علی جنابان: درود بر شما و همکاران و خوانندگان مجله هفته. سپاسگزار از توجهتون آقای عزیزی عزیز به کار من و خوشحالم که فرصت این را دارم تا با هم در مورد دو فیلم «رقص تگرگ» و «سالمون» و همچنین فیلمسازی مستقل در این شرایط صحبت کنیم.
اجازه بدهید ابتدا در مورد فراخوان اخیرتان برای «سالمون» کمی صحبت کنیم؟
علی جنابان: با توجه به شرایط بهوجود آمده در این سال سخت، در ادامهی فعالیتم برای فیلم سالمون و همچنین ادامهی زندگی حرفهای در زمینهی سینما، تصمیم گرفتم تا با قرار دادن لینک و پسورد از دوستانی که در فضای مجازی هستند، دعوت کنم، تا فیلم را ببینند و اگر دوست داشتند مبلغی را (از پایهی ۳ یورو)، به عنوان خرید بلیط فیلم یا حمایت از سینمای من پرداخت کنند. همچنین به وسیلهی این درخواست فرصت این را پیدا کنم تا از نزدیک با تماشاگرم گفتوگو کرده و نقد و نظرش را بشنوم.
در جایی خواندم که در دانشگاه با نمایشنامهی «مناجات» اثر «فرناندو آرابال» کار حرفهای خودتان را شروع کردید ولی بعد به شهر قم برگشتید و کلا نمایش را رها کردید و به ورزش روی آوردید و تا یک قدمی تیم ملی بسکتبال هم رفتید.
علی جنابان: بله، در سال آخر دانشگاه و از دبیرستان به صورت حرفهای بسکتبال بازی میکردم و تمام زندگیم بود. با وجود این که «مناجات» در جشنواره دانشجویی حضور خوبی داشت و تشویق شد و من هم بسیار به ادامه راه نمایش تشویق شدم، اما همچنان آرزو و شوق ورزش در من قویتر بود. دو فصل دیگر در لیگ ایران بسکتبال بازی کردم. تا این که متاسفانه در زمانی به ثمر نشستن زحمات، رباط صلیبی پایم پاره شد. خیلی زود عمل کردم تا به نیم فصل برسم. در روزهای سرد افسردگی خوشنویسی میکردم و یاد روزهای نمایش افتادم. روزی تصمیم گرفتم به توصیهی اهل هنر در جشنواره، با آموزشگاه «کارنامه» تماس بگیرم. بعد از سوالاتی آقای «محمد رحمانیان» گفتند: وضع مالی شما چطوره؟ گفتم: معمولیه، پدرم و مادرم فرهنگی هستند. ایشان گفتند: از نظر من قبولی، اما ماندن در تهران هزینه دارد و ممکن است دچار مشکل بشوی. به نظرم چون فرد مستعدی هستی و قبلا کار کردی، در همان شهر قم ادامه بده، بچههای تآتر قم هم افرادی قوی هستند.
درباره علی جنابان، کارگردان «رقص تگرگ» و «ماهی آزاد» «علی جنابان» در سال ۱۳۶۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قم به دنیا آمد. به گفته خودش، او اولین نمایشش را در کودکی همراه با پسر همسایه و یک جارچی تبلیغاتی، با انگیزه خریدن آدامس نوشابهای و ترقه در ایوان خانه روی صحنه برده و با چند شب اجرا با بلیت دو تومانی توانسته به اهداف خود برسد! با توجه به علایقش، در مدرسه و دبیرستان هم این فعالیتها را ادامه داده و به عنوان مجری برنامههای مختلف فرهنگی و مذهبی ایفای نقش کرده است. با ورود به دانشگاه، این فعالیتها رنگ و بوی حرفهای گرفتند علی جنابان اولین کار حرفهای خود را با بازنویسی، کارگردانی و اجرای نمایشنامهی «مناجات» اثر «فرناندو آرابال» آغاز کرد. جنابان در سال ۱۳۸۸ به عنوان دانشآموختهی ممتاز بازیگری از آکادمی سمندریان فارغالتحصیل شد. جنابان در سال ۲۰۱۳ برای ادامه تحصیل از ایران خارج شد و به ایتالیا رفت و دانشنامه خود را در رشتهی DAMS از دانشگاه بولونیا اخذ کرد. علی جنابان پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و اولین مستند خود به نام «رقص تگرگ» را کارگردانی کرد. علی جنابان در دومین تجربه سینمایی خود با فیلم «سالمون»، موفق به دریافت جایزه نخست بخش خلاقیت مسابقه «پریمیو موتی» ایتالیا شد. |
متاسف هستم بابت رنجی که کشیدید اما راستش خوشحال هستم که این موجب شد به جمع هنرمندان سینما و تآتر بپیوندید. خب بعد چه کردید؟ به تهران آمدید یا در همان قم کارهای نمایشی را ادامه دادید؟
علی جنابان: حرفشان را قبول کردم. به نظرم از سر خیرخواهی بود. به قم برگشتم و به بخش نمایش ارشاد رفتم. برخورد سردی را دیدم و کلا پشیمان شدم.
و بعد به آکادمی نمایشی حمید سمندریان رفتید؟
علی جنابان: چند هفته گذشت، یک روز تصمیم گرفتم با آموزشگاه استاد حمید سمندریان تماس بگیرم بالاخره از طریق ۱۱۸ توانستم وقت تست بگیرم. آقای ثمینیپور گفتند: «امروز روز آخر است و اگر خودت را برسانی، میتوانی تست بدهی.» مثل باد بیرون زدم و به محل موسسه در خیابان شریعتی رفتم. استاد پشت میز بود. تست دادم و هفتهی بعد شاگرد ایشان بودم.
بعد از این به عنوان دانشآموختهی ممتاز بازیگری از آکادمی سمندریان بیرون آمدید. با آقای امین پوربرقی آشنا شدید و با هم چند فیلم کوتاه ساختید. در این دوره چه گذشت؟
علی جنابان: با امین در کافهای که پاتوق من بود و لوکیشن فیلم کوتاهی که کار میکرد، آشنا شدم. هر دو در پی یک کار بودیم؛ هنر. رفیق شدیم، روزمان را با هم شروع میکردیم و شب را به امید دیدار فردا، بدرود. من همیشه در فیلمهای کوتاهش یک نقشی داشتم. مهم کار کردن یادگرفتن و خیال بافتن بود. هنوز هم بازیگری را دوست دارم و تآتر کار میکنم. پرفورمنس اجرا میکنم و فیلم کوتاه بازی میکنم. راستش برای بازیگری به جز استعداد و تلاش و علاقه، چندتا چیز خیلی مهمه: پول، آشنا و شانس و این جملهی زیبای استاد فقیدم حمید سمندریان که: «بچههاجون حواستون باشه خودتون را مفت نفروشید، شما گوهر نابی دارید که بسیار ارزشمندتر از این که به هر قیمتی فروخته بشه.» پس بنابراین تصمیم گرفتم خودم، فیلم بسازم. اینطوری مستقلتر هستم و میتوانم تا زمانی که پیشنهاد خوب و موقعیت مناسب را پیدا کنم، استقلال داشته باشم و در زمینهای که دوست دارم خودم دست به خلق بزنم.
شما در سال ۲۰۱۳ به ایتالیا مهاجرت کردید. درس خواندید وهماکنون دانشآموختهی رشته DAMS از دانشگاه بولونیا ایتالیا هستید. چرا رفتید و بعد چه شد؟
علی جنابان: فرصتی دست داد و من هم که سر پر سودایی داشتم کوچ کردم تا شاید جهان نویی را کشف کنم. ایتالیای دسیکا، آنتونیونی و فلینی و بولونیای پازولینی.
سال ۲۰۱۵ به ایران بازگشتید و با آقای پوربرقی تماس گرفتید و بعد «رقص تگرگ» ساخته شد. از این همکاری بگویید.
علی جنابان: بله، با امین تماس گرفتم و گفتم: «میخواهم اولین فیلمام را بسازم. کمکم میکنی؟» او مثل همیشه پایهی کار بود. چند روز بعد پیشنهادی داستان مستند «رقص تگرگ» را داد؛ داستان دختری که توسط پدرش مورد تجاوز قرار گرفته بود. او بعد از هفت ماه از اولین پیشنهاد امین قبول کرده بود جلوی دوربین بیاید، با این هدف که قدمی در جهت آگاهیرسانی در جامعه برداشته شود و قصهاش فیلم بشود. این شد اولین فیلم من و تجربهی کارگردانی مشترک ما.
مجوز فیلمبرداری از سطح شهر را چگونه گرفتید؟
علی جنابان: یک مجوز از نیروی انتظامی برای فیلمبرداری در شهر تهران گرفتیم، البته نه دقیقا بر اساس همین قصه. «رقص تگرگ» نمای شاهد است. یعنی ما از دید «دختر» داریم به دنیایی که کودکی او را ویران کرده، نگاه میکنیم. صحنهی شروع در پارک کودکان، وقتی دخترک تاببازی میکند اتفاق رخ میدهد. تهوع و سرگیجه دختری هفت، هشت ساله که به جای کودکی کردن باید در همان خردسالی به ابتذال ترومایی بغلتد که تا پایان عمر رهایش نمیکند.
در ابتدا با او مصاحبه کردیم و سپس ساختن تصویر با طراحی شیوهی روایت فیلم را آغاز کردیم. به سراغ پارک رفتیم، تاب نقطهی مشترک همهی بچهها بود. تابهای خالی در حرکت، کودکانگی دزدیده شدهی کودکی را میرساند و با بردن چشمان تماشاچی به دوربین سوار بر گشتاور تاب، جهان متهوع دختر را تعریف کردیم.
نقش لنز و حرکت دوربین فیلمبرداری بسیار متناسب با مضمون و محتوای مهدی ایلبیگی را چقدر میدانید؟
علی جنابان: به نظرم یکی از نقاط قوت کار، تعامل بین ما بود و همراهی و درک خوب مهدی ایلبیگی از قصه و جنس روایت. همچنین انتخاب خوب رنگ.
صحنهای در فیلم وجود دارد که دختر با رفتن روی پل، قصد خودکشی دارد. صدای اذان میآید که «حَیَّ عَلی خَیرِ العَمل»، «بشتاب به سوی بهترین عمل» در اینجا منظور از این «بهترین عمل» خودکشی و رها شدن از زندگی سراسر رنج است؟
علی جنابان: راستش من در زمان تدوین فیلم در ایران نبودم اما تعاملهایی با امین داشتیم. من در این جمله نقشی نداشتم، اما فکر میکنم راوی به جایی میرسد که بدرود زندگی را بر ادامهی حیاتی چنین رنجآور را شتافتن به سوی عمل خیر میداند. کما این که میگوید چندین بار به فکر خودکشی افتاده است. بعد از تصاویر بازار و رسیدن روایت به اتفاق، احساس کردیم که میتوانیم تماشاگر را از پل به پایین پرت کنیم، شاید امین پوربرقی تصمیم داشته با این جملهی پارادوکس این دعوت آنی را انجام دهد.
میرسیم به نمای پایانی که مانند تابلوی نقاشی است. چطور به این تابلو رسیدید؟
علی جنابان: من از تئاتر میآیم. همچنان هم دوست دارم ریشههایم در آن خاک، زنده باشند. در واقع این اولین تصویری بود که بعد از شنیدن قصهی دختر کشیدم و دو وجه را نشان میدهد: اول این که همه در خانواده از موضوع خبر دارند و همچنان با پدر زندگی میکنند، و دیگر این که همچنان این داستان در خانههای دیگر رخ میدهد. در بسیاری از مناطق جهان متاسفانه همچنان آمار تجاوز و خشونت خانگی بالاست.
بعد با فیلم رفتید ایتالیا بدون این که پخشکننده یا تهیهکننده بینالمللی داشته باشید. حتما کار سختی در پیش داشتید؟
علی جنابان: بسیار زیاد. امروز در جهان، سینما به عنوان یک صنعت و فیلم کوتاه معرف استعداد و خلاقیت یک فیلمساز است. فیلم کوتاه فضایی است برای دیده شدن و رویا دیدن و دنبال کردن، اما واقعا بدون پشتوانه، تهیهکننده و پخشکننده هر قدر هم فیلم خوب بسازید، احتمال این که فیلم شما دیده نشود بسیار بالاست. من فیلم را خودم پخش کردم و به حدود ۱۰۰ فستیوال در سراسر دنیا فرستادم. (فیلم شانس شرکت در جشنوارههای داخلی را نداشت تا توسط شرکتها یا پخشکنندههایی که به ایران میآیند مثلا در سینما حقیقت دیده شود). فیلم در هفت فستیوال بینالمللی شرکت کرد و نمایشهایی در سالنهای سینمای شهرهای ایتالیا و اتریش داشت.
به هر حال موفق شدید در ۲۰۱۶ برای «رقص تگرگ» جایزه بزرگ بیست و دومین دوره جشنواره «Visioni Italiane» ایتالیا را بگیرید و مبلغ ۱۰۰۰ یورو هم جایزه دریافت کنید.
علی جنابان: بله بالاخره فیلم در جشنواره معتبر «ویزیونی ایتالیانه بولونیا» ایتالیا مورد توجه تماشاگران و داوران قرار گرفت؛ فستیوالی که «متو گررونه» و «ناننی مورتی» روزگاری منتظر رای داوران بودند، فیلم ما توانست جایزهی اول جشنواره را به خودش اختصاص بدهد. البته با دوندگی بسیار و نامهنگاری و رفت و آمد، یک سال و نیم بعد جایزهی فیلم را دادند.
ظاهرا با گرفتن آن ۱۰۰۰ یورو دوربینی خریدید و برای ساختن فیلم دیگری به ایران بازگشتید؟
علی جنابان: بله جایزه را که دادند به خودم گفتم: «فکر کن نبود. مثل همین یک سال و نیم گذشته، چه کار میکردی؟» پس تصمیم گرفتم با پولش دوربین کوچکی بخرم و فیلم بسازم. من سالها به عنوان دلقک بیمارستانی و معلم (به عنوان کلاس بازیگری در واقع تئاتر درمانی) با کودکان در شرایط آسیب کار کردم، کودکان کار و خیابان، کودکان بزه و کودکان کولی. به همین دلیل تصمیم گرفتم به ایران بروم و ساخت فیلمی در مورد کولیهای ایران را شروع کنم و توسط دوست اکتیویستام «ثریا» (که در پی کمک به کولیها به دنبال احقاق هویتشان بود) وارد زندگی آنها شدم. اما کمکم نگاه دوربین من از یک فیلم مستند بیوگرافی رفت به سمت کسی که سمت دیگر ماجرا بود، ثریا.
پس اولین کشف شما ثریا بود که برای بچههای کولی در تهران مددکاری میکرد؟ این کار ظاهرا به سرانجام نرسید و به ایتالیا برگشتید؟
علی جنابان: در واقع بعد از یکی، دو ماه ثریا از این کار منصرف شد و علاقهای به ساختن فیلمی در مورد خودش نداشت و من هم راهی نداشتم و نیازمند زمان بودم. به ایتالیا بازگشتم. کمی کار کردم و توشهای جمع کردم و به دروازه غار برگشتم، به مدرسهی خانم پویان.
پس از بازگشت سراغ خانم پریسا والنتینا پویان و مدرسهی کودکان کار پویا در دروازه غار رفتید؟
علی جنابان: من سالها پیش در خانهی کودک شوش که ایشان مدیریتش را بر عهده داشتند کار میکردم اما محل جدید را توسط ثریا پیدا کردم.
پروانه را در جوکی محلهی بابل که به صورت گِتو کاملا از شهر جداست، چطور پیدا کردید؟
علی جنابان: ثریا و پروانه پروژهای را سالها پیش شروع کرده بودند که یکی از اهدافش گرفتن مدارک هویتی برای این قشر جدامانده جامعه بود. این افراد بدون شناسنامه از نیازهای اولیهی اجتماعی محروم میشوند. برای رفتن به محلهی کولیها در بابل به پروانه (که چند سالی بود به شمال بازگشته بود) معرفی شدم. پروانه خود دریا بود؛ بزرگ و پرشور و آبی با دماغی قرمز که با آن تمام کودکان را میخنداند.
«مدرسه همهی کودکان» و «انجمن حمایت از کودکان» و «کودکان سیارهی زمین» چه شد؟
علی جنابان: انجمن حمایت از کودکان که همچنان با تمام سختیهای کار پابرجاست و دارد نفس میکشد. البته میدانم بسیار سخت. خانهی کودک «همهی کودکان» را گمانم دیگر شهرداری اداره میکند، اما «کودکان سیارهی زمین» به شکل مرکزی با ساختمانی کوچک متاسفانه فعلا وجود ندارد. البته بچهها همچنان دست از تلاش برای کمک برنداشتند. متاسفانه صداوسیما تبلیغات کاملا معکوسی انجام میدهد و کودکان کولی را در گزارشهای خبری و حتی سریالهای تلویزیونی باندهای مافیایی معرفی میکند. بر اساس همین تبلیغات اشتباه، بیشتر مردم تصور میکنند این بچهها برای باندهایی کار میکنند که در واقع اینطور نیست. موضوع بیشتر فرهنگی و اجتماعی است که بحثی طولانی دارد و فرصت مناسبی میخواهد تا به آن بپردازیم.
سرانجام «کودکان سیارهی زمین» چه شد؟ بیشتر در مورد منابع مالی و این چیزها.
علی جنابان: خانهی کودکی که با سختی و کمکهای کوچک مردمی که از آنها خبر داشتند، قصد داشت بر روی استقلال کودکان کولی و خانوادههایشان و برای بالابردن سطح تواناییها در جهت رفع نیازهای اجتماعی این کودکان، برنامهای مدون و بلندمدت را داشته باشد. با تلاشهای مستمر ثریا و پروانه و جمعی از دوستانشان شروع به کار کرده بود، به دلیل نیاز مالی و نبود حمایت، خانهای که با چنگ و دندان اجاره و تجهیز کرده بودند را از دست دادند. اما همچنان دارد به فعالیتش (هر چقدر قطرهای) با دشواری به کار ادامه میدهد.
به نظر من راه درستی رفتید و توازنی هست اگر فقط بدبختی و رنج را نشان بدهید به عکس خودش تبدیل میشود.
علی جنابان: من خودم را از بچهها جدا نمیدانم. درونم کودکی پر شور در جستوجوست. نشان دادن کودکی و کودکانگی نقطهی مشترک تمام بچههاست، کدام کودک از بازی خوشش نمیآید و بیمهابا نمیرقصد؟ من قصد نداشتم رنج را بهصورت عریان نشان بدهم به نظرم فضا به اندازهی کافی نمایانگر بود. دوست داشتم بتوانم تماشاگرم را بیفریاد به دنیای فکر دعوت کنم، تا شور و عزا.
خب خوشبختانه ما در «سالمون» دوباره ثریا را میبینیم که حضور دارد و حتی با خانوادهی او آشنا میشویم و در تدوین هم ریتم مناسبی به فیلم داده است؛ چون ثریا دنبال کار آزادی شهاب میرود و در لابهلای آن ما با فعالیتهای خانم پویان و پروانه هم آشنا میشویم.
علی جنابان: بله. شروع دوبارهی فیلم این بار در مورد سه شخصیت سه زن بود که کمکم انگار به فیلم خوانده شده بودند. البته که من در این اتفاق دست داشتم، اما دعوت در روند سفری دو ساله صورت پذیرفت. برای من یکی از کارهای ثریا که گرفتن رضایت از بیست و دو شاکی شهاب بود، خط جلوبرندهی فیلم بود چونان استخوان میانهی تنهی یک ماهی. زندگی و فعالیتهای پروانه و خانم پویان و همچنین زندگی ثریا تنهی آن ماهی. البته نباید از نقش خوب «مجید عاشقی» تدوینگر فیلم که بسیار انسان آگاه و حرفهای است و همچنین صبور، غافل شوم. آرامش مجید تلاطم و آرزوهای منی را که برای اولین بار پایم به میز تدوین باز میشد را قوت قلب بود.
در مورد مجوز این فیلم و این که به نظر میرسد بعضی جاها مخفی فیلم گرفتید (مانند سکانس دادگاه) میتوانید توضیح بدهید؟
علی جنابان: این بار هم مجوز فیلمبرداری در شهر داشتم اما تصویربرداری از دادگاه و دادسرا روند پیچیدهای دارد که در توان یک فیلمساز مستقل و بینام نبود. مجبور بودم با ترس دوربین را روشن کنم و همچنان که گفتگویی دوستانه با سوژه برقرار میکنم، کارم را جلو ببرم.
چرا «سالمون»؟
علی جنابان: بگذارید از منظر دیگری به سالمون بپردازم، روزهای پایان فیلمبرداری با ثریا و خانم پویان و دخترشان تکتم به یک کافه در تقاطع بهار شیراز و کشاورز رفتیم. خانم پویان پرسیدند: «علی چرا اسم فیلمات را سالمون گذاشتی؟» ثریا گفت: «علی فکر میکند ما شبیه ماهی سالمون هستیم (البته در ایران به ماهی آزاد هم معروف است) که برخلاف جریان رودخانه شنا میکند و از خطرات زیادی میگذرد تا به آبهای محل تولدش برسد». خانم پویان گفت: «ولی من فکر میکنم ما کاملا در جهت رودخانه شنا میکنیم؛ در واقع کسانی که به محیط پیرامونشان بیتفاوت هستند، برخلاف جهت آب شنا میکنند.»
«سالمون» که تمام شد دوباره بدون پشتوانه رفتید به ایتالیا؟
علی جنابان: دقیقا. برگشت با کلی رویا برای سالمون، فرزندی که دوستش داشتم و دارم، اما باز بدون پخشکننده راه بسیار سخت است و البته این بار با همراهی جناب کرونا…
ماجرای برنده شدن جایزه و ۲۰۰۰ یورو چیست؟
علی جنابان: مسابقهای توسط «سینماتک بولونیا» به نام «پرمیو موتی» برگزار میشود. من سه سال است در این مسابقه شرکت میکنم. به بهترین طرح جایزهی ۱۸ هزار یورویی تعلق میگیرد و جایزهای هم از طرف هیات داوران به نام «کراتیویتی» (خلاقیت) داده میشود. جایزهی خلاقیت آن سال به فیلمنامهی من تعلق گرفت. این جایزه در روز دوم سپتامبر در خلال جشنواره فیلم ونیز اتفاق میافتد.
به نظرم فیلم شما نه تنها فیلم محترمی، که فیلم فوقالعادهای است. اگر حمایت فارابی را داشتید الان به جای «فریده» فیلم شما به اسکار رفته بود. فیلم شما فیلم فوقالعادهای است چون فیلم صادقانه و روانی است که واقعیتهایی از جامعه ایرانی کنونی را نشان میدهد. امیدوارم همینجور صادق و صمیمی به ساختن فیلم ادامه بدهید.
علی جنابان: نظر لطف شماست. خوشحالم که تلاش میکنم تا دغدغههایم را از دریچهی سینما بیان کنم. در تلاشم بیشتر یاد بگیرم، تا هم خودم و هم تماشاچی که وقت میگذارد نصیب خوبی از زمانی که گذاشته ببرد. هنر از هزاران سال پیش بوده و پس از من هم تا صدای باد در گوش گندمزار هست ادامه دارد. من هم امیدوارم همچنان با هنر زیست کنم.
سرنوشت «رقص تگرگ» به کجا رسید؟
علی جنابان: از مهر ماه پخش فیلم رقص تگرگ را شرکت «جورنی پیکچرز» بهصورت غیرانحصاری برعهده دارد. امیدوارم به بهترین شکل دیده شود. کسانی که علاقمند هستند میتوانند در کانال یوتوب این شرکت فیلم را ببینند، به دیگران معرفی کنند، نظرات خود را در کامنت بنویسند و اگر فیلم را دوست داشتند علامت بگذارند تا بهتر و بیشتر دیده شود.
«سالمون» در حال حاضر در چه وضعیتی است؟
علی جنابان: سالمون در سپتامبر در جشنوارهی فیلم مستند بوینس آیرس «فیدبا» بهصورت آنلاین به نمایش گذاشته شد و استقبال خوبی هم صورت گرفت. اما واقعا جشنواره فیلم آنلاین یک فرصتسوزی بزرگ حداقل برای فیلمسازان جوان است، چون اتفاقاتی مثل آشنایی با کارگردانان، تهیهکنندگان و پخشکنندگان بینالمللی فیلم، در خلال جشنوارهها است که شکل میگیرد و فعلا از آن محروم هستیم. من منتظر جواب جشنوارهی «بیگ اسکای» و «سانفرانسیسکو» و همچنین «وان ورد» هستم. همینطور بهدنبال پخشکنندهای برای فروش به کانالهای تلویزیونی هم هستم؛ چون در آنجا هم باید معرفی صورت گیرد تا فیلم به پخش برسد.
در حال حاضر چه میکنید؟
علی جنابان: در دوران قرنطینه دو ایده کوتاه و بلند نوشتم که بسیار دوستشان دارم. هر دو داستانی هستند. امیدوارم برای آنها سرمایهگذار پیدا کنم. مستندی را در دوران قرنطینه تصویربرداری کردم و برایش رویا میبافم. در پاریس پیش از شروع قرنطینهی دوم، مستندی را از مهاجرین افغانستانی تصویربرداری کردم که با سختی بسیار زیاد بعد از مهاجرت و اقامت در بعضی کشورهای اروپایی با مدارک ردشده، منتظر رسیدگی دولت فرانسه در زیر پل «سن دونی» هستند و در چادرهای نمدار با آرزوی یافتن فردای بهتر، شب را صبح میکردند. البته چند هفتهی پیش از همان جا هم به بیرون رانده شدند.
خب به عنوان حرف آخر، هر چه میخواهد دل تنگت بگو!
علی جنابان: از شما سپاسگزارم که این فرصت را به من دادید. خوشحالم فیلم را دیدید و دوست داشتید. امیدوارم با تجربه و علم بیشتر، کار آینده بهتر و پرقدرتتر دیده شود. از مجلهی هفته کانادا که این فرصت را به من داد هم ممنونم.
آقای علی جنابان گرامی از شما سپاسگزاریم.
ارسال نظرات