صحبت از «علی شیرازی» است؛ مرد خستگیناپذیر هنر در این دیار کهن.
او ششم فروردین ۱۳۵۰ خورشیدی در ری به دنیا آمد. از آغاز نوجوانی و همزمان با تحصیل در مدرسه به فراگیری مبانی سینما در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زیر نظر خسرو معصومی پرداخت. از ابتدای دهه هفتاد خورشیدی نیز به آموختن ردیف آوازی ایران بهترتیب نزد شاپور رحیمی، رضا رضایی پایور و محسن کرامتی مشغول شد.
هر چند که با وجود داشتن چنین استادانی، در خوانندگی از ایرج خواجه امیری تأثیر فراوانی پذیرفته و به صورت غیرمستقیم این هنر را از او نیز آموختهاست. او همچنین حضورهایی گاه و بیگاه برای تکمیل معلومات هنریاش نزد موسیقیدانانی چون حمید پناهی، هنگامه اخوان، کریم صالح عظیمی، رامبد صدیف، نیکزاد زرگانی، شهرام اعتمادی، محمد افتخاریفرد و کمالالدین عباسی داشتهاست.
شیرازی از دهه ۱۳۷۰ به پیشه روزنامهنگاری روی آورده و در زمانی حدود دو دهه، نقدها و مصاحبههایی بر فیلمها و آلبومهای موسیقی از او منتشر شدهاست.
او رکورددار نگارش بیشترین نقد آواز یا مقالاتی با محور آواز و آوازخوانان و مصاحبه با خوانندگان و مدرسان آواز در دو دهه اخیر در نشریات فارسی زبان بوده و به نوعی در تمام تاریخ مطبوعات ایران بیشترین مداومت را در این زمینه داشتهاست. او همچنین نخستین بار توصیف «صدای معیار» را درباره صدای ایرج ساخت و به کار برد.
این اصطلاح زمانی که شیرازی نقدی تخصصی و از دیدگاه آوازی و موسیقایی بر فیلم مستند پهلوان آواز درباره زندگی و صدای ایرج نوشت ابداع شد و چندی بعد این مضمون و اصطلاح دقیقا در برنامه بزرگداشت ایرج در فرهنگسرای اندیشه به تأیید محمدرضا شجریان هم رسید و به وسیله ایشان بر سر زبانها افتاد. دهه شصتیها (کتاب) (نوستالژی تلویزیون در دهه ۶۰)، سکانس آخر(سوگ نوشت هنرمندان خاموش) و همچنین کتابهای ایرج نابغه آواز ایران (درباره ایرج خواجه امیری)، خسرو خوبان (درباره محمدرضا شجریان) و سکوت گویا (درباره ایرج بسطامی) نیز با نوشتهها و مقالاتی از شیرازی در بازار نشر موجود است.
او در این گفتگو با «اسدالله قربان زاده» از همکاران رسانهای ما در ایران به جزییات اجرای آیین آواز ایرانی پرداخته و در ادامه به سوالات تخصصی او درباره افول آواز ایران در چند دهه اخیر پرداخته است:
- آواز به نظرم نوعی روایت است و اساساً انسان موجودی است، ناگزیر از روایت خودش.
- در همان شلوغی ناگهان شنیدم صدایی پیرانه میگوید این جوری که شما میخوانی پولی که نباید بهت بدهند تازه باید یک چیزی هم دستی به این مسافران بدهی! و سپس خودش شروع کرد به شیوه تاج اصفهانی خواندن و چه خواندنی کرد!
- آوازخوانی که غمگین است، چگونه میتواند شاد بخواند؟ از طرفی متأسفانه غم جزو موسیقی و فطرت تاریخی ما ایرانیان است.
چه تعریفی از هنر آواز ایرانی دارید؟
این هنر گرانقدر – آن چنان که کوشیدهام به حد بضاعتم از استادان فن بیاموزم – هنری است سترگ و گنجینهای مرکب از کلام و لحن و موسیقی و وزن و ریتمهای خاص خود آواز، که البته در خصوص وزن و ریتم آواز بحث، بسیار گسترده است و مقالههایی را هم نوشته و مباحث شفاهی تئوریکی را هم برگزار کردهایم.
ضمن اینکه جوهره اصلی آواز ایرانی همانا – به قول استاد محمدرضا شجریان – گوهر عواطف انسانی است. آواز به نظرم نوعی روایت است و اساساً انسان موجودی است، ناگزیر از روایت خودش. حتی زمانی که شما در حال توصیف یک نقطه بهخصوصی هستید، نیست غیرمستقیم دارید خودتان را روایت میکنید، چرا که آن نقطه از دید شماست که دارد روایت میشود و همین دید، نشانی از درون شماست و آنچه در سر دارید.
آواز نیز چه از نوع غزل که عاشقانه است و روایتی دراماتیک هم به حساب میآید و چه از نوع شعری که پند و اندرز در بر دارد، همه روایت است. اینجا هم کسی که دارد شعر حافظ و سعدی را به آواز میخوانَد در واقع با نوع خواندن، دستش برای مخاطب رو میشود و با حالتهایی که به شعر و ملودی میدهد دارد، خودش را روایت میکند. آواز بیان زیبایی ،هجران ، وصل، حسرت،انتظار و فراق ابدی است. آواز همان «دوستت دارم» است و «دلم برایت تنگ شده»…
ایده برگزاری آیین آواز از کجا شکل گرفت؟
روزی کنار سینما پارس در میدان انقلاب ایستاده بودم تا بلیتی بخرم و فیلمی ببینم. به ناگاه زمزمه آوازی مرا میخکوب کرد. مردی بالای هفتاد ساله، اما لاغراندام و سرزنده با لباسی نه چندان نو و تقریباً رنگ و رو رفته داشت، آوازی به شیوه ادیب خوانساری میخواند. آدم باصفایی هم بود و آوازش بسیار دقیق بود و مترهای آوازیاش به اصطلاح مو نمیزد. با او که همکلام شدم گفت با «آقا ادیب» دوستی داشته و مأنوس بوده… نمیدانم، چرا تنبلی و بیفکری کردم و شماره و آدرسی از او نگرفتم و متأسفانه دیگر ندیدمش. روزی دیگر هم در قطار مترو از سر کار برمیگشتم که دیدم یک مرد میانسال با صدایی نخراشیده به قصد تکدی در حال خواندن است اما گلایه میکرد که چرا کسی به او پولی نمیدهد. در همان شلوغی ناگهان شنیدم صدایی پیرانه میگوید این جوری که شما میخوانی پولی که نباید بهت بدهند تازه باید یک چیزی هم دستی به این مسافران بدهی! و سپس خودش شروع کرد به شیوه تاج اصفهانی خواندن و چه خواندنی کرد! آنجا هم ازدحام بود و نتوانستم به ایشان نزدیک شوم اما میشد حدس زد که تعزیهخوان است، چون صدای بیشتر تعزیهخوانها را نزدیک به تاج دیدهام.
باری، با خودم اندیشیدم که این سو و آن سو، مثل همین دو نفر مورد اشاره، باید صداهای مرغوب بسیاری باشند که به دلایل مختلف از نظرها دور ماندهاند. این در ذهن ام ماند تا اینکه آن را با جلسههای هفتگی و ماهیانه شب شعری که در آنها شرکت میکردم، آمیختم و حاصل اش شد «شب آواز» و نام نهایی را «شب آواز ایرانی» گذاشتم. وقتی پس از برگزاری پنج جلسه ماهانه از شب آواز ایرانی در حوزه هنری دریافتم که آنجا جای کار کردن و ادامه دادن نیست. برنامه جدید را حدود یک سال بعد با همت و همراهی شهرام صارمی در فرهنگسرای ارسباران که متعلق به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران است، راهاندازی کردیم.
در این برنامه که ماهانه برگزار می شود، شما چه برنامه هایی اجراء می کنید؟
روال کار هم به این صورت است که یک یا دو مباحثه فنی و تئوریک آوازی در هر نشست ماهانه برگزار میکنیم که با حضور استادان و مدرسان آواز شکل میگیرد و هر بار به یک مبحث آوازی میپردازیم. ضمن اینها هم هر ماه چند اجرای آواز به نورسیدگان این هنر به همراه میانسالان و قدیمیترها و پیشکسوتان اختصاص میدهیم. هدف، بیشتر به چشم آمدن آنهایی است که در آواز زحمت کشیده و استعدادی دارند. هدف مهمتر هم یادآوری هنر آواز به جامعه امروزی است. هنری گرانقدر که بخش مهمی از گنجینه شعری و ملودیکمان با آن روایت شده و به ما رسیده و ما هم نباید در انتقال آن به نسلهای بعدی کوتاهی کنیم.
در برپایی برنامههای آیین آواز چه سختی هایی متحمل می شوید؟
تمام تلاشم بر این استوار است که صدای هر هنرجو و آوازخوان لایقی در این برنامه شنیده شود، نیز هر عزیز صاحب دانشی که توانایی خوبی در بیان دانستههای آوازیاش دارد به برنامه دعوت شود و در مباحث فنی مشارکت کند. اما مشکل اصلی چیدمان کنداکتور و دستور برگزاری و جزئیات هر نشست بهخصوص است. بیشینه تلاش ما بر این قرار میگیرد که مبحث فنی با اجرای آوازهای هر ماه سنخیت و هماهنگی داشته باشد. مثلا این گونه نباشد که استادی در یک جلسه از مرغوبیت صدا سخن بگوید و خودش در این مقوله مشکل داشته باشد و با همان صدای آسیبناک در همان جلسه آواز بخواند. برخی هم هستند که در مرحله تست صدا آواز خوبی میخوانند و مثل بسیاری از خوانندگان، روی صحنه که میآیند فقط با نیمی از توانشان اجرا میکنند. با این همه ما نه از شکستهای مقطعی بیمناک میشویم و نه از موفقیتهای یکشبه مغرور. بلکه با امید به آینده مینگریم و اینکه کشتی گلگرفته آواز را با همدیگر – تأکید میکنم – با همدیگر، به مقصد برسانیم. این نکته را از این نظر گفتم که سال گذشته، کسی و نهادی، دانسته یا نادانسته تعدادی از مشهورترین استادان آواز ایران را که اتفاقا بیشترشان یک یا چند بار در برنامههای آوازی من حضور یافته و هنرنمایی یا صحبت کرده بودند گردهم آورده و در نقد نه چندان منصفانۀ ما سنگ تمام گذاشته بودند!. آن هم بدون حضور خودمان و بیآنکه اصلا به مسئولان سالن برگزاری آن جلسه پیشاپیش بگویند که هدفشان از آن نشست چیست. من هم بیکار ننشستم و همان یکی دو روز حوالی برگزاری آن نشست موصوف، به بیشتر آن استادان که شش هفت تن بودند، تلفن کردم و گفتم لطفا اگر هر موردی یا مسألهای بود با خودم در میان بگذارید یا دستور بفرمایید تا با گل و شیرینی خدمت برسم. لُبّ مطلبم هم این بود که ما برای وصل کردن آمدیم… یعنی باید تا اطلاع ثانوی همه ما هدفمان فقط رونق و احیای آواز ایرانی باشد و این، جز با اتحاد و همدلی همۀ ما اهالی آواز میسر نخواهد بود.
چرا این روزها آواز ایرانی مهجور مانده است؟
مهجور نمانده، بلکه مهجورش کردهاند. مشکل اصلی این است که ما داریم از دید امروز به آواز نگاه میکنیم و مثل همیشه و همه جا، حافظه تاریخیمان را کنار گذاشتهایم. با کوتاهیهایی که در حق آواز صورت گرفته و بلاهایی که بر آن رفته و بیمهریها و سلسله اشتباههای مدیران فرهنگی هنری و حتی برخی از اهالی آواز، باید هم به این نقطه میرسیدیم که رسیدم. اما خوشبختانه هنوز کاملاً دیر نشده است.
چرا آواز ایرانی در سال های اخیر نتوانسته برای ذائقه مخاطبان خوش باشد؟
مهمترین علت و ریشه رکود آواز در چهار دهه اخیر که حالا هم این هنر را به وضع غمانگیز امروز رسانده گسست تاریخی بوده و اینکه یکشبه تمامی استادان آواز ایرانی از گردونه حضور بر صحنه و تداوم هنرنمایی منع شدند و فقط یک استاد ارجمند درون گود باقی ماند. بعد هم روز به روز حلقه پخش و انتشار و آموزش درست و دقیق این هنر تنگتر و تنگتر شد و متأسفانه به جایی رسیدیم که درش قرار داریم و حالا بسیاری از اهالی موسیقی ملی ما نیز دید درست و دقیقی به آواز ندارند.
چرا آواز ایرانی تکصدایی شد و برخی صداها همچون گلپا، ایرج و دیگران در چند دهه گذشته کمرنگ شدند؟
مهمترین دلیل اش همان گسست تاریخیای بود که در پاسخ یکی از پرسشهای پیشین به عرض رساندم. خُب وقتی شما جلوی هنرنمایی یک هنرمند را بگیرید او به اجبار به سایه میخزد و چشمه جوشان هنرش تا حد زیادی رو به خشک شدن میگذارد. از آن سو هم به نظرم معدود استادان ارجمندی هم که درون گود باقی ماندند آن چنان که باید و شاید به وظیفه اصلیشان که حفظ تمامیت هنر آواز بود عمل نکردند. البته با دید امروز چندان نمیتوان واقعبینانه به دیروز نگاه کرد. حتی شاید اگر ما در جایگاه آن عزیزان قرار میداشتیم چه بسا ضعیفتر عمل میکردیم.
آیا نوآوری در آواز امروزی به لحاظ فرم و جواب آواز وجود دارد؟
تا نوآوری را چه بدانیم. من خودم در شناسنامه بسیاری از آلبومهای این سالها خواندهام که صدای خواننده این آلبوم چنین است و چنان است و اصلا این صدا جان میدهد، برای گریز از رکود و تکرار و تقلید. بعد موقع گوش دادن به وضوح دیدهام که صدای موصوف هم یکی از صدها صدای تقلیدی موجود است که به همان شیوه مد روز و نخنما و از نفسافتاده میخواند… البته خوشبختانه صداهای تازهنفسی را هم در همین آیین آواز و شب آواز ایرانی کشف کرده و به حد بضاعت در شناساندن آنها به دوستداران موسیقی و آواز ملی کوشیدهایم.
شما در این برنامه ها چه تعداد هنرمند آواز معرفی کردید؟
من کسی را معرفی نکردهام. این عزیزان بودند و در کنار ما به هنرآموزی و هنرنمایی مشغول بودند. ما فقط آنها را از خلوت به جلوت کشاندیم و کوشیدیم نور بر چهره و صدایشان بتابانیم. خوشبختانه گروههایی را میشناسم که به محض هنرنمایی یک آوازخوان در ارسباران با آن خواننده بهخصوص مشغول همکاری شدند. برخی از برنامههای مشابه هم در این سو و آن سو شکل گرفتهاند که هر از گاهی شمارۀ تلفن خوانندههایی را که در آیین آواز هنرنمایی کرده و کارشان با استقبال روبرو شده از من میگیرند و آنها را به برنامه خودشان تربیت میکنند.
احساس می شود در آوازخوانیهای کنونی نوعی از غم و اندوه نهفته است. چیزی که در آثار بنان، ادیب،گلپا و حتی قوامی کمتر شاهد آن بودیم. در این مورد چه نظری دارید؟
آواز مثل هر اثر هنری دیگری آیینۀ احساس خالق اثر است. خُب آوازخوانی که غمگین است، چگونه میتواند شاد بخواند؟ از طرفی متأسفانه غم جزو موسیقی و فطرت تاریخی ما ایرانیان است. از طرف دیگر هم بخشی از غمگنانگیِ آوازهای امروز مربوط به رواج یک شیوه بهخصوص است که رهروانش بسیار غمگنانه میخوانند، حتی شاید غمانگیزتر از ذات موسیقی غمگین ما!.
دربارۀ مقایسه غم موجود در صدای خوانندگان دیروز با امروز هم باید بگویم که خب حتماً بنان و بقیه قدمای آواز ما در شرایط بهتری به لحاظ اجتماعی و تاریخی زندگی میکردهاند که غم صدایشان کمتر از غم موجود در آوازهای امروز است. به همین سادگی!.
احساس میشود خوانندگان امروزی برای آواز بیشتر سراغ اشعار جدید منطبق با سلایق امروزی نمیروند. شما علت را در چه می دانید؟
طبیعی است. آواز ما دهههاست که به روز نشده و طبیعی هم هست که با شعر امروز بیگانه باشد،البته تلاشهایی را هم دیدهام که کافی نبوده و باید آوازخوانان ما بیشتر از لحاظ شعری به روز شوند حتی از نظر ملودیک و ترکیب و تلفیق شعر با موسیقی هم باید تکانی به خود بدهند.
مقوله تلفیق شعر و موسیقی در برخی مواقع به حاشیه رفته است و حتی آوازخوان چندان نتوانسته با شعر ارتباط برقرار کند. نظر شما در این باره چیست؟
به دلایلی مشابه آنچه در پاسخ پرسش قبلی گفتم… اما خب مگر ما در کدام یک از بخشهای آوازمان پیشرفت کردهایم که باید چنین انتظاری را در خصوص تلفیق شعر و موسیقی از خوانندگان جوانتر داشته باشیم؟.
رازی ماندگاری یک اثر آوازی؟
راز ماندگاری هر اثر هنریای در غنی بودن و پُرمایه بودن آن است که یکی از اسباب و علل آن پرداختن درست و دقیق به جزئیات هر اثر هنری است. ما در هنر اصطلاح دلنشینی داریم به نام تکرارهای دلپذیر. تکرار شنیدن یک آواز خوب و غنی هر بار با پی بردن به بخشی از ظرافتها و زیباییهای آن اثر است که برای ما دلپذیر مینماید. این اتفاق نیکو و رضایت قلبی و ذهنی میتواند با خواندن دوباره و چندبارۀ یک رمان یا حتی یک مقاله هم به ما دست دهد. به عبارتی آفرینندگان هر اثر هنری هر قدر ورزیدهتر باشند و باذوق و صاحب تجربه و دانش هنری و عواطف انسانی، آثارشان بیشتر بر دل مینشیند. مخاطب نیز با هر بار تکرار بهرهمندی از آن اثر – همان تکرارهای دلپذیر – متوجه عمق و درستی و زیبایی هرچه بیشتر آن اثر میشود و همین رمز بقای یک اثر هنری مثل آواز خواهد بود.
بهترین شکل ارائه آواز در تاریخ موسیقی ایرانی چه کسانی بودند؟
ما در طول یکصد و سیزده سالی که از آغاز ضبط صفحه در ایران میگذرد، بیش از بیست تا سی نام بزرگ و ارزشمند در هنر آواز ایرانی داریم که از سید احمدخان ساوهای و جناب دماوندی شروع میشود، با قمر و طاهرزاده و اقبال و ظلی و بعد هم ادیب و بنان ادامه مییابد و به شجریان ختم میشود. بعد هم همان گسست تاریخی فرا میرسد.
چرا آواز ایرانی در جهان جایی برای عرض اندام نداشته و اصولا سرزمین ملل مختلف با آن ارتباط چندانی برقرار نکرده اند؟
ما چهار دهه است که نتوانستهایم آواز را به درستی و بر همان روالی که قبلا استوار بود به نسلهای جدید خودمان و حتی مردم داخل کشور معرفی کنیم. برعکس، در رکود و به پستو رانده شدن آن هم هیچ کوتاهیای نکردهایم. آن وقت چگونه باید انتظار داشته باشیم در شرایط رکود و بحران این هنر، خارجیها با آن ارتباط برقرار کنند و خو بگیرند؟.
سخن آخر؟
من معتقدم، هنوز هیچ کاری برای هنر مورد علاقهام آواز نکردهام. همین مقدار اندک هم فقط حاصل شور و شوق و عشق و علاقهام به رونق و احیای آواز بوده است. من فقط برای خودم یک رؤیا دارم؛ رؤیایی ارزشمند. میخواهم بگویم اگر همه دلسوزان هنر آواز به خودشان بیایند و هر عزیزی به همان مقدار هر چند اندکی که از دستش برمیآید گامی برای بهبود وضع آواز بردارد، در مدت کوتاهی شاهد بالندگی دوبارۀ این هنر در همه جای ایران و حتی نقاطی از جهان که ایرانیان گرامی گرد هم جمع هستند خواهیم بود. ما دوستداران آواز ایرانی به سان قطرههای پراکندهای هستیم که چون جمع شویم دریا خواهیم شد. دریای بیکران به نام آواز. رؤیای من این است…
ارسال نظرات