برای شروع لطفاً بفرمایید که نخستین بارقههای نوشتن از کجا به سراغ شما آمد؟
من در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمدهام. هر کودکی در سنین طفولیت با آنچه در اطرافش باشد خو میگیرد و بهمرورزمان به خود آمده و میبیند اسباببازیهایش را نه اسباببازیهای معمول، بلکه آنچه در پیرامونش بوده تشکیل میدهند. من از کودکی و از زمانی که به خود آمدم تعداد پرشمار کتابهای پیرامونم توجه مرا جلب کرد. بهصورت ناخواسته کتابهای پدرم جزئی از زندگیمان شده است. مادرم گاهی به شوخی میگفت در خانه ما کتابها بیشتر از مبلمان و سایر وسایل جا اشغال کردهاند. در اتاق من بهغیراز کمد کوچک خودم بقیه کمدها و قفسهها مختص کتاب است. آن اوایل که به خانه فعلی نقلمکان کردیم از اتاق من با عنوان اتاق «کتابخانه» یاد میشد! یعنی عملاً احساس میکردم در کتابخانه زندگی میکنم. بعد کمکم مالکیت من بر آن اتاق به رسمیت شناخته شد! انباری خانه هم پر بود از کارتنهای کتاب، از هر عنوان که دلتان بخواهد. کتابهای پدرم بیشتر تواریخ و کتب ادبی و فلسفی و اجتماعی هستند اما اگر دقیقتر بگردید حتی شاید کتابهای فنی هم در آن بیابید. در آن سنین فکر میکردم همه خانهها همینطور است. بعدها دیدم نه، ظاهراً بقیه مثل خانواده ما در میان کتاب زندگی نمیکنند! به عبارت مهندسی برایتان بگویم، در خانه ما جریان کتاب ورودی دارد ولی خروجی ندارد و فقط انباشت میشود!
پدر من مدیر و مشاوری بازنشسته از وزارت دارایی و سازمان گمرک ایران و همچنین نویسندهای برجسته است که تاکنون چند جلد کتاب و چندین عنوان مقاله در نشریات معتبر درزمینهٔ تاریخ، معماری، باستانشناسی و همینطور رشته تخصصیاش یعنی اقتصاد به رشته تحریر درآورده که مهمترین آنها کتابی با عنوان «باغهای تاریخی ایران و پژوهشی در باغهای تاریخی شیراز» از انتشارات یساولی است که قبل از تولد من به رشته تحریر درآمدهاست. کتب دیگری همچون «شیوهنامه گزارشنویسی» را هم در کارنامه دارند که چند سالی است در انتشارات طهوری به چاپهای مجدد رسیده است. اکنون کتاب دیگری نیز در دست تحریر دارند که حدود پانزده سال بر روی آن کارکردهاند و بهزودی چاپ خواهد شد. اگر شخصیت پدرم را بشناسید چندان از وضع خانهمان که برایتان گفتم تعجب نخواهید کرد. برادر کوچکترم هم که مهندس معمار است مثل من در برچسبی همین کتابها بزرگ شده! در امر تحقیق و ترجمه ماهر و مشغول مطالعه و ادامه تحصیل در مقطع فوقلیسانس است. مادرم هم معلم بازنشسته است که درزمینهٔ ادبیات داستانی اگر اغراق نکرده باشم هر هفته تقریباً یک رمان میخواند. کتابخانه کوچکی در نزدیکی خانه ماست که فکر میکنم شاید تنها ده درصد رمانهایش هنوز به خانه ما راه نیافتهاند! وقتی در چنین فضایی بزرگ شوید اگر روزی ننویسید حتماً میگویند لال است!
چه شد که این مسیر به سمت کار مطبوعاتی در حوزههای سیاسیاقتصادی،اجتماعی انجامید؟
باآنکه در طول دوره تحصیل شاگرد متوسطی بودهام ولی با کتاب و نگارش بیگانه نبودم. در زمان دانشجویی مدتی با تحریریه مجلهای دانشگاهی همکاری میکردم که از اولین مجلات تخصصی درزمینهٔ رشتههای مرتبط با شیمی و صنعت نفت بود. حتی زمانی که برای تحصیل در مقطع فوقلیسانس به فرانسه رفتم تصمیم به همکاری با نشریات دانشگاهی آنجا را داشتم ولی خوشبختانه بعد از به ثمر رسیدن روند مهاجرت و فراخوان از طرف اداره مهاجرت به کانادا آمدم و در اینجا به دلیل علاقه با مجله «هفته» در چند شماره همکاری داشتم که بیشتر پیرامون مسائل اقتصادی، اجتماعی و حوزه سیاست کانادا و جهان است. در مورد سیاست ایران تاکنون اظهارنظر نکردهام چراکه مسائل سیاسی ایران چنان کلاف پیچیدهایست که اگر در آن تبحر نداشته باشید به بیراهه خواهید رفت. برای اینکه به سؤال شما بهتر پاسخ داده باشم باید بگویم صرف اینکه در یک رشته کار کنیم یا در رشتهای دیگر به تحصیل بپردازیم دلیل آن نیست که در سایر مسائل تحقیق و کار فرهنگی نکنیم. به قول پدرم یک نویسنده واقعی باید بهغیراز ترجمه و تحقیق در رشته تخصصی خود، در سایر رشتهها هم تحقیق و مطالعه کند چراکه نویسندگان تکبعدی در آیندهای نهچندان دور از اقبال کافی برخوردار نخواهند بود. خود ایشان بهعنوانمثال در رشته اقتصاد در دانشگاه شیراز تحصیل کردند و سپس به علومی همچون تاریخ، معماری و باستانشناسی علاقهمند شدند و تا امروز هم از مطالعه و تحقیق و نگارش در این زمینهها دست نکشیدهاند.
توجه شما به اقتصاد چطور شما را به سمت تألیف فرهنگ نفت برد؟
درواقع توجه من پس از ورود به کانادا و تحصیل و کار در سیستم بانکی بیشتر به اقتصاد معطوف شد. تا پیش از آن بیشتر خواننده مسائل اقتصادی و اجتماعی بودم تا نگارنده آن. با توجه به اینکه کانادا کشوری پیشرفته با رویکرد سرمایهداری است علم اقتصاد و مسائل مالی در این کشور از اهمیت بالاتری نسبت به مثلاً کشور خودمان برخوردار است. حال تحصیل و کار در چنین فضایی هم مزید بر علت میشود تا اینگونه موارد از دید من ارزش بیشتری برای تحقیق و مطالعه داشته باشند. با نگارش مقالاتی ازایندست، ماحصل این تحقیق و مطالعه نیز میتواند گام مؤثری در شناخت بیشتر جامعه مهاجر ایرانی از وطن تازه خود محسوب شود.
اصولاً سازوکار و مراحل تألیف یک فرهنگنامه چگونه است؟ به فرض زباندانی و تسلط نسبی به حوزهٔ مربوطه، در این راه چه باید داشت و چه باید کرد؟
زمانى كه شروع به كار كردم اول منابع مشابه را خواندم و وسعت و حوزه دربرگيرى آنها را بررسى كردم. آنچه ديدم اين بود كه انگار بعضى فرهنگها به نوعى ترجمه فرهنگهاى خارجى هستند چون اولا معنى برخى كلمات براى خواننده مبهم بود و دوم اينكه به نظر مىرسيد نگارنده اختيارى بر انتخاب كلمات نداشته است و اين دو نكته موجب مىشد تا اين منابع بيشتر به نظر ترجمه بيايند تا تأليف و تحقيق.
از اين رو، من براى حفظ اصالت كار و همينطور مطابقت بيشتر با نيازهاى طيف خوانندگانى كه مد نظر داشتم اين مسير را برعكس رفتم. يعنى ابتدا حوزه و رشتههاى اصلى كار را مشخص كردم، سپس به ابعاد و گستره موضوعها پرداختم تا معلوم ﺷﻮﺩ براى هر حوزه تا چه حد (بر حسب اهميت موضوع) در تحقيقات بايد پيش رفت، و در نهايت به جمعبندى واژگان و ادغام آنان با توجه به دادههاى به دست آمده از منابع مختلف پرداختم.
با اين روش من در انتهاى كار براى بسيارى از واژگان دو يا چند توضيح متفاوت از چند منبع متفاوت داشتم. اين نكته همان نقطهی تمايز اين فرهنگ نسبت به فرهنگهاى مشابه در اين رشته است.
از این فرهنگ بیشتر و مفصلتر برای ما بگویید؟
کتاب فرهنگ نفت حاصل حدود هشت سال تحقیق و ترجمه و حدود دو سال ویرایش است. شروع این پروژه در سال آخر دانشگاه و زمانی رقم خورد که در پالایشگاه تهران بهعنوان یک مهندس تازهکار که در حال کارآموزی بود مشغول بودم و به فرهنگی نیاز داشتم که مرا بهسرعت به معانی و توضیحات مربوط به تجهیزات و ابزارآلات مهندسی رهنمون شود. در پالایشگاه تهران کتابخانه قدیمی و نهچندان بزرگی بود که در آن فرهنگهایی عمدتاً قدیمی یافت میشد ولی هیچکدام نیاز فوری من را برای کسب اطلاعات سریع و مکفی در مورد سادهترین و حتی مهمترین اجزای یک واحد پالایشگاهی برطرف نمیکرد یا اگر واژه پیدا میشد بهقدری تفصیل و توضیح داشت که از حوصله خارج بود. سایر فرهنگها را نیز بررسی کردم ولی هیچکدام رویکردی جامع، کاربردی و صنعتی نداشتند. بعد از در میان گذاشتن این نیاز با پدرم، با راهنمایی ایشان به فکر نگارش فرهنگی افتادم که بتواند نیازهای صنعتی مهندسان را در محیطهای صنعتی و دانشگاهی برطرف سازد.
نگارش این کتاب با سرعتی نامتعادل در سالهای پیش رو ادامه یافت. دلیل نامتعادل بودن سرعت کار تغییر در شیوه نگارش و به عبارت بهتر، روش فرهنگنویسی بود چراکه نگارش فرهنگ علاوه بر نیاز به مهارت در نوشتن، نیازمند تبحر در گردآوری و بهکارگیری متد فرهنگنویسی است. بعدازاینکه کار را شروع کردم با توجه به وسعت صنعت نفت و صنایع وابسته به آن و همینطور سختی کار فرهنگنویسی، با غولی بی شاخ و دم مواجه شدم که حتی از نحوه رویارویی با آن هیچگونه اطلاعی نداشتم. کتابی هم نیافتم که شیوه فرهنگنویسی را آموزش داده باشد. بنابراین با سعی و خطا و آزمودن روشهای متعدد بالاخره به روشی کارآمد برای گردآوری و تدوین این فرهنگ دستیافتم.
برای تحقیق و نگارش این کتاب اگر بگویم بیش از صد و پنجاه جلد کتاب فارسی و انگلیسی درزمینهٔ مهندسی نفت، مهندسی شیمی، مهندسی مکانیک و سایر علوم وابسته را زیرورو کردم اغراق نیست. مدتی عضو کتابخانه ملی ایران بودم و تقریباً هرروز به آنجا میرفتم تا از منابع پرشمارش استفاده کنم. ازآنجاکه مهندسی شیمی تلفیقی از رشتههای گوناگون ازجمله مهندسی مکانیک سیالات است مشکلی در درک و تحقیق در رشته مکانیک نداشتم ولی رشته مهندسی نفت و شاخههای وابسته به آن برایم دنیای جدیدی بود و تازگی داشت. برای تحقیق در آن رشته، از ابتدا و با خواندن جزوهها و کتب اولیه مهندسی نفت جسارت لازم برای ورود و تحقیق در مورد این رشته وسیع را پیدا کردم. بهمرور در مورد سایر علوم مربوط با صنعت نفت نیز به همین ترتیب اطلاعاتی گرانبها به دست آوردم که درنهایت تمام این واژگان به تکمیل این فرهنگ کمک کرد.
کتاب فرهنگ نفت صرفاً ترجمه و جمعآوری واژگان از چند فرهنگ خارجی نیست. شاید این مورد بخش بسیار کوچکی از کار است ولی بخش بزرگتر آن تحقیق مورد به مورد درزمینهٔ واژگانی است که فنی و صنعتی بودند و ازنظر من شایستگی گردآمدن در این فرهنگ را داشتهاند. این کتاب به صنعت نفت و صنایع وابسته آن از دید صنعتی و مهندسی مینگرد و تا جای ممکن واژگان و توضیحات مفصل دانشگاهی و تئوریک در آن به کار نرفته است. مگر اینکه حضور مستمر آن واژه در صنعت اجتنابناپذیر بوده باشد. در بسیاری موارد با واژگانی مواجه هستیم که بسیار کاربردی بوده و در کمتر فرهنگی یافت میشوند.
چه شد که برای مهمترین نشر فرهنگ و مرجع یعنی نشر فرهنگ معاصر این کتاب را نوشتید و تجربهٔ کار با آنها چگونه بود؟
من زمانی که احساس کردم کتاب قوام لازم را به دست آورده و قابلارائه برای بررسی و بستن قرارداد چاپ است یک پروپوزال تهیه کردم و نمونهای از کتاب را در چند صفحه برای مدیران انتشارات فرستادم. پس از مطالعه نمونه فرستادهشده و چند نوبت تماسهای تلفنی با متصدیان مربوطه بالاخره برای بررسی و دفاع از پروژه قراری در دفتر فرهنگ معاصر گذاشتیم و درنهایت با بررسی پروژه و برگزاری چندین جلسه دیگر، برای عقد قرارداد موافقت شد و کتاب در مسیر ویرایش نهایی و نوبت چاپ قرار گرفت. پس از خروج من از ایران برای تحصیل و مهاجرت روند چاپ کمی کندتر شد چراکه کار ویرایش نسخه نهایی از راه دور و با مکاتبه انجام میشد. تا اینکه ویرایش نهایی به اتمام رسید و کتاب به زیر چاپ رفت. تجربه کار با فرهنگ معاصر برای من تجربهای بسیار مهم و جالب بود چراکه در تمام مراحل کار متحیر از این سطح کار حرفهای در یک انتشارات ایرانی بودم و به نظر من شهرت و اعتباری که این انتشارات در ایران کسب کرده بهحق و مدیون لیاقت و مدیریت کارآمد مدیران و متصدیان آن است. من همواره ارتباطم را با این گروه حرفهای و متخصص حفظ خواهم کرد و در اولین سفر به ایران حتماً در مورد کارهای بعدی که در نظر دارم با ایشان مشورت میکنم.
برای شما تأثیر مهاجرت بر نوشتن تان چگونه بود؟
بااینکه کار نوشتن فرهنگ نفت قبل از مهاجرت تقریباً به اتمام رسیده بود ولی برای من مهاجرت و دوری از وطن موجب شد تا پیوندم را با جامعه فرهنگی و فرهیخته ایرانیان مقیم کانادا حفظ کنم. همانطور که خود شما هم میدانید باوجود درس و کار و مشغله خانواده همیشه خودم را عضوی از خانواده فرهیخته «هفته» میدانم و گویی با نوشتن برای این نشریه وزین بهنوعی به فرهنگمان ادای دین میکنم. تا جایی هم که بتوانم در جلسات فرهنگی و ادبی ازجمله سمینارهای شما شرکت میکنم ولی تا جایی که زمان اجازه بدهد.
کارهای آینده و در دست اقدامت چیست؟
هم اکنون دو پروژه درزمینهٔ هنری و یک کار درزمینهٔ اقتصاد و امور مالی در ذهن دارم ولی چون هنوز نهایی نشده و به روی کاغذ نیامده است مایلم در فرصتی بهتر در مورد آنها صحبت کنیم. کتاب فرهنگ نفت هم قطعاً ویرایشهای بعدی خواهد داشت ولی تا آن زمان باید ببینیم نقاط قوت و ضعفش چه بوده که در چاپهای بعدی برطرف شود.
سخن پایانیِ ناگفته:
از شما دوست خوبم و همچنین از خسرو جان شمیرانی که جدا از همکاری فرهنگی، با شما دو عزیز افتخار دوستی هم دارم بسیار ممنونم و از فرصتی که به من دادید صمیمانه سپاسگزاری میکنم. بهعنوان سخن پایانی مایلم بگویم شاید در آینده نزدیک بهمرورزمان و با پیشرفت دانش و فن آوری، همانطور که کتابهای الکترونیک جایگزین کتابهای کاغذی شدند روزی هم برسد که موتورهای جستجو موضوع تحقیق را از شما تحویل بگیرند و بهعنوان خروجی یک کتاب صوتی تحویلتان دهند که حتی نیاز به خواندنش هم نداشته باشید و در یک شب تا صبح در خواب آن را بشنوید و در ناخودآگاه ذهنتان آویزه گوشتان شود! یا حتی به قول معلمهای قدیمی روزی یک قرص معلومات (و به تعبیر امروز یک چیپ الکترونیک) در مغزمان کار بگذارند که در کسری از ثانیه هر آنچه از دادههای موجود را خواهانیم به مغزمان منتقل کند. در چنین دنیایی دیگر شاید کتاب به شکل کنونی توسط نویسندگان نوشته و توسط خوانندگان خوانده نشود. ولی تا آن روز بیایید تا میتوانیم بنویسیم و بخوانیم چراکه شاید نسلهای بعدی از لذت خواندن بینصیب بمانند.
آرمین آریانپور عزیز از شما همکاری گرامی سپاسگزاریم
ارسال نظرات