من، شقایق، کارتونیست هستم!

من، شقایق، کارتونیست هستم!

شقایق معظمی را اولین بار در کافه آنجا با توکا نیستانی دیدم. حدود هفت ماه پیش، روزی که توکا آمده بود تا از شقایق برای همکاری دعوت کند. این شروعی کاملاً اتفاقی بود برای آشنایی با کارتونیست خوش‌ذوق شهرمان.

خبرنگار: آزاده مقدم
شقایق معظمی را اولین بار در کافه آنجا با توکا نیستانی دیدم. حدود هفت ماه پیش، روزی که توکا آمده بود تا از شقایق برای همکاری دعوت کند. این شروعی کاملاً اتفاقی بود برای آشنایی با کارتونیست خوش‌ذوق شهرمان.

شقایق متولد بجنورد است و سال 1365 به دنیا آمده. پدرش مهندس سدسازی است و معتقد است شغل پدرش و جابجایی‌های زیادی که داشته به او این فرصت را داده تا خودش را وابسته و متعلق به‌جای خاصی نبیند. بااینکه همیشه نقاشی می‌کشیده و خانواده همراهش بوده‌اند اما برای کنکور دادن به‌سختی خانواده‌اش را متقاعد کرده که وارد دانشگاه هنر شود. سال 83 وارد دانشگاه هنر تهران می‌شود و این شروع آشنایی‌اش بوده با فضای هنر و شهر بزرگ تهران و گالری‌هایش. می‌گوید توی دانشگاه یاد گرفته که چطور به‌عنوان یک هنرمند زندگی کند.

شقایق حدود یک سال پیش به مونترال مهاجرت کرده و پس از شش ماه با توکا نیستانی آشنا می‌شود و کار حرفه‌ای‌اش را به‌عنوان کاریکاتوریست شروع می‌کند. او این روزها برای مجله‌های اینترنتی حلزون و آسو کار می‌کند. مصاحبه‌ای که می‌خوانید نتیجه گفت‌وگو با اوست در مورد زندگی و دستاوردهایش قبل و بعد از مهاجرتش به مونترال.

دوست داری چطور معرفی بشوی؟

شقایق معظمی: من شقایق کارتونیست هستم! بااینکه نقاشی خواندم و در چندین نمایشگاه نقاشی شرکت داشتم و توی این رشته فارغ‌التحصیل شدم، اما دوست دارم خودم را کارتونیست معرفی کنم.

شقایق چطور کارتونیست شد؟ از این مسیر و آدم‌هایی که از آن‌ها یاد گرفتی بگو؟

شقایق معظمی: من تحصیلات و آموزش‌هایم را با دوره‌هایی که بعد از دانشگاه گذراندم کامل کردم مثل دوره‌ای که پیش محمدعلی بنی اسدی گذراندم که دوره تصویرسازی بود. تصویرسازی برایم از خواندن نقاشی مهم‌تر و تأثیرگذارتر بود. بعدازآن یک دوره تذهیب گذراندم. همیشه نگاه کردم به این‌که الان کارم به چه چیزی احتیاج دارد. کار می‌کردم و احساس نیاز می‌کردم و به دوره جدیدی می‌رفتم و همیشه در دوره‌های مختلف کارهایم یک مربی داشته‌ام.

با اینکه فقط یک سال هست که به مونترال آمده‌ای اما گمان می‌کنم زندگی هنریت را بشود به دو زمان متفاوت قبل و بعد از مهاجرت تقسیم کرد. اینجا شغل تو کارتونیست بودن شده است؟

شقایق معظمی: بله دقیقاً، از وقتی‌که به مونترال آمدم روی تصویرسازی متمرکز شدم؛ و اولین کار مربوط به رشته‌ام کار داوطلبانه کشیدن نقاشی دیواری در کتابخانه نوروززمین بود و شروع ارتباطم با آدم‌های اینجا.

چطور به کاری که الان داری و توکا نیستانی رسیدی؟

شقایق معظمی: شروع کردم به شرکت در رویدادها و ارتباط برقرار کردن. برای این‌که آدم‌های متخصص در رشته خودم را بشناسم تا این‌که به توکا رسیدم و دعوت شدم برای کار در مجله حلزون زیر نظر توکا نیستانی. او نمونه کارهای من را دید و من را دعوت به کار کرد و بعد از آن از طرف نشریه آسو دعوت به کار شدم.

از تجربه‌ات و حس رضایت و شرایط خودت و کار قبل از مهاجرت بگو چقدر با تجربه بعد از مهاجرت تفاوت داشته است؟

شقایق معظمی: در ایران جمع ارتباطاتم خیلی محدود بود شاید چون آنجا روش ایجاد ارتباط را به ما یاد نداده بودند و نمی‌دانستم که باید کارم را ارائه دهم و شبکه ارتباطی برقرار کنم. فقط با استادانم در ارتباط بودم. کسانی که تأییدم می‌کردند اما آن‌ها کسانی نبودند که من را به گالری‌ها معرفی کنند و در ایران ارتباط برقرار کردن شاید به این راحتی اینجا نبود؛ بنابراین من اصلاً تجربه احساس رضایت نداشتم.

چقدر کارتونیست بودن به‌عنوان شغل و وظیفه‌ای که باید با سوژه‌های خاص و سر موقع انجام شود تو را خوشحال می‌کند و آیا از این شکل کار راضی هستی و لذت می‌بری؟

شقایق معظمی: خیلی زیاد دوست دارم این کار را به این شکل و آدمی هستم که اگر از من بپرسند چرا مهاجرت کردی می‌گویم کار و حرفه‌ام در زندگی از هر چیزی برایم مهم‌تر است. باید بگویم مهاجرت کردم تا بتوانم کاری را که دوست دارم را انجام دهم و این کار را به این شکل واقعاً دوست دارم.

چقدر شغل بودن این کار و مسئولیت انجام مجموعه کاری بدون در نظر گرفتن حوصله و صرف ذوق هنری تو برایت مطلوب است؟

شقایق معظمی: من اوایل فکر می‌کردم این شکل کار خوبی‌ها و بدی‌هایی دارد اما الان می‌بینم همه جنبه‌هایش برایم خوب است چراکه همین فرق بین نقاش بودن و کارتونیست بودن است و شما وقتی نقاش هستید برای خودتان کار می‌کنید و اگر چیزی بکشی و هیچ‌کس هم نفهمید می‌گویی دلم خواست و این را کشیدم؛ اما وقتی کارتونیست هستی باید همه جوانب را در نظر بگیری. من کارتونیستی هستم که خبر روز هم کار می‌کنم، پس باید خبر روز را هم در نظر بگیرم. دید مردم را هم در نظر بگیرم. من می‌دانم برای کارتونیست بودن یک روز حال کار دارم و روز دیگر حال کار ندارم وجود ندارد و این را پذیرفته‌ام و خوشحالم.

چه چیزی را از کشور دوم و از مهاجرت یاد گرفتی؟ تأثیر مهاجرت روی کارت چه بوده است؟

شقایق معظمی: چیزی که از اینجا از تصویرسازی‌های غیر ایرانی یاد گرفتم که در هنرمندهای شرق نیست این‌که این شغل ماست و باید هرروز یک‌زمانی را برایش بگذاریم. این اولین چیزی بود که یاد گرفتم، حتی اگر یک روز حوصله نداشتم باید 8 ساعت کاری برای شغلم انجام دهم با کتاب خواندن، دیدن کار یا هر چیز دیگری در راستای کارم.

کارهای تو پیام مستقیم دارند و به شیوه خیلی از کاریکاتوریست‌های ایرانی پیچیدگی و کشفی درشان نیست و نوعی زیبایی مستقیم و کودکانه دارد آیا تعمد و یا انتخابی در این زمینه داشتی؟

شقایق معظمی: خودم هم متوجه این تفاوت هستم، یکی از دلایلش این است که من با پشتوانه تحصیلی نقاشی آمده‌ام به این رشته برخورد من یا کسانی مثل توکا یا مانا که از معماری آمده‌اند و خط توی کارهایشان خیلی تأثیر دارد متفاوت است؛ اما به‌عنوان نقاش هم خط قوی نداشتم و سطح برایم مهم بوده و اینکه هرکسی یک بیان شخصی پیدا می‌کند. چراکه به‌واسطه همه آنچه از بچگی تا الان دیدم این فرم از آدم‌ها توی ذهن من شکل‌گرفته. بخش مستقیم بودن پیام کارهایم هم به کارتون‌هایی که خارج از ایران چاپ می‌شود مخصوصاً توی نشریات آمریکایی مثل نیویورکر خیلی نزدیک‌تر است.

طرح‌هایی که می‌زنی چقدر از خبر روز و ملزومات کارت منشأ می‌گیرد و چقدر از خودت به‌عنوان یک زن و یک زن ایرانی با تجربیات خاص خودش؟

شقایق معظمی: من برای دو جای مختلف کار می‌کنم. توی «حلزون» می‌توانم خودم موضوعم را انتخاب کنم و توی یک‌هفته‌ای که وقت دارم خبر روز جذابی که به موقعیت خودم هم ربط داشته باشد پیدا کنم و فکر می‌کنم به اینکه توی ایران چه چیزهایی وجود دارد که من را به‌عنوان یک زن آزار داده است؛ و خوب چون یک زنم اکثر کارهایم مربوط به این حوزه می‌شود، چیزهایی که خودم کاملاً لمس‌شان کردم؛ اما برای جایی مثل «آسو» ترجیح‌شان بیشتر این است که من روزهای ملی و بین‌المللی تقویم را هم کارکنم.

توی این روزهای پر کار، وقت می‌کنی که برای خودت هم کارکنی؟

شقایق معظمی: این روزها فقط برای کارم کار کردم. گاهی طرح‌هایی را می‌زنم که در حد خط‌خطی هست برای خودم.

از وقتی‌که ساکن این شهر شدی زندگی شخصی‌ات به‌عنوان یک زن چقدر دچار تغییر شده است؟

شقایق معظمی: می‌دانم که در ایران خیلی اذیت می‌شدم از اینکه بروم توی خیابان و فقط ماشین گشت ارشاد را یک جای حتی دور ببینم؛ بنابراین تبدیل به یک آدم خانه‌نشین شدم که الان می‌فهمم آدم افسرده‌ای بوده و چهارچوب‌ها و قضاوت‌هایی که توی این جامعه نیست، خیلی برای من تفاوت ایجاد کرد. توی دسته‌بندی آدم‌ها و اینجا برایم روشن شد که هر آدمی می‌تواند یک سبک زندگی را انتخاب کند و من نمی‌توانم قضاوتش کنم؛ و خوب سختی‌هایی داشتم به‌عنوان دختر در خانه‌ای بزرگ شدم برای انتخاب رشته‌ام، شغلم و استقلال مالیم طبقه‌بندی و محدودیت‌هایی که در آنجا بود برایم آزاردهنده بود. این روزها حتی می‌توانم کنار کارتونیست‌ بودن با صاحب‌خانه کبکی‌ام به‌عنوان دستیارش کار لوله‌کشی انجام دهم و از این کار لذت می‌برم.

به‌عنوان یک کارتونیست که زبانش زبان هنر است چقدر توانستی زبان را اینجا بشناسی و یا اینکه چقدر محدودشده‌ای به خاطر ندانستن این زبان یا نشناختن محیط جدید؟

شقایق معظمی: یکی از مشکلاتی که اینجا دارم برای اینکه کارتونیست اینجایی باشم همین است. این‌که باید این‌قدر اینجا زندگی کنم تا بتوانم ایرادها و مشکلاتش را متوجه شوم. هنوز مشکل شناختن جامعه را دارم که باید مدتی در اینجا زندگی کنم تا بتوانم کارتونیست اینجایی باشم.

آینده کاری خودت را کجا و چطوری می‌بینی، برای آینده کاری خودت چه وسعتی را می‌بینی؟

شقایق معظمی: دوست دارم کارتونیستی باشم که این‌قدر اینجا را شناخته که بتواند بدون مرز و جهانی کارکنم در 31 سالگی از ایران آمده‌ام بیرون و هنوز زمان‌ دارم برای اینکه فقط کارتونیست ایرانی نباشم.

ارسال نظرات