوص برای خانمهای باردار، افرادی که مشکلات کمر درد و پوکی استخوان دارند و حتی دانشجویانی که درس سنگین دارند این ورزش میتواند آرامبخش فشارهای روزمره باشد.
خاطره ای خوب که از مسابقات در ایران داشتید را برایمان بازگو کنید؟
از خاطرات جالبی که در دوره شرکت در مسابقات تیم ملی دارم این است که در سال 1375 که برای مسابقات ملی انتخاب شده بودم در خوابگاههای دهکده المپیک مستقر شده بودیم. قرار بر این بود که مسابقات ما در استخر استادیوم آزادی برگزار شود ولی از آنجا که برنامه ما با برنامه مسابقات آقایان تداخل پیدا کرده بود استخر شیرودی را برای این منظور انتخاب کردند. در دو یا سه روز اول مسابقات استخر پنجاه متر شیرودی را به ما اختصاص دادند ولی از آنجا که این استخر همیشه متعلق به آقایان بود تصمیم گرفتند بعد از روز سوم مسابقات را به استخر کشوری منتقل کنند که از قضا این استخر استانداردهای لازم برای این سطح از مسابقات را نداشت. حتی سکوی مسابقه هم نداشت! یادم است که شب قبل از مسابقات در استخر کشوری، خانم فرشته عدل که مسئول شنای بانوان ایران بودند «که قبلا خودم با ایشان مصاحبهای ترتیب دادم و در مجله هفته به چاپ رسید» به خوابگاه ما آمدند و گفتند که برای شما شبانه سکوی شنا ساخته شده و برای خشک کردن سیمان پایه سکوها هم تا صبح قرار است از سشوار استفاده کنند!! به هر صورتی که بود مسابقات در آن استخر به انجام رسید ولی باور کنید در لحظه شیرجه سکوها زیر پایمان میلرزید!
به عنوان یک قهرمان زن شنا؛ بزرگترین چالش برای بانوان ایرانی در این رشته را چه میدانید؟
شنای بانوان همیشه با مشکل کمبود امکانات و به ویژه بودجه مواجه بود. به علاوه مسائلی دیگر که شاید بتوان به عنوان ضعف مدیریت از آنها یاد کرد باعث شدند که مسابقات ملی بعد از آن سه دورهای که گفته شد دیگر برگزار نشود. جدا از این مسائل، عدم هماهنگی و اتحاد بین ورزشکاران، مربیان و کارکنان فدراسیون هم مشکل دیگری بود که دامنگیر شنای بانوان شد. در یکی از مصاحبههایی که با یکی از دوستانم در مجله هفته انجام دادم به این موضوع اشاره شد. به عنوان مثال در سومین دوره از مسابقات که من در آن حضور نداشتم رقابت بین وزشکاران به حدی پیش رفت که در نهایت به دعوی و دادگاه انجامید و در آن میان اتهاماتی همچون دوپینگ در مسابقات مطرح شد که خوشبختانه من همیشه در چنین مسائلی در حاشیه بودم. اما این عدم اتحاد و جنگ و رقابت موضوعی آزاردهنده برایم بود و همیشه دوست داشتم همه ما شناگران در کنار رقابتی که باهم داشتیم برای هم دوستانی خوب باشیم. فراموش نکنیم که هدف اصلی ورزش سلامتی و ایجاد نشاط است. با داشتن چنین اتحادی ما میتوانستیم بسیاری از موانع را از پیشرو برداریم و شاید ورزش شنای بانوان در سطحی که امروز هست، نبود.
تفاوت کار در ایران و کانادا را به عنوان یک مربی در چه چیزی میبینید؟
متاسفانه مربیگری شنا در ایران بیشتر جنبه تئوری داشت. ولی اینگونه نیست که کانادا هم بیعیب باشد. برخلاف ایران، در کانادا مربیگری جنبه عملی و تجربی دارد. یعنی مربی بیشتر از اینکه به تکنیک بیاندیشد، اصلاح تکنیک کودک را به زمان واگذار میکند. تا جایی که اگر کودک یا والدین او به اندازه کافی پیگیر و با انگیزه نباشند شاید به مرور زمان از این رشته ورزشی دلزده شوند. من در کانادا بچههایی را میشناسم که سه تا چهار سال کلاسهای آموزشی رفتهاند ولی هنوز شنا بلد نیستند. یا اگر هستند بسیار با ایراد فنی همراه است. البته این به این معنی نیست که هرکس بتواند بعد از شش تا دوازده جلسه شناگر شود. درست است که آموزش شنا تدریجی است و به زمان نیاز دارد ولی اصل کار این است که بچهها در هر جلسه پیشرفتی قابل ملاحظه و اصلاح تکنیک داشته باشند. من حتی در ایران مربیانی را میشناختم که در شش جلسه چهار شنا به کودک آموختهاند که این واقعا باعث تعحب است و نشان از عدم آگاهی مربی دارد. در کل، به نظر من همه چیز در آموزش شنا باید به تدریج، با نظارت، تمرین مداوم و هدفگذاری صحیح انجام شود تا نتیجه قابل توجهی حاصل شود.
سخن آخر؟
امیدوارم همگی در هر سن و هر شغلی که هستیم به ورزش به گونهای بنگریم که بخشی از زندگی ما باشد. همینطور از شما و مجله هفته تشکر می کنم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید.
خانم مژگان رجبی عزیز از شما سپاسگزاریم
ارسال نظرات