پرونده این شماره هفته به برنامه بزرگداشت استاد یارشاطر اختصاص گرفت و دلیلی برای بازنشر این گفتوگوی تلفنی در «هفته» شد. در کنار نکات مهمی که استاد در آن گفتوگو درباره ایرانیکا مطرح کرد دو ویژگی ایشان در خاطرم برای همیشه ماندگار شد: فروتنی و حافظهای مثالزدنی.
با سلام، تعظیم و ادای احترام در مقابل رسالت بزرگی که شما با انتشار دانشنامه به عهده گرفتهاید، میخواستم بدانم با توجه به اینکه این کار بزرگ جنبههای گوناگون دارد، ازجمله پیدا کردن دانشمندان درجه اول و سامان دادن گروه مشاوران و همچنین تهیه امکانات مالی و بسیاری مسائل دیگر، شما چگونه میتوانید وقت کافی برای اندیشیدن و سامان این اثر تاریخی پیدا کنید؟
اولاً از لطف و حسن نیت شما متشکرم و دوم اینکه این کار، یک کار دستهجمعی است و تنها بنده نیستم که در این راه قدم میزنم. بنده همکارانی دارم که آنها صاحب صلاحیتاند و همگی دلسوزانه در کار کمک میکنند. از این گذشته کمک اساسی و بزرگی که به ما میرسد از طرف دانشمندانی است که مقالات «ایرانیکا» را مینویسند. اگر آنها نبودند و اطلاعات و دانش خود را در اختیار ما قرار نمیدادند، کوشش بنده و دیگران بهجایی نمیرسید. البته همانطور که اشاره کردید، کار سنگینی است، زیرا تفصیل آن بسیار زیاد است، و بنا بر آن گذاشته نشده است که این اثر را در چند سالی تمام کنیم و به بازار عرضه کنیم، بلکه غرض این بوده که کاری انجام بگیرد که حق تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران را درست ادا کنیم. نباید فراموش کرد که ما اگر تاریخ ایلام را هم حساب کنیم دستکم صاحب پنج هزار سال تاریخ هستیم. خود بنده با کمال میل هرروز هفته، همچنین روزهای آخر هفته تا پاسی از شب گذشته مشغول کار هستم. حجم کار طوریست که با وقت کمتر از این پیش نمیرود.
بعضی از همکاران من نیز نظر به عشق و علاقهای که به فرهنگ ایران دارند، آنقدرها تابع وقتهای اداری نیستند و چندین نفر آنها بعد از ساعت اداری در دفتر ما میمانند و به کار ادامه میدهند. با کمک آن دانشمندان و این همکاران خوشبختانه این کار تا اینجا پیش رفته و بیتردید که تا اتمام کار نیز به همین ترتیب پیش خواهد رفت.
تابهحال یازده جلد از دانشنامه منتشر شده است، جلد دوازدهم نیز در این تابستان چاپ خواهد شد.
آیا در حال حاضر میتوان پیشبینی کرد که این اثر عظیم درمجموع در چند جلد و در چه زمانی به پایان میرسد؟
احسان یارشاطر: این سؤال بسیار بهجایی است و فرصتی را به بنده میدهد تا یک سوءتفاهم عمومی را مرتفع کنم و آن اینکه دانشنامه اثری نیست که بتوان گفت ناتمام است. «ایرانیکا» از همان جلد اول درباره تمام مسائلی که در آن جلد مطرح شده تمام است. این در حقیقت یک اثر زایندهای ست که کار آن روشن کردن وجوه گوناگون تاریخ و تمدن ایران است. هر مقاله، جزوه، بخش و یا جلدی را در نظر بگیرید در حوزهٔ خودش یک اثر کامل است. این بهمانند آن است که کسی بخواهد تاریخ دنیا را مطالعه کند. مثلاً اگر کسی اطلاع دقیق از کوه البرز یا کتاب اوستا یا شهر بخارا یا کمونیسم در ایران یا آثار ایالت فارس یا آذربایجان با زبان گیلکی باشد میتواند اطلاعات دقیق و مستند در «ایرانیکا» پیدا کند.
برای اینکه «ایرانیکا» به انتها برسد به این مفهوم که تمام مسائلی که لازم است در آن به بحث گذاشته شود و بهصورت مستند و مستدل در دسترس خواننده قرار بگیرد، البته هنوز قدری طول خواهد کشید.
این را بگویم که اگر شما سه سال پیش این سؤال را از من پرسیده بودید، در جواب میگفتم حدود سیوپنج سال دیگر اتمام کار طول میکشد. اما از حدود سه سال پیش ما برنامهای در پیشگرفتهایم که این مدت را فوقالعاده کاهش میدهد و در حقیقت به حدود یک ثلث میرساند. این روش ازاینقرار است که ما برخلاف سابق، از سه سال پیش تصمیم گرفتیم بهجای اینکه مقالات را تنها به ترتیب الفبایی دعوت کنیم، بهموازات آن مقالات اساسی و مهم را نیز بدون رعایت ترتیب الفبایی دعوت کنیم. این مقالات فوراً در اینترنت منتشر میشوند و بعداً بهنوبت الفبایی هم چاپ میشوند.
بنابراین اکنون «ایرانیکا» به دو صورت، یکی بهصورت مجلدات چاپشده و دیگری بهاصطلاح انگلیسی Online منتشر میشود که گونه دوم در سایت ما یعنی www.iranica.com قابلدسترسی ست. طی سه سال گذشته ما بهتقریب ۱۴۰۰ مقاله دعوت کردهایم. کار ویراستاری تعداد زیادی از آنها انجام شده است و هماکنون در حدود دویست موضوع از آنها در اینترنت منتشر شده است. بقیه نیز بهمرور بر روی سایت خواهد رفت.
من در بخش دیگری به بحث انتشار بر روی اینترنت بازخواهم گشت اما در اینجا میخواستم با افسوس فراوان به ضایعه از دست رفتن زندهیادان دکتر تفضلی، مهرداد بهار و سعیدی سیرجانی اشاره کنم و با توجه به از دست دادن این بزرگان عرصهٔ ایرانشناسی، از شما بپرسم که آینده ایرانشناسی را چگونه میبینید؟ آیا نیروهای جوان در این راه گام برمیدارند و یا ما در این زمینه با فقر فرهنگی روبرو خواهیم شد؟ و دیگر اینکه تأثیر این موضوع را بر روی کار «ایرانیکا» چگونه میبینید؟
احسان یارشاطر: اساساً برنامه دعوت مقالات خارج از نوبت الفبایی را ما به همین علت آغاز کردیم. سه سال پیش در فاصلهٔ شش ماه سه تن از بزرگترین ایرانشناسان فوت کردند. بنده خیلی متأسف شدم که چرا تا زمانی که این دانشمندان زنده بودند، آنها را برای مقالاتی که آنها در آن منحصربهفرد به شمار میرفتند دعوت نکردیم. طبیعتاً بنده متوجه شدم که این مسئله منحصر به این سه نفر نخواهد بود. تا ما به «فصل ساسانیان»، یا «نوروز» و یا «زردشت» برسیم عدهٔ بیشتری از دانشمندان از دنیا خواهند رفت، پس تا زمانی که هنوز دانش این بزرگان در دسترس ماست وقت را تلف نکنیم و آنچه را که آنها میتوانند برای ما و برای خوانندگان ارائه بدهند، در دستور بگذاریم.
در مورد چندنفری که ذکر کردید البته همینطور است که میگویید، یعنی در این سالهای اخیر با فوت امثال تفضلی و زندهیادانی چون سعیدی سیرجانی، عبدالحسین زرینکوب، عباس زریاب خویی و مهرداد بهار، دانشمندانی از دست رفتند که یافتن جانشین برای آنها بهغایت مشکل به نظر میآید. تأسف اینکه روزبهروز از تعداد این دانشمندان کاسته میشود. متأسفانه وضع تحصیلات به علل مختلف در ایران چندان امیدبخش نیست. شاید روزی با زدودن پیرایههایی از نظام آموزشی که ربطی به مسئله کسب علم ندارد، وضع تحصیلات در ایران رو به بهبود بگذارد. اما امروز ما با کمبود استادان ایرانی مواجه هستیم. آن روز که ما شروع کردیم دستکم میتوانستیم بیست نفر را در ایران نام ببریم که جزو دانشمندان بسیار خوب در سطح بینالمللی به شمار میرفتند. اما امروز متأسفانه شاید سه چهار نفر در رشتههای ادبی و تاریخی بیشتر باقی نمانده باشند. بهاینترتیب آینده ایرانشناسی آنقدرها امیدبخش نیست. از یکسو، اوضاع ایران است، مثلاً محققینی که طالب پژوهش در ایراناند و نیاز به سفر به ایران دارند با موانع بزرگی روبرو هستند، و از طرف دیگر، مشاغلی که جوانان را به سمت ایرانشناسی جلب کنند، بسیار کم شدهاند.
دیگر اینکه، افرادی که در خارج ایران مایل به تحصیل در ایرانشناسی بودند به دلیل خلل در روابط اقتصادی و سیاسی به کشورهای عربی، ترکیه، هند، و امثال اینها روی آوردهاند.
به همین دلایل خیلی از دانشگاههایی که استادانی در رشته ایرانشناسی داشتند، پس از متقاعدشدن و یا فوت آن استادان محل آنها را به استادان دیگر در رشتههای دیگر واگذار کردهاند. درنتیجه رشته ایرانشناسی از داشتن استاد و استقبال دانشجویان جدید محروم مانده است. البته یک استثناء در این میان به چشم میخورد و آن کشور ایتالیا است. این کشور به دلایل مختلف ازجمله وجود چند دانشمند متنفذ که علاقهمند به تقویت ایرانشناسی بودند، رویهمرفته، در ایرانشناسی، پیشرفت کرده است. ولی این رشته در غالب ممالک دیگر ازجمله، آلمان، آمریکا و انگلستان متأسفانه فروکش کرده است.
استاد، شما علاوه بر اینکه عمر خود را در این راه گذاشتید، بعد از فوت همسرتان تمام دارایی خود را نیز به بنیاد دانشنامه هدیه کردید، اما عیان است که مخارج هنگفت این اثر عظیم تاریخی نیاز به یاری مالی بسیار دارد. آیا در سالهای اخیر در آهنگ رشد کمکهای مالی تغییر مثبتی ایجاد شده است؟
احسان یارشاطر: البته این جنبه از کار، نیز همچون جنبههای دیگر فراز و نشیب دارد. غالباً شنیده میشود که هموطنان ما به کارهای فرهنگی علاقهای ندارند، گرچه این گفته ممکن است در اینجاوآنجا صدق کند، اما طی سی سال گذشته «دانشنامه ایرانیکا» همواره از کمکهای عدهای از وطن دوستان ایرانی که در خارج از ایران زندگی میکنند برخوردار بوده است. بخصوص ما همواره از کمکهای فرهنگ دوستان ایرانی و بعضی مؤسسات با مدیریت ایرانی در آمریکا و انگلستان برخوردار بودهایم. امید من آن است که این علاقه و کمک ادامه داشته باشد.
گاهی افرادی در کمال خلوص و با عشق وافر به ایران کمکهای عمدهای کردهاند که خارج از انتظار ما بوده است. بهعنوانمثال خسرو اقبال و محمود خیامی و خسرو سمنانی کمکهای بزرگی کردهاند، بهویژه در دو سال اخیر، کمکهای قابلی به دانشنامه نمودهاند. بزرگترین کمکها اما طی بیستوپنج سال گذشته توسط National Endowment for The Humanities یعنی «موسسه ملی علوم انسانی» آمریکا که یک موسسه فدرال است، اما مستقل از دولت عمل میکند عرضه شده است. اما حال چشم دارند که ما روی پای خود بایستیم.
البته ما در فکر تأسیس یک موقوفهای بودهایم که اگر این موقوفه به حدنصاب برسد، امیدواریم که از بهره آن بتوانیم دانشنامه را در سالهای آینده اداره کنیم و دیگر محتاج تأمین کمک مالی به شکل کنونی نباشیم بهویژه اینکه این کار بسیار وقتگیر و دشوار است و خیلی از اوقاتِ من و بعضی همکارانم را میگیرد. با تکمیل موقوفه که با کمک دوستداران فرهنگ ایران باید انجام بگیرد ما از این کار وقتگیر و دیگران از مزاحمتهای ما خلاص خواهند شد.
چه حجمی برای این موقوفه در نظر گرفته شده است و تاکنون تا چه حد در رسیدن به این هدف پیشرفت داشتهاید؟
احسان یارشاطر: این موقوفه باید به پانزده میلیون دلار برسد تا از بهرهای که بهطور متوسط در حدود هفتصد و پنجاههزار دلار در سال خواهد بود، «ایرانیکا» کموبیش اداره شود. البته در آن زمان نیز به کمکهای مختصری محتاج خواهیم بود، اما تردیدی ندارم که اشخاص، داوطلبانه این مقدار کمک را دریغ نخواهند داشت.
تابهحال نزدیک به نصف مبلغ مزبور فراهم شده است. ما امیدواریم از طرق مختلف ازجمله اینکه افراد در وصیتنامهشان سهمی برای این کار در نظر بگیرند، باقیمانده مبلغ نیز تأمین بشود.
«دانشنامه» همانطور که اشاره کردید بهصورت الکترونیکی نیز منتشر میشود و اکنون نهتنها تمامی ۱۱ جلد منتشر شده، بلکه بسیاری مقالاتی که به چاپ نرسیدهاند، بر روی اینترنت قابلدسترسی هستند. «بنیاد» در مقابل ارائه این خدمات وجهی دریافت نمیکند و این در حالیست که خدمات مشابه توسط شرکتهای بزرگ با
پشتوانههای بزرگ مالی تنها در مقابل پرداخت وجه ارائه میشود، آیا این نمیتواند راهی برای دریافت کمک به «بنیاد» باشد؟
احسان یارشاطر: چرا. البته ما در آغاز کار مقداری برای ترتیب اشتراک و پرداخت برای استفاده مخارجی هم متقبل شدیم، اما در عمل دیدیم که اولاً با این روش، ممالک جهان سوم و همچنین هموطنانمان در ایران دستشان بهکلی از دانشنامه کوتاه میشود. زیرا که پرداخت با کارت اعتباری آنهم با دلار امریکا برای خیلی از ممالک مثل هند، بنگلادش، آسیای مرکزی و حتی بسیاری کشورهای اروپایی با اشکال روبروست. به این نتیجه رسیدیم حالا که ما اینقدر خرج دانشنامه میکنیم و این کار اصولاً با کمک اشخاص توانایی ادامه حیات دارد پس چرا به خاطر چند هزار دلار بسیاری از علاقهمندان آن را بخصوص در ایران و جهان سوم از دسترسی به آن محروم کنیم.
واقعیت این است که مخارج دانشنامه بسیار بیش از آن است که به نظر میآید. بهطور مشخص مخارج هر نسخه از یک جلد تا اینکه به چاپ برسد حدود هفتصدوپنجاه دلار است اما قیمت فروش دویستوپنجاه دلار یعنی ثلث قیمت تمام شده است. و تفاوت این مبلغ تنها از طریق کمکهای افراد و مؤسسات تأمین میشود.
البته اگر تعداد مجلدات بیشتر بشود و همه آنها روی اینترنت باشند و رایگان بودن رجوع به سایتها تأثیر نامطلوبی بر فروش نسخههای چاپشده بگذارد، شاید دوباره به فکر ترتیب اشتراک بیفتیم و شاید تا آن روز وسایل فنی این کار نیز کاملتر شده باشد بهطوریکه این امر مانع استفاده افراد در کشورهای فقیر نشود.
اخیراً جلد چهارم ایرانیکا نیز در ایران به فارسی منتشر شد. شما تا چه حد با مترجمان و ناشران این کلان اثر تاریخی در ایران در ارتباط هستید؟
احسان یارشاطر: بنده هم شنیده بودم که سه جلد «ایرانیکا» به فارسی ترجمه شده است و بسیار تعجب کردم، چراکه هر جلد ایرانیکا بهتنهایی در ترجمه به فارسی اقلاً سه جلد بسیار بزرگ خواهد شد.
اما آنچه به فارسی چاپ شده است انتخابی از مقالات «ایرانیکا» است. ازجمله یکی از این مجلدات شامل بیستوسه مقاله مربوط به لباس است. دیگری مقالات مربوط به انقلاب مشروطیت است. کتاب سوم ترجمه رشته مقالات مربوط به داستاننویسی در ایران است.
ایران به قرارداد Bern[کپیرایت] نپیوسته است، بنابراین هرکسی میتواند بدون پرداخت حقوق مؤلف آثار دیگران را ترجمه و منتشر کند.
احسان یارشاطر: البته کسی که مقالات مربوط به لباسها را ترجمه میکرد اطلاع داد. طبیعتاً ما مایل بودیم که از ترجمه اطلاع داشته باشیم و ترجمهها را رسیدگی کنیم و مطمئن بشویم که ترجمه درست انجام گرفته است. اما فرصت این کار برای ما پیش نیامد. مترجم امین و دلسوز بوده است. امیدواریم ترجمهها روان و دقیق باشد.
این را بهویژه با توجه به این موضوع میگویم که اخیراً کتابی از خود من ترجمه شده است که سراپا غلط و گمراهکننده است.
میتوانم خواهش کنم اسم این کتاب را بگویید؟
احسان یارشاطر: نام آن «حضور ایران در جهان اسلام» است.
آیا به همین نام ترجمه شده است؟
احسان یارشاطر: بله! به همین نام ترجمه شده و حتی دو ترجمه از آن منتشر شده است. یکی از آنها خیلی بد نیست، ولی آن دیگری پیداست پیش از آنکه ویراستاری شود، و ظاهراً باعجله، به نشر رسیده است.
فکر نمیکنید اگر برای ترجمه اثری به این عظمت که بااینهمه زحمت و توسط این تعداد از عالیرتبهترین دانشمندان به ثمر رسیده است، توجه کافی مبذول نشود، جفایی بزرگ در حق اثر و آفرینندگان آن، و تا حد زیادی بهدوراز انصاف است؟
احسان یارشاطر: البته این کاملاً درست است.
دین اول ما به دانشمندانی که این اثر را تألیف میکنند این است که کار آنها را به شکل غلط ارائه ندهیم و به نام آنها اطلاعات نادرست در مقابل مردم نگذاریم. باید توجه داشته باشیم که این مقالات تخصصی هستند و به درد اهل تحقیق میخورند. ترجمه آنها کار آسانی نیست. از این گذشته این مقالات پر از مراجع و مآخذ به زبانهای مختلف است که شامل انگلیسی، فرانسه، آلمانی، حتی ژاپنی، چینی، ترکی و بهویژه عربی است. اگر این مأخذها فقط بهصورت ترجمه فارسی آورده شوند خواننده نخواهد توانست به آنها در صورت لزوم رجوع کند، چه ذکر آنها برای مراجعه علاقهمندان و پژوهندگان است که در صورت تبدیل به فارسی بیمفهوم خواهد شد. از طرف دیگر ترکیب خط فارسی که از راست به چپ و خط فرنگی که از چپ به راست نوشته میشود، مشکلات بسیاری میآفریند.
زمانی که «دانشنامه ایران و اسلام» را در ایران منتشر میکردم با دشواری این امر روبرو شدم. البته ما تلاش و دقت بسیار میکردیم که این دشواری سبب آفرینش خطا درنتیجه کار نگردد، اما طبیعتاً در کارهای بازاری و بدون مبذول داشتن دقت کافی به وجود آمدن خطا غیرعادی نیست.
نکته دیگر در این رابطه اینکه، آیا فکر نمیکنید مستقل از عدم وجود قانون کپیرایت در ایران، رعایت اخلاق باید مترجم و ناشران را وادارد که با آفرینندگان اثر تماس بگیرند؟
احسان یارشاطر: البته این درست است. بهعنوان نمونه وقتیکه من افتخار خدمت در «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را داشتم کتابهای بسیاری را ترجمه میکردیم اما درست به همین دلیل که شما اشاره کردید، همیشه با صاحب اثر تماس میگرفتیم و برای ترجمه کسب اجازه میکردیم و اصولاً نیز همه اجازه میدادند. پس این موضوع به وجدان مترجم یا ناشرانی که ترجمه را سفارش میدهند و یا آن را چاپ میکنند وابسته است.
باید امید داشت که بهتدریج این وجدان در ایران تقویت بشود.
آیا شما به ترجمه «ایرانیکا» به فارسی میاندیشید؟
احسان یارشاطر: آنچه در درجه اول مهم است این است که «ایرانیکا» به همین زبان نسبتاً رایج انگلیسی به وجود بیاید و بتواند مورداستفاده اهل تحقیق قرار بگیرد. ترجمه آن امری ثانوی خواهد بود و خوشبختانه حال در ایران آغاز شده است.
واقعیت این است بیشتر آن عده که میتوانند از دانشنامه استفاده کنند در ایران هم به حد کافی به انگلیسی آشنا هستند.
البته وقتیکه این کار به آخر رسید، انشاءالله وسایلی در ایران فراهم خواهد شد که آن را به ترتیب الفبایی ترجمه کرده و عرضه کنند. معتقدم این کار باید در ایران و نه درجایی دیگر صورت بگیرد.
که البته کاری دشوارتر از ترجمه یک رمان خواهد بود؟
احسان یارشاطر: البته کاری سنگین خواهد بود.
برخی منتقدان معتقدند که «دانشنامه» به ادبیات مدرن و آلترناتیو توجه کافی مبذول نداشته، به نظر شما جایگاه ادبیات معاصر ایران در ایرانیکا چگونه است؟
احسان یارشاطر: اتفاقاً یکی از پافشاریهای ما این بوده است که به ادبیات نوین ایران بپردازیم. بهعنوانمثال مراجعه کنید به مقاله صادق هدایت «بوف کور»، علویه خانم «فروغ فرخزاد، و «چشمهایش» علوی، آل احمد و گلشیری و «دائی جان ناپلئون».
البته یک نکته وجود دارد و آن اینکه ما شرححال افرادی که هنوز زندهاند به دلایل واضح نمینویسیم.
اما مثلاً بلافاصله پس از مرگ چوبک مقاله او دعوت شده است. همچنین درصدد تهیه مقالات مربوط به شاملو، سپهری، و اخوانیم.
آیا پس از به اتمام رسیدن «ایرانیکا» میتوانیم بگوییم که جهانیان ایران را علاوه بر حافظ و رومی و خیام، با سپهری، شاملو، گلشیری، چوبک و براهنی نیز تداعی میکنند؟
احسان یارشاطر: خوب اینها برحسب اهمیتشان هرگاه کارهایشان بهاندازه کافی به زبانهای دیگر ترجمه شده باشد موجب معرفی ایران و ادبیات آن میشوند. البته ایران در دوران معاصر، یک دوره پررونق ادبی داشته است و افرادی که نام بردید در این دوره به وجود آمدهاند. امید هست که بهتدریج کارهای آنها به زبانهای رایج غربی ترجمه شود و موجب شناخته شدن اینها و آثارشان بشود، اما شک دارم که مقالات دانشنامه برای این هدف کافی باشد.
در نقدی که بر جلد دوم دانشنامه نوشته شده است، منتقد سهم دانشمندان ایرانی را در این جلد ۱۱ درصد شمرده است. احتمالاً این درصد کموبیش در مجموعه این شاهکار حفظ شده است. شما تأثیر سهم نسبتاً کوچک ایرانیان را در این اثر چگونه ارزیابی میکنید؟
احسان یارشاطر: واقعیت این است که تحقیق علمی آن مقدار که در ممالک غربی رایج است در ایران رایج نیست. افرادی که راجع به مثلاً مذهب زرتشت، مذهب مانوی، و یا مثلاً سلسله هخامنشی و ساسانی و حتی صفاری و سلجوقی به شیوه علمی تحقیق کرده باشند زیاد نیستند. ما همواره در صورت تساوی شرایط ترجیح میدهیم از دانشمندان هموطن خودمان استفاده کنیم. استفاده از دانشمندان ایرانی منوط به آن است که تابع روش علمی باشند و مبالغه نکنند و به منابع لازم دسترسی داشته باشند. توجه داشته باشیم که همانگونه که ایران در تمام رشتههای دیگر علم از کشورهای غربی عقب مانده است، در ایرانشناسی نیز بهجز بعضی استثناها بهپای دانشمندان غربی نمیرسد.
بهعنوانمثال تمام خطوط باستانی ایران توسط فرنگیها خوانده شده است. تمام تحقیقات اساسی درباره مذهب زرتشت توسط غربیها صورت گرفته است.
متأسفانه باید بپذیریم که دوران ما دورهٔ رونق و شکوه تمدن ایران نیست و ما به دلایلی عقب افتادهایم و این شامل همهچیز ازجمله علم و تحقیق نیز میشود، آنچه ما در آن تخصص داریم، فخرفروشی است که به کار علمی نمیخورد.
آقای دکتر یارشاطر شما انتشار «دانشنامه ایران اسلام» را در سال ۱۹۷۵ آغاز کردید و این کار پس از انقلاب و پس از انتشار ۹ دفتر متوقف شد، دلایل توقف کار چه بودند؟
احسان یارشاطر: بنای «دانشنامه ایران اسلام» بر ترجمه Encyclopedia of Islam «دایرةالمعارف اسلام» که اثر بسیار دقیق و ارزندهای ست، گذاشته شده بود. ویرایش اول این اثر در اروپا در سال ۱۹۳۸ به پایان رسید. بعد از جنگ دوم جهانی ویرایش دیگری به دست گرفته شد که اکنون نزدیک به اتمام است.
دفترهای آن بهتدریج پس از چاپ به دست من هم میرسید. من متوجه میشدم که در این اثر مفید سهم ایران نسبت به کشورهای عربی مختصر است، حتی ترکیه سهم بیشتری از ایران در آن داشت. از این گذشته «دایرةالمعارف اسلام» شامل ایران پیش از اسلام نمیشد و حالآنکه این دوره بیشتر از ایران اسلامی است. من به دنبال راهی بودم که این نقیصه مرتفع شود. درنتیجه قرار شد ما مقالات «دانشنامه اسلام» را ترجمه کنیم و در مواردی که به نظرمان میآمد کوتاهی شده، همچنین درباره ایران پیش از اسلام مقالات اصیل توسط دانشمندان ایرانی یا غیرایرانی سفارش بدهیم.
درنتیجه «دانشنامه ایران و اسلام» حدود پنجاهدرصد شامل مقالات ترجمه و نیم دیگر شامل مقالات اصیل میشد. این اثر توسط «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» به نشر سپرده شد. اما بعد از انقلاب این بنگاه مثل تأسیسات دیگری همچون «انجمن کتاب» و مجله «راهنمای کتاب» که تأسیس کرده بودم تعطیل اعلام شد. این مؤسسات توسط مهاجمینی که بعدها شنیدم غالباً از مجاهدین بودند موردحمله و غارت قرار گرفت.
پس از انقلاب یک دفتر نیز که در چاپخانه بانک ملی زیر چاپ بود منتشر کردند، اما مهری بر روی آن زدند به این مضمون یا چیزی مشابه بااینکه «به زبالهدان تاریخ پیوست».
اما خوشبختانه حدود ده دوازده سال بعد بنیاد دانشنامه جهان اسلام آن کار را از حرف «ب» از سر گرفت و اکنون در جریان انتشار است.
بعضی از مطالب آن اصیل، برخی دیگر ترجمه و یا تلخیصی است از «دانشنامه اسلام» و یا «ایرانیکا». البته ما با تلخیص موافق نبودیم زیرا معتقد بودیم که مترجم شاید قسمتهایی را که از عهده برنیاید و یا مناسب نداند حذف کند و این منافی کار علمی است، اما بااینهمه، تلخیص مقالات نیز خالی از فایده نیست.
آیا هیچگونه رابطه رسمی یا غیررسمی میان «بنیاد دانشنامه» و مؤسسات آموزش عالی در ایران وجود دارد؟
احسان یارشاطر: ایرانیکا هیچگونه رابطه رسمی با هیچ دانشگاهی در ایران ندارد. اما «مرکز نشر دانشگاهی» که زیر نظر دکتر نصرالله پورجوادی اداره میشود نظر به اهمیتی که برای کار قائل بودند، سابقاً ۲۰۰ نسخه با تخفیف مناسبی میخریدند و این نسخهها را بین محققین و کتابخانهها پخش میکردند. بعد از مدتی این قطع شد. اخیراً دوباره این کار را آغاز کردهاند اما به دلیل اینکه دیگر از سهمیه ارز ارزانقیمت برخوردار نیستند، تعداد سفارش آنها کمتر شده است. اکنون ۶۰ نسخه خریداری میکنند. اگرچه «مرکز نشر دانشگاهی» موسسهای دولتی است اما به هیچ دانشگاهی وابسته نیست.
استاد اگر مخالفتی نداشته باشید و برایتان مقدور است لطفاً قدری درباره وضعیت سلامتی خودتان بگویید؟
احسان یارشاطر: حقیقت مطلب این است که سن من بالاست و الآن ۸۴ سال دارم و طبیعی است که در این سن برخی گرفتاریهای سلامتی به وجود بیایند. مشکل عمده من در حال حاضر لرزش دست است که تقریباً مقارن انقلاب یعنی بیستوپنج سال پیش بهتدریج شروع شد و روزبهروز بیشتر شده است. اما ربطی به بیماری پارکینسون ندارد. حدس زده میشود که این موروثی باشد. در اصطلاح طبی به آن essential tremor میگویند. علاجی ندارد، اما خطرناک هم نیست. فقط مزاحمت فوقالعاده ایجاد میکند. ازجمله هنگام نوشتن یا غذا خوردن. خوشبختانه از عوارض دیگر منجمله از کمسویی بینایی و مشکل شنوایی، قلب و کلیه، فشارخون و عوارض پروستات، و از این قبیل مصون ماندهام.
البته واقعیت سالمندی را نمیتوان در نظر نگرفت. در هفت هشت سال اخیر به دنبال جانشینی برای خود میگردم ولی تاکنون فردی را که حائز شرایط باشد و تن به قبول مسئولیت بدهد متأسفانه نیافتهام. این اواخر فردی را در نظر گرفتیم و امید است که قبول بکند، گرچه او هم ممکن است کرسی استادی دانشگاه هامبورگ را تصدی کند و تا تکلیف این امر روشن نشود نمیتواند جواب قطعی بدهد.
نکته روشن این است که هیچکس عمر نوح ندارد و روزی باید کار را واگذار کرد و رفت. بهتر اینکه قبل از رفتن فردی را با امور «ایرانیکا» آشنا بکنم تا اینکه کارها بتواند بهطور منظم و شایسته ادامه بیابد. البته من همکارانی دارم که بعد از بنده میتوانند این کار را در حد مسئولیتهایی که دارند ادامه بدهند ولی خوب یک نفر که سرپرستی امور علمی اینجا را به عهده بگیرد لازم خواهیم داشت.
با توجه به اینکه یاری به «بنیاد دانشنامه» بهعنوان یک سازمان غیرانتفاعی در کانادا و ممالک متحده از معافیت مالیاتی برخوردار است و علاقهمندان میتوانند با استفاده از این معافیت کمکهای درخوری بکنند، به نظر شما ما بهعنوان یک رسانه چگونه میتوانیم در این راه مفید باشیم؟
احسان یارشاطر: تبلیغات ما متأسفانه ضعیف است. ما آنقدر به اصل کار مشغول هستیم که دیگر وقتی برای تبلیغ نمیماند. از این گذشته تبلیغ گاه شامل تظاهر هم میشود که در شأن یک کار علمی نیست. اصولاً اینگونه برنامهها یا کار دولتهاست و یا کار مؤسسات ثروتمند که از منابع مالی کافی برخوردار باشند.
در آغاز هیچ پشتیبان روشن و مسلمی وجود نداشت، ازاینرو ما باید از «بنیاد ملی علوم انسانی» آمریکا متشکر باشیم که طی بیستوپنج سال به ما مداوماً کمک کرده است، آنهم در کشوری که متأسفانه ایران شهرت بسیار خوبی ندارد و احساس عمومی نسبت به کارهای مربوط به ایران چندان مساعد نیست. اما آن عده از ایرانیان برونمرزی که به فرهنگ ایران علاقهمند بودهاند و «ایرانیکا» را مفید تشخیص دادهاند، البته همواره یاری رساندهاند.
آنچه رسانهها ازجمله مطبوعات میتوانند برای ما بکنند همان معرفی دانشنامه است. یعنی به مردم توضیح بدهند که دانشنامه چیست، چه میکند؟ حدود کار آن کدام است؟ چه کسانی در آن مقاله مینویسند و فرق آن با سایر آثار درباره ایران چیست.
من متوجه شدهام که خیلیها به دانشنامه کمک میکنند بدون آنکه هرگز آن را دیده باشند. طبیعتاً در صورت آشنایی رغبت کمک به ما بیشتر خواهد شد. بسیارند کسانی که هیچگونه اطلاعی از این کار ندارند و اگر نامی هم شنیدهاند محتوای آن برای ایشان روشن نیست. معرفی دانشنامه، تشریح وضع مالی آن، و توضیح اینکه این کار یک کار ملی است و تنها با حمایت همگان پیش خواهد رفت.
خوشبختانه بسیاری از ایرانیان خارج از میهن، بهویژه بخش ساکن آمریکا و کانادا، بسیار موفقاند و در صورت آشنایی با «ایرانیکا» میتوانند کمکهای شایستهای به آن بکنند.
استاد یارشاطر با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
این گفتوگوی تلفنی در تاریخ ۲۱ می ۲۰۰۴ ساعت ۳۰: ۵ بعدازظهر بهوقت تورنتو، برای «شهروند» انجام شده است.
ارسال نظرات