سعید خزایی را تقریبا هفتهای دوبار در کتابخانه نوروززمین زمانی که برای آموزش آواز به هنرجویانش میآید، ملاقات میکنم. مردی بسیار آرام که تا نیاز نباشد لب به سخن باز نمیکند.
صدای تمرین و آوازهایشان زمانی که من درحال انجام کارهای مجله هستم به من انرژی خوبی میدهد هر چند که بعضی اوقات تمرینهای هنرجویان هنوز از آواز دلنواز دور است.
اما؛ ماجرای این مصاحبه به زمانی برمیگردد که اولین اجرای سعید خزایی را در مرکز هنری ژان ونیه در منطقه لانگوی دیدم. او بدون همراهی ساز آنقدر با قدرت میخواند که مهمانان را میخکوب کرده بود. تازه واژه های او آوازش فارسی بود و تقریبا تمامی مخاطبان کبکی و غیرفارسی زبان. همان جا بود که تصمیم گرفتم تا با او درباره کارش که به نظرم کاری به غایت دشوار می آمد، مصاحبه کنم.
سعید خزایی که دانشجوی دکترای کامپیوتر و نرمافزار است یادگیری موسیقی را از دوران کودکی و نزد پدرش؛ بهرام خزایی آموخته است. از همان سالها به همراه پدر در محضر اساتیدی چون زنده یاد احمد ابراهیمی و عسگری آقاجانیان به یادگیری آواز پرداخت. او بر روی ردیفهای آوازی اساتید شجریان، عبدالله دامی و محمود کریمی کار کرده است. فعالیت اصلی ایشان هم اکنون تدریس در زمینه ردیفهای آوازی و تصنیف خوانی است.
آقای سعید خزایی عزیز شما اولین اجرای زنده خود را در سن 6 سالگی داشتید، از آن اجرا خاطره ای دارید؟
بله من در سن خیلی کم علاقه و اشتیاق خود را به موسیقی اصیل ایرانی نشان دادم. دلیل این موضوع در درجه اول خانوادهام بودهاند. در خانواده ما، همگی به موسیقی اصیل علاقهمند بودند. مخصوصا پدر که استاد ما بودند و برادرم آرش که خیلی زودتر از من موسیقی را شروع کرده بود. در آن زمان تقریباً همه معلمان و دوستان پدرم میدانستند که من آواز میخوانم. یادم هست در آن زمان یعنی در سنین پنج یا شش سالگی، بخشهای زیادی از آواز و تصنیفهای آلبوم گل صدبرگ استاد شهرام ناظری را میخواندم.
به خاطر میآورم که در آن برنامه که به مناسبت روز معلم در شهرستان نوشهر با حضور معلمان، هنرمندان و مسئولان شهرستان برگزار شد، یکی از تصنیف های آلبوم گل صدبرگ را برای حاضران اجرا کردم: دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد…
در آن سنین پایین وقتی که میخواندید واکنش همکلاسیها و دوستانتان به شما چه بود؟
خب باید بگویم که در سنین کودکی، دوستانم عکسالعملی نداشتند و این کاملا طبیعی بود زیرا درک و علاقه موسیقی اصیل ایرانی در آن زمان برای دوستانِ من که سن کمی داشتند، دشوار بود؛ اما عکسالعمل خانواده، دوستانِ خانوادگی و همچنین هنرمندانی که با ایشان در ارتباط بودیم، بسیار مثبت بود و باعث تشویق من شد.
از چه سنی آواز را جدیتر شروع کردید؟
در حقیقت، استادِ اصلی بنده در آواز پدرم بهرام خزایی هستند. از دوران کودکی وقتی که خیلی کم سن و سال بودم از آوازهای پدر لذت میبردم و به خوانندگی علاقمند شدم. تدریس ردیفهای آوازی محمود کریمی، آوازهای حسین قوامی و غلامحسین بنان و همچنین بحث و یادگیری درباره اصول شعرخوانیِ درست، قواعد وزن و عروض و قافیه، تماما تحت نظارت پدر انجام شده است. ایشان بسیار در زمینه درست خواندن شعر و آواز حساس هستند که همین حساسیت، در فراگیری جزییات مهم در آواز به بنده بسیار کمک کرده است. همچنین از دوران کودکی حدودا از سنین 8 الی 9 سالگی به همراه پدر با اساتید بزرگی همچون استاد زنده یاد احمد ابراهیمی و استاد عسگری آقاجانیان آشنا شدهام و از وجود با ارزش این عزیزان بهرههای فراوانی بردهام. در طی سالهای گذشته، اگرچه تعداد معدودی کنسرت در شهرستانها داشتهام اما بدلایل شرایط شغلی در ایران بیشتر در مراسم خصوصی و با حضور اساتیدی همچون عسگری آقاجانیان، باقر رضایی (خواننده قدیمی رادیو و تلویزیون)، حبیب الله نصیریفر (نویسنده) و دیگر اساتید به آواز خوانی و گاهی نوازندگی میپرداختم.
بنده همچنان در حال یادگیری هستم و هرگز نقطه پایانی برای یادگیری آواز متصور نیستم. چه بسا هنوز هم به صورت هفتگی از راه دور و از طریق تلفن، با پدر بحثهایی در مورد آواز و نحوه صحیحِ شعرخوانی داریم. این را نیز باید اضافه کنم که از حضور برادر بزرگترم، آرش نیز در این راه بهره بردهام. ایشان بر سبک آوازی استاد شجریان و ردیفهای آوازی تسلط داشته و در حال حاضر به عنوان مدرس آواز در تهران فعالیت دارند.
شما در بیشتر برنامههایی که داشتید به صورت تک خوانی و بدون موزیک به اجرای برنامه میپردازید این کار مشکل به نظر میرسد به خصوص این که میخواهید مخاطب را با شعر همراه کنید؟ نظر خودتان چیست؟
در پاسخ به این سوال باید بگویم که البته آواز خواندن بدون ساز کاری مشکل است اما آواز خواندن با ساز و بدون تمرین، کاری به مراتب دشوارتر است. بنده تاکنون برنامههایی را با سایر دوستان هنرمند نوازنده اجرا کردهام اما زمانی که فرصت کافی برای تمرین اصولی موجود نباشد، ترجیح میدهم بدون ساز برنامه را اجرا نمایم. البته لازم به ذکر است که در برخی موارد میتوان گفت، اجرای انفرادی چنانچه به طور اصولی و در مسیر صحیح پیش رود میتواند حس و حال خاصی را به شنونده منتقل نماید. به عنوان مثال، گاهی آثاری را از استاد شجریان و دیگر بزرگان در محافل و مراسم ویژهای به صورت انفرادی شنیدهایم که بسیار تاثیرگذار بودهاند.
در مونترال نوازندههای خوبی فعالیت میکنند اما مشکلاتی از قبیل کمبود وقت و یا حتی نبودن مکان مناسب برای تمرینات منظم گروهی، سبب میشود هماهنگیهای لازم در این زمینه با مشکل مواجه شود.
نکته دیگری که میباید به آن اشاره کنم وجود سلایق متفاوت در زمینه اجرای قطعات موسیقیست. در اجرای یک کنسرت موسیقی، علاوه بر حضور نوازندههای قدرتمند، وجود یک آهنگسازی قوی بیش از هر چیز دیگری ضرورت دارد. آهنگسازی و همچنین تنظیم قطعات از بخشهای مهم یک اثر موسیقایی است به طوری که در این راستا، پیداکردن اشتراک سلیقهها از نکات مهم و چالش برانگیز آن به شمار میرود. بسیار امیدوارم که در آینده بتوانیم به همراه سایر دوستان هنرمندم کارهای موفقی را آماده کنیم.
آیا برای انتقال احساس در خواندن با مخاطب غیر فارسی زبان با مشکل روبه رو نشدهاید؟ به خصوص این که به زبان فارسی تصنیف میخوانید؟
خب همانطور که در جای دیگری عرض کردهام، مطمئنا هنگامیکه مخاطب نتواند مفهوم شعر را درک کند، از اثربخشی کار کاسته میشود اما باید توجه کرد که در بیشتر موارد، مخاطبان موسیقی در کانادا دانش موسیقایی قابل قبولی دارند و به راحتی میتوانند بدون توجه به کلام، با آهنگ و ملودی تصنیف و یا آواز ارتباط برقرار کنند. حتی در خود ایران هم به عنوان مثال مردم ممکن است با آهنگهای انگلیسی، فرانسوی یا ترکی که کلام غیر ایرانی دارد، ارتباط برقرار کنند تا جایی که گاهی بدون دانستن کلام آهنگ با آن خاطره میسازند. بدون شک، دلیل این علاقهمندیها را میتوان با کیفیت بالای اثر هنری مورد نظر، مرتبط دانست. بنابراین در جامعهای که عموم مردم دانش موسیقایی بالایی دارند، میتوان با ارائه موسیقی با کیفیت، علاقمندی به موسیقی ایرانی را به خارج از مرزهای زبانی و جغرافیایی کشاند. ضمن اینکه بدون تعصب باید گفت که موسیقی ایرانی در زمره پرمایهترین موسیقیهای جهان است.
بنده به شخصه در زمینه اجرای موسیقی برای مخاطبان غیر ایرانی تجربههای جالبی داشتهام. بدون اغراق میتوان گفت که ظرافت و درونمایه موسیقی ایرانی، بسیاری از مخاطبان غیر ایرانی را شیفته خود خواهد کرد.
شما سه تار هم می زنید. چرا این ساز را انتخاب کردید؟
اولین سازی که شروع به یادگرفتن کردم سنتور بود اما پس از مدتی آوای شیرین و آرامش بخش سهتار، من را به طرز عجیبی مجذوب خود کرد.
یکی از مخاطبان شما مدعی بود که بهتر است شما به عنوان یک خواننده سنتی آوازهایی که کمی شادتر است را برای اجراهای زنده انتخاب کنید؛ نظر خودتان چیست؟
در پاسخ به این سوال، نخست باید ذکر کنم که من به برخی از مخاطبان موسیقی ایرانی اصیل حق میدهم که در بعضی موارد از غمگین بودن این نوع موسیقی گلایه داشته باشند. اما در توضیح باید عرض کنم که ضمن اینکه موسیقی ما در واقع برگرفته از یک تاریخ پرفراز و نشیب است که در برخی موارد باعث غم آلود بودن آن گردیده است، با اشعار عرفانی و سلوک عارفانه نیز به نوعی در آمیخته است. طبیعیست که غمها و شادیهای عرفانی در شعر و ملودی آثار در هم تنیده شدهاند. موسیقی اصیل ایرانی یک موسیقی مفهومی است، به طوری که به تکتک کلمهها و حالتهای اثر باید توجه کرد. بنابراین ما در مورد یک موسیقی بسیار سطح بالا صحبت میکنیم که مخاطبان خاص خود را دارد. اگرچه بنده شخصاً معتقدم هرچقدر دانش مخاطبان در مورد موسیقی ایرانی بیشتر شود، میزان علاقهمندی آنها به این موسیقی نیز بیشتر خواهدشد.
به عنوان توضیح بیشتر در پاسخ به این سوال میتوانم مثالی را در مورد سینمای ایران ذکرکنم. شاید فردی از دیدن یک فیلم طنز و یا یک فیلم اکشن بسیار خوشحال و هیجانی شود اما با دیدن مثلا یکی از فیلمهای آقای اصغر فرهادی ناخرسند از سینما بیرون بیاید.
البته این را نیز باید اضافه کنم که من کاملا با این حرف موافقم که میتوان موسیقی اصیل را در مواقعی شادتر اجرا کرد و این چیزی از اعتبار و عیار موسیقی اصیل کم نخواهد کرد و خارج از ویژگیهای آن هم نیست اما نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که عمق موسیقی اصیل ایرانی وامدار اشعار فاخریست که به سبب سلوک عرفانی گاهی با رشتههای حزن در هم تنیده شدهاند.
میدانم که در حال آموزش شاگردانی در مونترال هستید که بتوانند خوب آواز بخوانند، شما به عنوان استاد آواز چه نکاتی را برای داشتن یک صدای خوب در نظر میگیرید؟ چه کسی میتواند یک خواننده خوب باشد؟
اول از همه باید بدانیم که صدای خوب داشتن با خوب خواندن متفاوت است. از نظر من صدای خوب صدایی شفاف، بدون گرفتگی، رسا، دلنشین است که میتواند نتهای زیر و بم را به خوبی اجرا کند. به عنوان مثال، در موسیقی ایرانی خواننده حداقل میبایست بتواند پانزده نت را براحتی بخواند. صدای خوب تقلید از دیگران نیست. صدا باید به طرز درستی از حنجره خارج و پس از پالایش از دهان خارج شود تا به گوش زیبا برسد. لزوماً کسانی که میتوانند نتهایی زیادی بخوانند و یا اصطلاحا به راحتی فریاد بزنند صدای خوبی ندارند. از نظر من برای داشتن صدای خوب بیش از هرچیز انگیزه و ممارست در تمرین میتواند موثر باشد. استاد نورعلی خان برومند که شاگردان بسیار زیادی از جمله استاد شجریان و استاد رضوی سروستانی را داشتهاند، بسیار به صداسازی اعتقاد داشتند و معتقد بودند هرکسی با تمرینات صداسازی درست میتواند صدای خوبی داشته باشد.
اما خواننده خوب بودن بسیار متفاوت از صدای خوش داشتن است. مخصوصا در موسیقی اصیل ایرانی که فاکتورها و انتظارات بسیار زیادی از یک خواننده خوب وجود دارد. در این نوع موسیقی یک خواننده خوب میبایست ردیفهای آوازی را فرا بگیرد و سپس بتواند با درک شعر و تلفیق آن با موسیقی اشعار درستی را برای آواز انتخاب کند. البته در زمینه تصنیفخوانی، حساسیت در مورد درست خواندن شعر کمتر است. خواننده خوب در موسیقی اصیل ایرانی باید بتواند تحریرها و چهچهههای درست و به موقعی را در آواز و تصنیفخوانی بکار بگیرد. باید توجه کنیم که هرکدام از این تحریرها و چهچهههایی که در آوازها میشنویم بسیار حساس و دقیق باید مورد استفاده قرار بگیرند زیرا هرکدام از آنها به مانند جملات یک متن ادبی، معانی و مفاهیم خاصی را در آواز در بر میگیرند. بنابراین خوانندههایی که بدون گذراندن دورههای آوازی به خواندن آواز اقدام میکنند، موفق نخواهند بود. البته هنگام تقلید از آواز دیگر خوانندگان و یا تصنیفخوانی کار کمی آسانتر است.
شما به غیر از هنر آوازخوانی، نقاشی و خطاطی هم میکنید؛ درباره این فعالیت هنری خودتان کمی توضیح دهید؟
بله من از زمانی که به مدرسه میرفتم از طریق برادر بزرگترم آرش به خطاطی علاقمند شدم. البته این روزها کمتر فرصت میکنم که در کنار درس و موسیقی به هنرهای دیگر هم بپردازم. اما بیاد دارم شبهایی را که آرش ساعتهای طولانی به خوشنویسی مشغول بود و در من انگیزه فراگیری خوشنویسی را بوجود میآورد. او عضو انجمن خوشنویسان ایران با درجه فوق ممتاز خوشنویسی بوده و در حال حاضر مشغول دریافت درجه استادی میباشد. من بمدت شش سال از آرش خطاطی را فرا گرفتهام.
همچنین در سنین نوجوانی دوره نقاشی و طراحی را در خدمت استاد زنده یاد عربعلی شروه که از اساتید به نام نقاشی در دانشکدههای هنری ایران بودند، با پیگیریهای مادرم شروع کردم. به یاد دارم که در آن سنین، با علاقه بسیار زیادی نقاشی را دنبال میکردم. در آن دوران به کسب رتبه اول نقاشی دانشآموزی در شهرستان نوشهر و همچنین کسب رتبه دوم خوشنویسی در شهرستان کرج موفق شدم. مدتی است که به خاطر مشغله زیاد نتوانستهام آنطور که باید به این دو هنر بپردازم اما همچنان علاقه به آنها در من زنده است.
وقتی صحبت از هنر نقاشی میشود، کدام تصویر از نقاشیهایی که کشیدهاید در ذهن شما متصور میشود و چرا؟
آنچه که برایم از نقاشیهایم بیشتر خاطرانگیز بوده، اولین نقاشی چهره با رنگ روغن بوده که آن را دخترک گریان نامیدهام. شاید به خاطر اینکه اولین نقاشی چهرهای بود که در سن شانزده سالگی کشیدم و شاید به خاطر معصومیتی که در نگاه دخترک گریان بعد از کشیدن آن پدیدار شد. به هرحال این نقاشی را بسیار دوست دارم.
سوال آخر، شما هم اکنون در حال تحصیل در مقطع دکتری کامپیوتر هستید یک رشته کاملا فنی و تخصصی آیا ارتباطی بین کار فنی و هنری میبینید یا خیر؟
سوال بسیار خوبی هست. اتفاقاً ارتباط بسیار عمیقی بین این دو میبینم. بزرگترین اشتراک بین این دو، لزوم بر «تفکر» هست و در هردوی اینها «خلاقیت» وجود دارد. اگرچه گهگاهی به سبب جبر زمانه گاهی یکی بر دیگری سایه میافکند و مرا بیشتر به سمت خویش میبرد؛ اما این پیچ و تاب ذهنی در زندگی برای من بسیار جذاب است.
ارسال نظرات