- وقتی روی تنبور و مسائل مربوط به فرهنگ آن تحقیق میکردم، بیشتر و بیشتر به این نتیجه میرسیدم که ما یک گنج بزرگ داریم ولی گدایی میکنیم.
- ما ادبیات و عرفان انسان سازی داریم ولی متاسفانه نمیبینمشان. عطار، مولانا تبدیل به چهرههای بین المللی شدهاند. … اما برای خود ما شاید اهمیت این موضوع آنقدر روشن نشده است
- روح نمیخواسته وارد جسم شود چون خودش را از عالم مینوی و بالا میدانسته و نمیخواسته که وارد زندان تاریک جسم شود. اما خداوند به جبرئیل میگوید تنبور بنوازد که این روح رقصکنان و در حالت سماع وارد جسم شود….
- معروفترین تصحیح و تفسیرِ «مثنوی» از نیکلسون آمریکایی است. پائولوکوئیلو تحت اثیر اندیشههای مولوی، کتاب کیمیاگر را مینویسد و کتابهایش در ایران و جهان پرفروش ترین میشوند. اما ما خودمان….
آقای عارف محمدی عزیز از کجا برایتان داستان ساختن این فیلم جدی شد؟ در جریان روایت فیلم نقل میکنید که بعد از صحبت با دوستتان به فکر این فیلم افتادید. قبلا هم چیزی شنیده بودید یا علاقه شخصی به ساز تنبور و تاریخچه آن داشتید؟
من از نوجوانی با ساز تنبور آشنا بودم. ولی وقتی مهاجرت کردم ارتباطم با این ساز قطع شد. در واقع ارتباط فکری را دیگر با تنبور و عرفان این ساز نداشتم. بعد یک روز، داستان پیرترین تنبور نواز ایران یعنی «سید قدمیار» را از زبان یکی از دوستانم، مهدی فراهانی (مدرس آواز) شنیدم. یکباره در من جرقهای ایجاد شد. بعدها تشویق دوست خوبه دیگرم بهمن کاظمی (پژوهشگر و موسیقی دان) که در جریان فیلم هم توضیحاتی ارایه می کتد، به طور جدی باعث شد که درباره این موضوع مستندی بسازم. بعد تحقیقات شروع شد و من با زندگی سید قدمیار آشنا شدم که اهل حق بود و از گروه یارستان. این سرآغاز دریچههای جدیدی برای من شد. شروع به خواندن کتابها و اندیشههای آنها کردم. بعد ناگهان برایم سوال مهمی پیش آمد که چرا ساز تنبور اینقدر در فرهنگ مردم یارستان ساز مقدسی است. یک سالی را صرف تحقیق درباره این موضوع کردم. به ایران سفر کردم و با یکی از هفت نوه سید قدمیار که سلمان نام داشت درباره پدربزرگش صحبت کردم. همه این نوهها تنبورنواز هستند.
و چرا واقعا تنبور اینقدر در این فرهنگ مهم است؟
تنبور در میان اهل حق یک سنت است. از بچگی همه آنها نواختن این ساز را یاد میگیرند. بعد در تحقیقاتی که کردم دیدم این ساز در اسطورههای ما هم نقش بسیار مهمی دارد.
در روایتی که میکنید اشارهای دارید که تنبور در شاهنامه هم نامش آمدهاست…
بله در داستان رستم و هفتخوان، جایی رستم با ساز تنبور با خدا دردِ دل و راز و نیاز میکند که چرا سرنوشتاش مدام جنگیدن است و چرا نباید آرامش داشتهباشد و از زندگی لذت ببرد. در واقع یک سفره رنگینی را در یکی از خانهای سفرش میبیند و تنبور را از آنجا برمیدارد. در داستان اردشیر بابکان، اشعار حافظ و مولوی هم نام تنبور آمدهاست. در فرهنگ مردم یارستان به همین دلایل تنبور را ساز آفرینش میدانند.
پس نام فیلم (آواز خدا) از همین اندیشه آمده، درست است؟
بله. دقیقا. چون تنبور در اندیشههای یارستان، سازی است آسمانی و صدای آن را کلام حق می دانند و من نام آواز خدا را به خاطر آهنگین بودن آن انتخاب کردم.
در روایتی که در فیلم میبینیم، ارتباط بسیار جذابی از زمان کهن و روزگاری که آیینهای میتراییسم و دین زرتشت در ایران بوده است تا امروز که عصر مدرنیته است به واسطه ساز تنبور شکل میگیرد. حتی در جایی اشاره میکنید که این ساز به کشورهای اطراف از جمله افغانستان هم رفته و در آنجا به نام «دنبوره» شناخته میشود.
بله دقیقا. تنبور از زاویه دید من مثل یک «مهاجر» است. سالهای زیادی را در گذر زمان پیموده است، از سرزمینی به سرزمین دیگر سفر کردهاست و شاید شکلش هم گاهی دچار تغییر شدهباشد ولی در واقع ریشهاش همان تنبورِ دوران کهن است.
چقدر این جملهتان به دلم نشست؛ مهاجر در واقع همین است؛ کسی که میرود ولی انگار نرفتهاست. چون همیشه ریشههایش در خاک سرزمینش باقی مانده است…
برای من تنبور انگار خود ما است. منظورم مهاجرانی است که از سرزمین مادریشان فرسنگ ها فاصله گرفتهاند. ایرانیهایی که مهاجرت کردهاند در هر کجایی که میروند و هر شکلی که پیدا میکنند باز هم از همان ریشه و خاک هستند. مثل ساز تنبور. من با چنین دیدی به سراغ تنبور رفتم و این روایت را ساختم. از طرفی در صحبتهایتان اشاره به فرهنگ میتراییسم و زرتشت و ارتباط آن با ساز تنبور کردید. دلیل این مساله را باید در اندیشههای مردم یارستان که اهل حق هستند و تلفیقی از چند دین مهم است، جستجو کرد. در واقع یک آمیزش زیبا و بینظیر از تفکرات تناسخ، بودایی، اسلام، زرتشت و میتراییسم، یهودیت و مسیحیت است. اینهمه تنوع مذهبی برای من بسیار جذاب بود.
میگویید تنبور برای اهل حق ساز مقدسی است. برای گرامیداشت تنبور چه میکنند؟
هر سال در ماه فروردین دسته بزرگی از مردم یارستان در «بابا یادگار» کرمانشاه جمع میشوند و در دستههای بسیار بزرگ 200 نفری به طور همزمان از زن و مرد به نواختن ساز تنبور مشغول میشوند. آنها با این کار میخواهند پیام صلح و دوستی خودشان را هم به جهان اعلام کنند. اهل حق البته جزو اقلیت هستند. اما من نگاه فلسفی به اندیشههای اهل حق داشتم و به مسایل و حواشی مذهبی و سیاسی این تفکر نپرداختم.
شما خودتان را هم در این مراسم حضور داشتید؟ منظور تنبورنوازی گروهی است؟
نه من در مراسم فروردین حضور نداشتم و از آرشیو استفاده شد. اما در فیلم نواختنهایی است که در صحرا انجام میشود، آنها را ما خودمان درآوردیم. با مجموعه تحقیقات و رفت آمد و تدوینها و صحبتهایی که با افراد مختلف در کرمانشاه ایران و بعد در کانادا داشتم، سه سال طول کشید تا این مستند را تهیه کنم.
در فیلم، آخرین جملهای که زن نوازنده ساز تنبور میگوید، جمله بسیار پر معنایی است. در مصاحبههای دیگرتان از دلبستگی به این جمله گفتهاید. چرا اینقدر روی شما تاثیر گذاشت؟ به نظرتان واقعا بانواختن یک ساز میتوان در این دنیای پرآشوب گرهی را باز کرد؟
بله دقیقا! جمله بسیار زیبایی است. او میگوید: «کاش به جای اسلحه در دست همه آدمها ساز بود».
البته وقتی به تاریخ همه ادیان و اندیشهها سرک میکشیم، میبینیم عمده این مسائل ایدهآلهای بشری است. ولی اینکه چقدر عملی میشود همان جدال همیشگی بشریت بر سر خیر وشر است. قطعا به سادگی به دست نمیآید. گاهی کفه ترازو در این دنیا بیشتر به سمت بدیها است تا خوبیها. اما من به شخصه فکر میکنم، هرکدام از ما اگر بتوانیم در شعاع خودمان، مثبت و خیر باشیم، کار بزرگی را انجام دادهایم. همانطور که وقتی شاگردان گاندی از او پرسیدند که ما چطور میتوانیم در این جهان به این عظمت به همه خوبی کنیم؟ او میگوید در شعاع خودتان خوب باشید. ما همینقدر که بتوانیم محدوده خودمان را به سمت خیر رشد بدهیم کار بزرگی کردهایم. این جمله انتهایی فیلم هم یک قدم مثبت است. هرچند آرمانی است ولی همه افراد صلح دوست در دنیا به آن اعتقاد راسخ دارند.
جمله زیبای دیگری هم در این روایت بود که دو تار بودن تنبور به مفهوم حضور یکسان زن و مرد یا نماد آدم و حوا در بشریت است. میخواهم بدانم که در اندیشه های مردم یارستان، جایگاه زن و مرد به چه شکلی تعریف میشود؟ در روایت هم مردان و هم زنان تنبورنواز وجود دارند.
برای اولین بار من خودم هم که شنیدم برایم جذاب بود. کلا در فرهنگ اهل حق و مردم یارستان، نماد زیاد وجود دارد. این دوتار هم یک نماد از همبستگی بین زن و مرد است. یا مثلا در جای دیگری در روایتی که برای جبرئیل در حین آفرینش انسان میآورند به این مساله اشاره میکنند که روح نمیخواسته وارد جسم شود چون خودش را از عالم مینوی و بالا می دانسته و نمیخواسته که وارد زندان تاریک جسم شود. اما خداوند به جبرئیل میگوید تنبور بنوازد که این روح رقصکنان و در حالت سماع وارد جسم شود. خیلی زیبا است. نمادهای دلنشینی که واقعا در فرهنگ مردم یارستان وجود دارد. در شاهنامه و اساطیر ایرانی هم مشابه این نمادها زیاد هستند. در واقع این اساطیر برای درک بیشتر یک انسان ایدهآل تصویر میشوند. من بارها گفتم که یکی از دلایلی که به این موضوع برای ساخت مستند پرداختم این بود که این اندیشهها را معرفی کنم. وقتی روی این ساز و مسائل مربوط به فرهنگ آن تحقیق میکردم، بیشتر و بیشتر به این نتیجه میرسیدم که ما یک گنج بزرگ داریم ولی گدایی میکنیم. ما ادبیات و عرفان انسان سازی داریم ولی متاسفانه نمیبینمشان. عطار، مولانا تبدیل به چهرههای بین المللی شدهاند. در بین هنرپیشههای هالیوود و دنیای غرب کسانی هستند که دارند به سهم خودشان از مولانا بهره میگیرند. اما برای خود ما شاید اهمیت این موضوع انقدر روشن نشده است. غربیها به خوبی فهمیدهاند که تکنولوژی برای انسان امروز کافی و تنها راه نجات نیست. در دنیای مدرن باید به دنبال مفاهیم بالاتری بود. همان چیزی که ما در عرفان خودمان داریم. در فیلم «سید قدمیار» میگوید که محققین زیادی خواستهاند که راز طول عمر من را کشف کنند. من فقط روحم را سالم نگه داشتهام. از نظر من هم این عرفان و اندیشهها برای ساختن یک روح سالم بشری است. ما منابع روحبخش را داریم ولی استفاده نمیکنیم.
این دقیقا سوال همیشگی من است که چرا ما از کتاب شاهنامه اینقدر غافل هستیم. با آن وسعت زیادی که از نظر داستانگویی و خلق صحنههای جذاب حماسی دارد.
دقیقا به نکته خوبی اشاره کردید. هالیوود میآید قهرمانهایی که ندارد را بازسازی میکند. مثل «رمبو» یا «آرنولد». ولی ما چقدر در فرهنگمان جوانمرد و پهلوان داریم که واقعی هستند. رستم و اسفندیار و سمعک عیار و پوریای ولی و داش آکل و هزاران مثال دیگر. ولی جوانهای ایرانی اصلا نام اینها را هم نشنیدهاند. چقدر تاسف آور است که شناختهشدهترین تصحیح و تفسیرِ «مثنوی» از نیکلسون آمریکایی است. یا پائولوکوئیلو تحت اثیر اندیشههای مولوی، کتاب کیمیاگر را مینویسد و کتابهایش در ایران پرفروش است. اما ما خودمان به مولوی توجه ویژهای نداریم.
یادداشت؛ نگاهی کوتاه به مستندِ «آواز خدا»مریم ایرانی: «آواز خدا»، روایت یک سلوک عرفانی است که با نوای سازی اساطیری به نام «تنبور» گره میخورد و از میان هزارهها و صدهها به دنیای امروز قدم میگذارد و جهانی پر از تصویرهای ناب و اندیشههای انسانی ایدهآل را به نمایش میگذارد. داستانی بینظیراز زندگی کهنسالترین تنبورنواز ایرانی«سیدقدمیار» که در سن 120 سالگی درگذشتهاست اما اندیشههای ماندگار و جاودانهاش، دستمایه این روایت است. پیری کهن از سرزمینهای غربی ایران در کرمانشاه که یارستان نام دارد. آیین اهل حق را گرامیمیدارد و ساز تنبور را مقدس میشمرد. تنبور، سازی که در اندیشههای باستان، متعلق به خداوند که روح را از عالم بالا رقصکنان به زندان جسم روانه میکند و هرگاه که بشر میخواهد با خداوند سخن بگوید تنبور در دست میگیرد و برای خداوند مینوازد. «آواز خدا» تلنگری است برای انسانهایی سرگشتهای چون ما که در هیاهوی دنیای امروز در پی مفهمومی برای آرامش و طی طریق میگردیم. در زمانهای که پر از جنگ و نزاع و دویدن برای به بیشتر به دست آوردن است، سید قدمیار و اندیشههایش، مرهمی هستند بر اینهمه رنج و خستگی تا شاید اندکی ما را به ریشههای کهن و آیینهایی سوق دهند. اندیشههایی که تنها درک بخش کوچکی از آن میتواند نجات بخش باشند. |
ارسال نظرات