یک شعر از سونیا صادقیان اصفهانی

یک شعر از سونیا صادقیان اصفهانی

در چهارمین شماره از هفته فرهنگ و ادب یک شعر از سونیا صادقیان اصفهانی را می‌خوانید.

موم و الکل

 

من به پیش ‌از تو برنمی‌گردم

قفسی تلخ و بسته و تنگ است

صلح شیرین بعد آتش‌بس

عمر بی ‌تو تمامیش جنگ است

 

از کجا آمدی غریبه‌ی من؟

ناگهان چهره آشْنا کردی

خُرده‌کاهی به گوشه‌ای بودم

جذب یک جفت کهربا کردی!

 

خانه‌آباد! من خرابم از

سَکرتِ دُردِ خفته در چشمت

کِی عسل، مست می‌کند؟ نقّاش،

موم و الکل کشیده در چشمت؟

 

می‌وزی، پرپرت چو قاصدکم

در نفَس، چشم تو دهد کمکم!

چون دو قاب از بهشت، تصویرت

می‌نشیند میان مردمکم!

 

مات می‌شوم نگاهت را

پر ز حرف‌های پنهانی است

شعر باران مردمک‌هایت

هم‌زمان مهربان ولی جانی است

 

بیشتر می‌کِشد مرا سویش

رازهای به غار، زندانیش!

تشنه‌ام مثل کاشفان گنج

گم‌شده در مسیر ظلمانیش!

 

خورده نان و شراب، را امشب

مؤمن‌‌ِ چشمِ مستِ بی‌همتات

خود به دوشم صلیب را بستم!

راهی‌ام در مسیر جُلجتات!

 

صورتت شاهکار معماری‌ست

متناسب کمان و خم دارد

می‌زنم با لبم قدم آن را

بوسه‌های مرا چه کم دارد!

 

حجم زیبایی‌ات نمی‌گنجد

در بلندای حس بینایی

قلب دیوانه‌ام چگونه کند

پیشِ زیبایی‌ات، شکیبایی؟

 

مجمر آتشم که می‌سوزم

پاکم از هر تعلقی، آزاد

هیربد! تو، نگاهدارم باش!

از گزندِ خموشی و از باد!

 

از تو می‌سوزم و در این آتش

جان من می‌شود هجاهجا

ای اوستاییِ اهورایی

هر سه نیک از وجود تو برجا!

 

چون شرابی که کهنه‌تر گشته

بهتر از قبلِ توست، حالایت!

دوست دارم کشم به آغوشت

بس که پوشیدنی است بالایت

 

مرد من باش! گرگ جذابم!

من، شکاری که بسملت باشم

شاید این قسمت‌ست و تقدیرم

کز ازل کِشته در گِلت باشم!

 

نیست در خاطرم که پیش‌از تو

من که بودم وَ یا چه می‌کردم

مطمئنم  ولی که دیگر بار

من به پیش‌از تو برنمی‌گردم!

ارسال نظرات