هدف راه‌اندازی «شب شعر»ی متفاوت بود | گفت‌وگو با رضا بابازاده به بهانه‌ی شب‌های شعر کنکوردیا

هدف راه‌اندازی «شب شعر»ی متفاوت بود | گفت‌وگو با رضا بابازاده به بهانه‌ی شب‌های شعر کنکوردیا

رضا بابازاده نه‌فقط یک دوست خوب و دوست‌داشتنی برای اصحاب هفته و نوروززمین است، بلکه دانشجویی فرهیخته است که گرچه سرش در حساب‌وکتاب‌های فنی‌مهندسی است اما دلش در ادبیات می‌تپد. با او درباره‌ی مجموعه‌شب‌شعرهایی که در دانشگاه کنکوردیا به راه انداخته است، به گفت‌وگو نشستیم.

رضا بابازاده نه‌فقط یک دوست خوب و دوست‌داشتنی برای اصحاب هفته و نوروززمین است، بلکه دانشجویی فرهیخته است که گرچه سرش در حساب‌وکتاب‌های فنی‌مهندسی است اما دلش در ادبیات می‌تپد. با او درباره‌ی مجموعه‌شب‌شعرهایی که در دانشگاه کنکوردیا به راه انداخته است، به گفت‌وگو نشستیم. 

آقای رضا بابازاده عزیز فکر راه‌اندازی شب‌شعر در کنکوردیا از کجا به ذهن‌تان آمد؟

شعر بزرگ‌ترین تفریح من است. اگر اشتباه نکنم منصوب به نیچه است که می‌گوید: ما هنر را داریم تا با حقیقت نابود نشویم. برای من هم شعر همین‌گونه است و همیشه هم بوده. زمانی که به مونترال آمدم، دنبالش بودم. شب‌شعرهایی هم بود ولی فرمی که من می‌خواستم نبود و گفتم خوب خودمان جمع می‌شویم و شعر می‌خوانیم. به همین سادگی شروع شد.

چه چیزی می‌خواستید که نبود و الآن متفاوت دارد انجام می‌شود؟

من چیزی جز لذت شعر و حظی که از شعر می‌برم نمی‌خواهم. چیزهای دیگری هم در کنارش دارد ولی اساساً برای من: دورهم بودن، از شعر گفتن و از شعر شنیدن در یک فضای صمیمانه‌تر و نه فاخرانه‌تر به قول فروغ. سعی کردم این فضا شکل بگیرد؛ فضایی که صمیمانه بشود و آدم‌ها بیایند بدون قضاوت و دلواپسی هر شعری را که دوست دارند بخوانند یا نخوانند یا اصلاً گوش کنند یا نکنند. ما اینجا خیلی زیاد هستیم. ولی برنامه شعر یا فرهنگی که می‌گذارند خیلی غوغا کند سی الی چهل نفر می‌آیند. درحالی‌که اینجا شهری است که بیست، سی هزار ایرانی دارد. مهمانی رقص باشد سه هزار نفر می‌رود. نمی‌شود محکوم یا سرزنش کرد ولی خوب این یک پدیده است. فکر کردم چطور می‌توان این را بهتر متعادل کرد. آدم‌هایی که زده شده‌اند شاید دوباره علاقه‌مند بشوند.

از کارهایی که در این شب‌شعرها کرده‌اید رفتن سراغ شاعران و موضوعاتی بود که همه‌پسندترند تا افراد با سلایق مختلف بیایند و شعر بشنوند، برداشتم درست است؟

فکر می‌کنم که کار فرهنگی، بدون مخاطب ذاتاً معنایی ندارد، مانند نواختن زنگی در خلأ مطلق، چه فایده‌ای وقتی کسی نمی‌شنود و نمی‌بیند! اینکه کار فرهنگی متناسب با نیاز مخاطبین باید ارائه شود و این فاکتوریست که ما سعی می‌کنیم در انتخاب‌ها لحاظ کنیم. ایده‌های زیادی در ذهن دارم ولی در ورطه عمل سخت است چون شاعرانی که من دوست دارم شاید کسی نشنود و نشناسد ولی مجبوریم یک تعادلی برقرار کنیم.

نیازسنجی را چگونه انجام می‌دهید؟

اساساً سعی می‌کنم که با مشورت و بازخوردهایی که از دوستان و جامعه می‌گیرم شناسایی کنم. در انتهای هر جلسه برای موضوع جلسه بعد صحبت می‌کنیم و نظر حاضرین رو جویا می‌شویم. البته از راه‌های دیگر هم سعی می‌کنم که ایده بگیرم مثلاً دفعه‌ی قبل در فیس‌بوک یک یادداشت نوشتم: پیشنهادتان برای شب‌شعر چیست؟ کمتر از 500 دوست در فیس‌بوک دارم نزدیک 60-70 پاسخ آمد با پیشنهادی مختلف. این بازخورد یک دید کلی می‌دهد که من با آن کمی مانور می‌دهم و سعی می‌کنم چیزی انتخاب کنم به‌گونه‌ای که بتوان حد میانه را نگه داشت. هم حرفی برای گفتن داشته باشیم هم مخاطب باعلاقه بیاید.

چه شب‌شعرهایی برگزار کردید و چه شب‌شعری در پیش است؟

با شب‌شعر شهریار شروع کردیم، به دو زبان فارسی و ترکی برگزار شد. حوالی اکتبر سال گذشته، بعدازآن شب‌شعر سیمین بهبهانی را داشتیم و بعد سهراب سپهری، و فروغ فرخزاد و شب‌شعری که در پیش است خوانش منظومه‌ی «آبی، خاکستری، سیاه» حمید مصدق خواهد بود عصر روز جمعه نوزدهم اکتبر در ساختمان جان مولسون دانشگاه کنکوردیا.

انتخاب‌های شما نشان‌دهنده‌ی چندرشته‌ای بودن آیتم‌های برنامه‌ها است. این را کمی برای ما توضیح دهید؟

همیشه فکر می‌کنم که هنر با نوآوری عجین است. برای مثال شب‌شعر شهریار که دوزبانه برگزار شد نوآوری داشت. در برنامه‌هایی که قبلاً داشتیم و به یک شاعر خاص اختصاص داده بودیم. احساس کردم که کمی نوآوری داشته باشیم و از آن قالب قبل که فقط منحصراً معرفی و شعرخوانی از یک شاعر هست بیرون بیاییم، دایره را بزرگ‌تر کنیم که اگر کسی خواست، بتواند کمی از آن چارچوب خارج شود. لذا این بار تصمیم گرفتیم بیشتر از شعر صحبت کنیم تا شاعر و این جهت تغییری است که در برنامه آتی لحاظ شده و اینکه یکنواختی از دیدگاه من زیاد چیز خوبی نیست.

در مورد سپهری که نقاش بود، شما در دل برنامه‌تان با نقاشی پیوند خوردید، این دفعه هم عنصر رنگ مدنظرتان است. چه ایده‌ای آنجا اتفاق افتاد و چه ایده‌ای برای این دفعه دارید؟

همین‌طور که می‌دانید سهراب نقاش بود و غالبا هم معتقدند که نقاش خوبی بود به‌طوری‌که شاید نقاشی او از طبع شعرش بهتر بود. ایده‌ای که به ذهن ما رسید این بود که یکی از تابلوهایش را بازآفرینی کنیم و من از میان همین دوستان کمک خواستم و خانمی آیدا عباسی از دوستان مونترالی اعلام آمادگی کردند و آمدند یکی از تابلوهای سهراب را که ماهی‌ها در برکه بودد. همان‌جا هم‌زمان با جلسه زنده بازسازی کرد. خیلی چیز جالبی شد. یک آدم فقط شاعر نیست یک انسان است عناصر مختلفی در زندگی‌اش دارد. ازاین‌جهت ما سعی کردیم در برنامه‌های مختلف زوایای مختلف زندگی یک شاعر را هم نشان بدهیم.

اگر دوست دارید درباره برنامه پیش رو توضیح بدهید که دوستان بیشتر بدانند و با اطلاع و اشتیاق بیشتری به شب‌شعر بپیوندند؟

منظومه‌ی آبی، خاکستری سیاه احتمالاً پرخواننده‌ترین شعر حمید مصدق بوده است. منظومه‌ی بسیار جالبی است. روایتی که از رنگ آبی شروع می‌شود سپس خاکستری و در انتها با سیاه تمام می‌شود به یک نوعی یاس و ناامیدی می‌رسد. درحالی‌که یک چکیده‌ای‌ست، یک بیانیه‌ای است. قصه‌های جالبی دارد و من بارها این را خواندم و فکر می‌کردم که این بار می‌توانیم آن را قصه‌وار و روایت‌وار بخوانیم که یک آدم از کجا شروع می‌کند با چه کسی دارد این حرف‌ها را می‌زند و اساساً با این حرف‌ها چه چیزی می‌گوید. این بار می‌خواهیم این را در قسمت اول شب‌شعر با همدیگر بخوانیم و چون این متن بلندی است قسمت‌های مختلفش را به‌صورت‌های مختلف شنیده‌ایم. همه از آن خاطرات جمعی داریم حال باید دید آن را به‌صورت یک متن واحد خواندن چه حسی خواهد داشت. شنیدیم. می‌خواهیم به‌طور پیوسته این اشعار را بخوانیم و بدانیم چه می‌خواست بگوید و چرا؟ در آن بازه زمانی که شعر نوشته شده چه برداشتی داشت و الآن چه برداشتی از آن داریم؟

و نکته ناگفته‌ی پایانی؟

این کارهای دورهمی مثل شعر و کارهای فرهنگی که خودتان می‌کنید و بقیه انجام می‌دهند هر چه بیشتر باشد همان‌قدر بهتر است. تنوع و تکثر راز ماندگاری و پویایی ماست. می‌خواهم تشکر ویژه کنم از همه دوستانی که همراه بودند. درواقع این برنامه شب‌های شعر یک کار تیمی است که وقت و زمان زیادی می‌طلبد و اگر نبود همدلی و کمک دوستانی که به هر صورت همراهی می‌کنند امکان‌پذیر نبود که پا بگیرد. دوستانی که بیشتر زحمت‌ها بر دوش آن‌هاست و من تنها افتخار این را داشته‌ام که از همدلی آن‌ها بهره ببرم و امیدوار‌تر شوم. ساعت‌های مدیدی که وقت گذاشته‌اند و بحث کرده‌ایم، دوستی که از آن‌سوی شهر باکمال میل سازش و هنرش را می‌آورد برای این شب‌شعر، دوست دیگری که از کتابخانه شخصی‌اش کتاب می‌آورد و آن دوستی که می‌آید و همراهی می‌کند اگر همه این‌ها نبود، نمی‌شد. من از همه این دوستان تشکر عمیق و قلبی خودم رو اعلام می‌کنم. ختم کلام اینکه جست‌وجوی من این هست که چطور می‌توانیم زندگی را و شعر را متعادل کنیم برای بافت فرهنگی اجتماعی خودمان، هم لذتش را داشته باشیم هم درعین‌حال دل‌زدگی‌اش را هم نداشته باشیم اگر بتوانیم به آن نقطه برسیم نقطه خوبی خواهد بود.

رضا بابازاده عزیز ممنونم از وقتی که در اختیار ما، مجله هفته و خواننده‌ها گذاشتید.

ارسال نظرات