همانطور که شما خوانندگان عزیز صفحات ادبی هفته میدانید، در سه سال اخیر و طی بیش از ۲۰ شمارهٔ مختلف و متناوب، به شکلها و مناسبتهای مختلف به اهمیت تولیداتِ صوتی بهویژه «پادکست» در کاربردیکردن ادبیات پرداختیم. آنچه در این شماره میخوانید، حاصل همسخنیِ ما با پادکستساز گرامی، مسعود محسنپور است. امیدوارم این گفتوگو فرهنگدوستان بیشتری را با «پادکست غربت» آشنا کند و سبب شود آن را پی بگیرند. |
مسعود محسنپور چگونه خودش را در یک خط برای خوانندگان مجله هفته معرفی میکند؟
مسعود محسنپور هستم متولد خرمشهر؛ ساکن تورنتوی کانادا که شغل اصلیم آیتی است و الکترونیک.
مسعود جان چه شد که برای زندگی و کار به این سوی جهان آمدید؟
مسعود محسنپور: جواب به این سؤال چندان آسان نیست آدم اولش که مهاجرت میکند فکر میکند دلایل قطعی دارِد اما بعد از مدتی انگار همه رو عمداً یا سهواً فراموش میکند! شاید بقول اینجاییها Home sick میشود و دوست ندارد به خاطر بیاورد زمانی را که داوطلبانه خانه را ترک کرده. من هم به دلایلی که الآن یادم نیست مهاجرت کردم و الآن ۱۱ ساله که اینور دنیا زندگی میکنم.
بارقههای کار فرهنگی از کجا به سراغتان آمد؟
مسعود محسنپور: همیشه به ادبیات داستانی و شعر علاقهمند بودم و برای خودم چیزهایی مینوشتم. ادبیات جزئی از فرهنگ ما ایرانیهاست که همچنان میتوانیم بهش به بالیم و افتخار کنیم. چه در متون کهن و چه معاصر نخبگان زیادی توی این رشته داشتیم و داریم. بهجرئت میشود گفت چیزی که پیوند ما را اینور دنیا با زادگاهمان حفظ کرده همین زبان و ادبیات فارسی هست. شخصاً وقتی شاهنامه میخوانم؛ کتابی از محمود دولتآبادی سیمین دانشور یا مصطفی مستور را ورق میزنم؛ یا اشعار مولانا و اخوانثالث یا سهراب سپهری را میشنوم، احساس حضور در وطن میکنم. به این نتیجه رسیدم که وطن همین ادب و فرهنگ و زبانی است که ما داریم و همهجا میتوانیم با خودمان حملش کنیم یا دیوان اشعار و کتابهای فارسیای هست که لب طاقچه یا توی کتابخانه یا بالای شومینهمان میگذاریم. دیگر وطن مفهوم فیزیکی- خاک یا منطقه جغرافیاییاش را ازدستداده حداقل برای ما مهاجرها.
در آخرین دیداری که از ایران و زادگاهم خوزستان داشتم متوجه نوعی استحاله فرهنگی شدم. در آن منطقه اقوام مختلفی با مشترکات زیاد کنار هم زندگی میکنند. خردهفرهنگهایی هستند به قدمت تاریخ ایرانزمین. آدابورسوم، لباس، موسیقی و گویشهایی غنی از ایران کهن. اقوام لر، بختیاری، شوشتری، دزفولی، عرب و…
متأسفانه کار فرهنگی برای حفظ اینها چندان صورت نمیگیرد. برنامههای مختلفی بر محمل گویشها درست میشود در تلویزیون یا جُنگهای شادی و جشن که عمدتاً طنز هستند. درعینحالیکه شادی هموطنان را در پی دارند باعث مهجورشدن این گویشها میشوند. بچههای شوشتری دزفولی عرب و بختیاری را دیدم که از صحبت با گویش پدرانشان ابا داشتند و خجالت میکشیدند یا اصلاً یاد نگرفته بودند. با حذف این گویشها و خردهفرهنگها، و به دنبال آن موسیقی لباس و آدابورسوم آنها هم متروک خواهد شد.
ما اینور دنیا دیدهایم که تنوع در لباس، موسیقی، فرهنگ، غذا و حتی رنگ پوست و چهره، امری زیباست و امتیاز محسوب میشود و برعکس، جامعهای که همه مثل هم هستند جامعه پویا و بالندهای نیست. و چه تنوعی بالاتر از تنوع فرهنگی فلات ایران. بر آن شدم داستانی را که مدتها بود در ذهنم میپروراندم با ترکیب گویشهای خوزستانی و عمدتاً شوشتری بنویسم.
با توجه به اینکه خودم نصف شوشتری، یکچهارم عرب و یکچهارم بختیاری هستم، داستان به ترکیب این سه قوم پرداخته و شخصیتهای داستان را از این سه انتخاب کردم. شخصیتها آدمهای معمولی هستند داستان درعینحال که پرماجرا است اما نه قهرمان دارد نه شرور! همه آدمها خاکستری هستند و داستان در بستر تاریخی جنگ جهانی اول تا امروز پیش میرود. در ضمن هر شخصیت با گویش محلی خودش صحبت میکند.
انگیزه دیگر من در روایت این داستان احساس دِینی است که نسبت به مادرها و مادربزرگهامان میکنم. در جامعه بشدت مردسالار دهههای گذشته بار سنگین زندگی به عهده مادربزرگها و مادران نسلهای قبل از ما بوده. از بچهداری تا کارهای کشاورزی دامداری و مدیریت اقتصادی و اجتماعی خانه و خانواده به عهده زنها بوده و آنها از کمترین حقوق اجتماعی برخوردار بودن و حتی شکایت هم نمیکردن. ما در جبران این بیتوجهی قصور کردیم. در داستان غربت عمدتاً زنها راوی هستند و تا آنجا که توانستم واقعیت این ظلم و کوتاهی جامعه را نسبت به زنان بازتاب دادم.
در اینهمه شاخههای مختلف کار و کوششتان چه شد که بهسمت کار پادکست رفتید و چرا این نام را بر آن نهادید؟
مسعود محسنپور: واقعیت این است که وقتی چند بخشی از داستان را نوشتم، متوجه شدم خواندنش با گویش شوشتری یا بختیاری کار دشواری است. حتی برای کسانی که با این گویش آشنایی دارند. بهعلاوه نصبِ کسره، ضمه و فتحه میتواند کار را پیچیدهتر هم بکند و مخاطبان را دلزده و مأیوس.
لذا تصمیم گرفتم داستان را بهجای «کتابت»، «روایت» کنم این بود که با پیشنهاد خواهرزادهام، پویا پولاد که زحمت انتخاب و تنظیم موسیقی را روی اپیزودها میکشد، داستان را بهصورت پادکست درآوردم.
برای پخش پادکست، پلتفرم Anchor که بخشی از Spotify است، در اوایل کار انتخاب شد چون در ایران فیلتر نبود و بهسادگی قابلدسترسی. اما چون بعداً فیلتر شد مجبور شدم از یک پلتفرم ایرانی به نام «شنوتو» بهعنوان بکآپ استفاده کنم. در حال حاضر پادکست روی هردو پلتفرم قابلدستیابی ست.
نام کتاب اول را «غربت» انتخاب کردم چون داستان مهاجرت و سرگشتگی شخصیت اول داستان است.
ساختار و بخشها و اهداف «پادکست غربت» چیست و تا کی ادامه دارد؟
مسعود محسنپور: با پایان کتاب اول به هرکدام از شخصیتهای دیگر داستان کتابی رو اختصاص دادم که آنها برشی از داستان کتاب اول رو از نگاه خودشان روایت میکنند. فعلاً به کتاب شانزدهم رسیدم و نمیدانم تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد!!
به نظرتان چرا پادکست اینهمه مهم و مقبول و اثربخش شده است؟
مسعود محسنپور: پادکست را من با شبکههای اجتماعی مقایسه میکنم. پادکست هم ابزاری است که رادیو رو شخصی و ارزان کرده. مثل شبکههای فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و یوتیوب که گپ دوستانه، خبررسانی، تحلیل سیاسیاجتماعی، عکاسی، فیلمسازی… را شخصی کردند. شما میتوانید برنامهای را بهدلخواه خودتان تولید و منتشر کنید. این برنامه میتواند محتوای داستانی شعر موسیقی سیاسی و غیره داشته باشد و مخاطبان خودش رو پیدا کند. تولیدش کمهزینه و راحت است و دسترسی به این برنامه برای مخاطبین آسان است و انتخابِ زمانِ شنیدش هم در اختیار مخاطب است به همین دلیل بسیار پرطرفدار شده چه بین کسانی که چیزی برای ارائه دارند یا کسانی که دوست دارند بیشتر بدانند و بشنوند.
تولید و تداوم پادکست هزینهبَر است. چطور هزینههایش را تأمین میکنید و سهم حمایتهای فرهنگیِ دولت و یاریهای مردمی را در پیشبرد کار چگونه میدانید؟
مسعود محسنپور: خوشبختانه همانطور که گفتم تولید محتوا در پادکست کمهزینه است. هزینه تولیدش رو خودم به عهده دارم و به منافع مادیاش هم هرگز فکر نکردم. دسترسی به پادکست و شنیدن داستان هم برای علاقهمندان بدون پرداخت هزینه است. این کار برای من هم تفنن است. هم رضایتمندی از اینکه قدمی در ثبت بخشی از فرهنگ کشورمان برمیدارم. در ضمن قصورمان را نسبت به گذشتگان خصوصاً مادربزرگها با تعریف زندگی پرمشقت و پرماجرایشان اندکی جبران میکنم.
ارتباط دوسویهٔ مهاجرت با این کوشش آهسته و پیوسته شما چه بوده؟ به تعبیر دیگر: تأثیرش را بر زندگیِ خود و همزمان در جامعه چه میدانید؟
مسعود محسنپور: تقریباً تمام داستان از ابتدا تا انتها بازگویی داستان مهاجرت سه نسل پیدرپی است. که هریک دلایل خود را برای این مهاجرت دارند و سرگشتگی و حس غربت ناشی از این مهاجرتها را تجربه میکنند و سپس با پیآمدهایش کنار آمده و محیط جدید را میپذیرند. تجربه شخصی من هم از مهاجرت در داستانها منعکس شده و فکر میکنم بسیاری از شنوندگان چه در ایران و چه در اینور دنیا بهخوبی با داستان رابطه برقرار کرده و حس همزادپنداری داشتند.
بیشتر توضیح نمیدهم چون نمیخواهم روی برداشت کسانی که هنوز پادکست رو نشنیدند اثر بگذارم؛ اما برای خودم روایت داستان مهاجرت نسلهای دور و نزدیک، باعث کاهش سرگشتگی حاصل از ترک وطن خاکی شده!
لطفاً از راههای مختلف شنیدنِ «پادکست «غربت» و دسترسی به آرشیوِ آن نیز برای ما بگویید.
مسعود محسنپور: برای دسترسی به لیست همه اپیزودها میتوانید آدرس: anchor.fm/masoudmp را در مرورگر اینترنت تایپ کنید.
برای شنوندگان داخل ایران هم میزبان «شنوتو» به آدرس: shenoto.com/channel/Ghorbat?lang=fa بارگذاری شده که بدون فیلتر قابلدسترسی است. بعد از ورود به وبسایت میتوان یکی از اپیزودها را انتخاب کرده و شنید. هر اپیزود حدود ده الی بیست دقیقه است و بهتنهایی معنی مستقل خودش رو دارد. برای دنبال کردن داستان بهتر است از اپیزودهای قدیمیتر شروع و به جلو بیایید. داستان از «کتاب اول فصل اول صحرا» شروع میشود. کتاب اول ده فصل دارد که با «فصل دهم بهار» پایان میپذیرد. کتابهای دوم تا پانزدهم هرکدام، یک اپیزودست و کتاب شانزدهم که با عنوان «عشق زیر آتش» آغاز میشود تا حالا به اپیزود چهارم رسیده.
و سخن پایانیِ ناگفته…
مسعود محسنپور: در ابتدا داستان را بهصورت تفننی نوشتم و خواندم و صرفاً لینک آن را برای دوستان همشهری یا علاقهمندان به فرهنگ و مطالعه که میشناختم ارسال کردم اما خیلی زود تعداد مخاطبین بالا رفت و پیامهای دلگرمکنندهای دریافت کردم. امروز که با شما صحبت میکنم مخاطبین بسیاری از سراسر دنیا دارم و تعداد پخش پادکست از عدد ۵۰۰۰ عبور کرده. بسیاری از شنوندگان خوزستانی نیستند اما با درک بیش از هشتاد درصد محتوای داستان از دنبال کردن آن لذت میبرند. از اینکه هموطنانم در سراسر دنیا هنوز با شنیدن زبان فارسی و گویشهای متنوع آن رابطه برقرار میکنند بسیار مسرورم. از وقتی هم که در اختیار من گذاشتید متشکرم. امیدوارم در تلاشی که برای اعتلای فرهنگ و زبان فارسی میکنید موفق و پیروز باشید.
مسعود گرامی، ممنون از وقتی که به «هفته» دادید.
ارسال نظرات