گفت‌وگوی اختصاصی هفته با حسین آتش‌پرور، نویسنده ماه تا چاه:

سیاسی شدن نویسنده را از محتوای فرهنگی دور می‌کند

سیاسی شدن نویسنده را از محتوای فرهنگی دور می‌کند

حسین آتش‌پرور از دهه ۱۳۴۰ به ادبیات داستانی ایران وارد شد و مدت کوتاهی نیز در حوزه کتاب کودک قلم زده است. او از نویسندگان مطرح نسل سوم ایران است. برای او، در عین حال که آداب و رسوم و حفظ سنت‌ها ارزشمند است اما حرکت با زمان نیز بااهمیت است و این موضوع در آثارش به‌خوبی نمود دارد. با او پیرامون آخرین کتابش «ماه تا چاه» که در لندن منتشر شده است، به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

درباره حسین آتش‌پرور

حسین آتش‌پرور متولد ۲۰ آبان ۱۳۳۱ دیسفان، گنابادِ خراسان، از نویسندگان  مطرح نسل سوم ایران است. او از سال ۱۳۴۰ در مشهد زندگی می کند. اولین داستان او فروردین ۱۳۵۰ در روزنامه خراسان منتشر شد اما موفق‌ترین و اثر‌گذارترین داستان کوتاه خود، «اندوه» را در سال ۱۳۶۶ نوشت. این داستان برای اولین‌بار در کتاب «دریچه تازه»، مجموعه داستانی از محمود دولت‌آبادی و چند نویسنده دیگر منتشر شد. پس از آن کتاب خوابگرد و داستان‌های دیگر را  که مجموعه داستانی از هوشنگ گلشیری و دیگران  است در سال ۱۳۶۹ انتشار داد.

مجله بین‌المللی نوشتا به سردبیری محمدحسین مدل با همکاری حسین آتش‌پرور از سال ۱۳۸۵ تاکنون منتشر می‌شود. حسین آتش‌پرور از دوره هفدهم (۱۳۹۴) تاکنون داور نهایی جایزه ادبی مهرگان ادب است.

با توجه به این که حسین آتش‌پرور در بعضی آثار داستانی خود با کاربست خلاقانه مؤلفه‌های بومی گناباد از قبیل گویش، فرهنگ، آداب و رسوم، اسطوره‌ها و … تصویری از سیمای مردم این منطقه را وارد ادبیات داستانی ایران کرده است، در اسفند ماه ۱۳۹۶، انجمن ادبیات داستانی گناباد به نام «خانه داستان حسین آتش‌پرور» نام‌گذاری شد. آخرین اثر این نویسنده، داستان بلند «ماه تا چاه» است که از سوی نشر مهری در لندن در دی ماه ۱۳۹۹ منتشر شده که به همین دلیل با او به گفتگو نشسته‌ایم.

کتاب‌شناسی حسین آتش‌پرور

داستان کوتاه:

۱) اندوه                          مجموعه داستان کوتاه             ۱۳۷۲

۲) ماهی در باد                مجموعه داستان کوتاه             ۱۳۸۹

رمان و داستان بلند:

۱) خیابان بهار آبی بود                   رمان                             ۱۳۸۴

۲) چهارده سالگی در برف              داستان بلند                     ۱۳۹۸

۳) ماه تا چاه                               داستان بلند                     ۱۳۹۹

پژوهش و نظرگاه:

۱) خانه‌ی سوم داستان (جلد اول)               نقد نسل سوم داستان نویسان ایران            ۱۳۹۴

۲) من و کوزه                                           شکل و ساخت داستانیِ ترانه‌های خیام       ۱۳۹۸

مجله بین‌المللی نوشتا

به صاحب امتیازی حسین واحدی‌پور و سردبیری محمدحسین مدل با همکاری حسین آتش‌پرور [دبیر داستان] از سال ۱۳۸۵ تا اکنون منتشر می‌شود.

مهرگان ادب

همچنین حسین آتش‌پرور از دوره هفدهم (۱۳۹۴) تا اکنون داور نهایی جایزه ادبی مهرگان ادب است.

با توجه به این که حسین آتش‌پرور در بعضی آثار داستانی خود مانند مجموعه داستان‌های اندوه، ماهی در باد و رمان خیابان بهار آبی بود، با کاربست خلاقانه مؤلفه‌های بومی گناباد از قبیل گویش، فرهنگ، آداب و رسوم، اسطوره‌ها و … تصویری از سیمای مردم این منطقه را وارد ادبیات داستانی ایران کرده است، در اسفند ۱۳۹۶ انجمن ادبیات داستانی گناباد به نام «خانه داستان حسین آتش‌پرور» نام‌گذاری گردید.

***

حسین آتش‌پرور از دهه ۱۳۴۰ به ادبیات داستانی ایران وارد شد و مدت کوتاهی نیز در حوزه کتاب کودک قلم زده است. او از نویسندگان مطرح نسل سوم ایران است. برای او، در عین حال که آداب و رسوم و حفظ سنت‌ها ارزشمند است اما حرکت با زمان نیز بااهمیت است و این موضوع در آثارش به‌خوبی نمود دارد. با او پیرامون آخرین کتابش «ماه تا چاه» که در لندن منتشر شده است، به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

جناب آقای آتش‌پرور عزیز، با سلام و آرزوی سلامت برای شما و تشکر از این که وقت خود را در اختیار خوانندگان و مخاطبان هفته قرار دادید.

 حسین آتش‌پرور: سلام و احترام به شما و همه مخاطبان مجله هفته و تشکر از فرصت فراهم شده.

اگر اجازه بفرمایید در مورد آخرین کتاب شما «ماه تا چاه» صحبت کنیم. به نظر می‌آید این کتاب تفاوتی با آثار قبلی شما دارد. خواننده در این اثر با یک نویسنده سردرگم مواجه می‌شود که در حال جستجو برای سمبلی است که قصد دارد با استفاده از آن، مکان شهر خود را به خواننده معرفی کند، اما در نهایت در یافتن چنین مکانی ناموفق است. آیا این سردرگمی در پیدا کردن و معرفی آن مکان، جزیی از داستان و روایت کتاب است و یا واقعاً مخاطب با نویسنده‌ای سردرگم که کلاف پر پیچ‌و‌خم این جستجو را به دلیل از دست رفتن هویت سمبل‌ها و مکان‌ها از دست داده، روبه‌روست؟

حسین آتش‌پرور: اگر به عقب برگردیم به دو کار بلندم، یعنی خیابان بهار آبی بود (۱۳۴۸) و چهارده سالگی بر برف (۱۳۹۸) و بازگردیم به همین داستان بلند ماه تا چاه (۱۳۹۹) که مورد بحث ماست، به کلیت پاسخ می‌رسیم: در این داستان نویسنده در شهری که ۶۰ سال زندگی کرده به دنبال هویت گمشده خودش می‎گردد و در نهایت سرگردانی پیدا نمی‌کند و این سرنوشت غم‌انگیز همه‌ی ماست. در چهارده سالگی بر برف شخصیت داستان گم می‌شود و در یک جانشینی آن شخصیت به استعاره تبدیل می‌شود. در صورتی که در خیابان بهار آبی بود، شخصیت داستان دارای هویت، افق، دیدگاه، آرمان، پیشینه‌ی جغرافیایی- تاریخی و اسطوره‌ای است.

 در داستان ماه تا چاه خیابان‌ها و مکان‌ها شخصیت‌های اصلی داستان را شکل می‌دهند و تاکید بر روی مکان‌هاست تا اشخاص. فراموش نکنیم که این انسان‌ است که هویت‌ خود را به مکان‌ می‌دهد و نسل‌های بعدی از طریق مکان‌ها و ساختمان‌های موجود به بسیاری از آداب و سنن، روش زندگی و حتی نوع معماری و مصالح ساختمانی رایج در زمان به پیشینیان خود پی می‌برند و از این طریق می‌توانند هویت خود را باز شناخته و ضمن برقراری یک پیوند سالم در حفظ و انتقال این تاریخ و فرهنگ بکوشند.

متاسفانه در کشور ما نه تنها به این هویت احترام گذاشته نمی‌شود که با تخریب ساختمان‌ها و مکان‌ها، بسیاری از عادات و آداب و رسوم نیز با این تخریب و نوسازی‌ها از بین می‌روند. به همین دلیل شهرهای ما خصوصاً شهرهایی که به کلان‌شهر تبدیل شده‌اند، فاقد هرگونه هویت مشخص‌اند. برای مثال شما می‌بینید که اکثر شهرهای ما شبیه یکدیگر شده‌اند. مداوم در حال تخریب و بازسازی هستند و در نتیجه خالی از معنا و هویت هستند.

در قسمتی از داستان ذکر می‌شود «که ما عادت نکرده‌ایم و نیاموخته‌ایم تا شخصیت خیابان‌های‌مان را حفظ کنیم و به آنها احترام بگذاریم». آیا این تاکید بر مکان‌ها به صورت سمبلیک و نمادین انجام شده و یا داستان در اصل حاوی پیامی بسیار مهم‌تر در زمینه از دست دادن تمامی نمادهای فرهنگی و یا سرمایه‌های بزرگ اجتماعی ماست؟

حسین آتش‌پرور: مشکل ما قبل از هر چیز فرهنگی است و به این بر می‌گردد که ما سابقه و تجربه‌ی شهرنشینی به صورت مدرن آن را نداریم و سابقه‌ی آن به آمدن اولین اتوموبیل در سال ۱۲۸۳ خورشیدی (در زمان مظفرالدین شاه) بر می‌گردد؛ یکی از ابزارهای مهمی که باعث ایجاد و گسترش شهرنشینی در ایران شد. از این بابت، «خیابان» با توجه به موقعیت‌ها و تجربه‌های زیست‌بوم حاصل دوران مدرن است و کوچه مربوط به دوران کشاورزی. وقتی که ما تجربه‌ای در شهرسازی مدرن نداریم و می‌خواهیم با فرهنگ دوران کشاورزی در دوران مدرن زندگی کنیم، حاصل‌اش این می‌شود که خیابان و یا مکانی را چهار بار تخریب و دوباره‌سازی یا عقب‌نشینی می‌کنیم و این یعنی جدا از نابودی سرمایه‌های ملی نابودی و ناامنی و بی‌هویت کردن محیط‌زیست و معضلاتی که گرفتارش شده‌ایم. از این جهت کمتر خیابان یا مکان‌های ما در شهر هاست که دچار تغییر نشده باشد. حتی در شهرسازی امروز ما، بومِ مناطق شهرهای مختلف که دارای فرهنگ‌های متفاوتی هستند، در نظر گرفته نمی‌شود.

امروزه تمام شهرهای ما به یک شکل درآمده اند و اصلن بوم در آن‌ها دیده نمی‌شود. به طور مثال بوم و مکان در بوشهر کاملن متفاوت است با گالیکش یا شاه آباد غرب با زابل و… اما امروزه همه‌شان شبیه هم شده‌اند. ورودی تمام شهرهای ما پر است از تعویض روغنی، صافکاری، باتری‌سازی، اگزوزسازی و… این چه فرهنگی است که ما بیاییم مطلب تمام پزشکان و یا داروخانه‌ها را در حلق یک خیابان یا یک محل بریزیم و آن خیابان را خفه بکنیم.

شهر ونیز کاملن گذشته‌اش را حفظ کرده و یک موجود زنده است و زندگی می‌کند. ونیزِ مدرن را در کنار آن ساخته‌اند. فلورانس هویت تمام گذشته‌اش را در کوچه‌ها، پل‌ها و ساختمان‌های و مکان‌هایش گرامی می‌دارد.

شنیده بودم که مشهد کمی از یک روستا بزرگ‌تر بوده و انتهای شهر منتهی به محل فلکه‌ی آب بوده است. در دوران کودکی من، انتهای شهر مشهد به فلکه‌ی برق می‌رسید که فاصله زیادی با فلکه‌ی آب ندارد، اما اکنون (در کمتر از یک نسل) ساکنین قدیم به راحتی در این شهر گم می‌شوند و برای انجام کار ساده‌ای، ساعت‌ها وقت در خیابان‌های شهر تلف می‌شود و دیگر هیچ نشانی از مشهد قدیم نیست.

متاسفانه این هویت و نمایه فرهنگی به دلایل مختلف چه از سوی مردم آن منطقه و یا چه از طرف دولت‌ها (که برآیند همین مردم‌اند) در این سال‌ها از بین رفته و در بسیاری موارد نیز قابل بازیابی و بازسازی برای نسل‌های آینده نیست. به طور مشخص وقتی هویت انسانی به مکان‌ها منتقل می‌شود برعکس این امر نیز صادق است و بی‌هویتی انسان‌ها هم به اماکن و شهرها منتقل می‌شود.

به گفته استادان علوم اجتماعی، جامعه ایران یک جامعه کوتاه‌مدت است و یکی از نشانه‌های این امر را نیز ساخت‌وساز ساختمان‌های جدید و تخریب زود هنگام آن‌ها مطرح می‌کنند. دلیل اخذ تصمیمات و برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌‌مدت، عدم وجود نگاه بلندمدت در حوزه‌های مختلف (چه از سوی حکومت و چه از سوی مردم) که جامعه ما از دیرباز تاکنون دستخوش جنگ‌ها، ناآرامی‌ها و ناامنی‌ها بوده است. این نکته در آخرین کتاب شما نیز بسیار نمود دارد. خصوصاً در زمان سردرگمی و کلافه شدن نویسنده در عدم یافتن نماد دلخواه و مناسب خود که برای معرفی هویت مورد نظرش نیازمند آن است بیشتر و بیشتر می‌شود، نشان از یک حس ناامنی و بی قراری دارد که در شخصیت این نویسنده به عنوان یک فرد فرهنگی نمود پیدا می‌کند و همین کوتاه‌مدت بودن جامعه بر روی نویسنده تاثیر گذاشته است؛ چون در نهایت او نیز نمی‌تواند در داستان به خواسته خویش رسیده و تصمیم قطعی و لازم را بگیرد.

حسین آتش‌پرور: دقیقن به مورد درستی اشاره کردید. در قسمتی از داستان نویسنده به بنگاه معاملاتی همسایه‌اش مراجعه کرده و از او مکانی می‌خواهد که داستانش را در آن مکان برگزار کند؛ مکان یا خیابانی که سمبل مشهد باشد. در طول سفر در خیابان های شهر، بنگاهی جای نویسنده و فرمان داستان را می‌گیرد. حتا این دلال به نویسنده پیشنهاد می‌کند که در عوض گرفتن مجوز از وزارت ارشاد برای او از شهرداری مجوز گرفته و با این پیشنهاد سرانجامِ داستان را به دست خود می‌گیرد؛ در نهایت به تخریب ساختمان داستان از طرف کمیسیون ماده صد و…

هنگامی که بنگاهی در پاسخ به نویسنده جهت یافتن مکان مورد نظر به وی می‌گوید شما که هیچ پولی برای به دست آوردن مکان مورد نظرتان ندارید. نویسنده در این شرایط احساس می‌کند که باید تمام نتیجه داستانش را به او بدهد. دست یک نویسنده ذهن اوست و زمانی که چنین اتفاقی رخ می‌دهد یعنی نویسنده با بُن‌بست کامل روبه‌رو شده و نمی‌تواند آن چه در ذهن دارد را به دلیل انواع مشکلات موجود، چیزی برای عرضه به مخاطب بدهد.

برای مثال اگر نویسنده‌ای از دبیر مشهور یک انتشاراتی معروف به دلیل سوء‌استفاده از موقعیت‌ و ایجاد رانت، انتقاد کند به قدری برای نویسنده حاشیه‌سازی و انتشار کتابش بی هیچ دلیل به شکل غیراخلاقی را عقب می‌اندازند که او از انتشار کتاب پشیمان شود. یا حتا اگر کتاب هم به چاپ برسد در پخش آن کارشکنی می‌کند که عملاً هیچ انگیزه‌ای برای نویسنده باقی نمی‌گذارد. به خصوص در مورد نویسندگان تازه کار این امر به مراتب بدتر است.

آیا مشکلات جدی که در صنعت نشر کشور وجود دارد، باعث شد که شما تصمیم بگیرید کتاب اخیر خود را در خارج از کشور منتشر کنید؟

حسین آتش‌پرور: علاوه بر مشکلات صنعت نشر و رانتی که در آن وجود دارد یکی دیگر از مشکلات چاپ کتاب در داخل کشور این است که اداره‌ی ممیزی کتاب در وزارت ارشاد برای‌ صدور مجوز، آن قدر اصلاحیه به کتاب و نویسنده تحمیل می‌کند که واقعاً در اصل داستان تاثیر گذاشته و کتاب کلا با آن چه نویسنده نوشته است، متفاوت می‌شود. دلیل دیگر، مقدار فروش کتاب در داخل کشور است. اکثر قریب به اتفاق نویسندگان حتی اگر آن‌قدر خوش‌شانس باشد که کتاب آن‌ها توسط یک ناشر مشهور منتشر شود، در فروش کتاب مشکلات جدی دارند.

البته انتشار کتاب در خارج از کشور نیز مشکلات خاص خود را دارد. به این دلیل که دامنه مخاطبان نویسنده بسیار کمتر از داخل کشور است. هموطنانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند نهایتاً ۸ میلیون نفر برآورد می‌شوند که همین ۸ میلیون نفر نیز به صورت پراکنده در کشورهای مختلف دنیا زندگی می‌کنند و به همین دلیل بازار فروش کتاب در خارج از کشور خیلی بهتر از داخل کشور نیست. به عنوان نمونه در مورد یکی از هموطنان ساکن هلند که کتاب را خریده بود می‌گفت: کتاب تا از لندن به دست او در هلند برسد سه ماه طول کشیده است و این یعنی حذف به معنای واقعی کلمه.

البته بازار فروش کتاب در داخل کشور نیز به دلیل حاکم شدن یک جو بی‌اعتمادی بر این صنعت، خوانندگان کتاب هم از این جو بی‌اعتمادی متاثر شده‌اند و بازار فروش کتاب بسیار نازل و غیرقابل‌قبول است؛ در حالی که من به خوبی به خاطر دارم کتاب شعری که در سال ۱۳۴۲ در مشهد به چاپ رسیده بود ، تیراژ آن ۱۰۰۰ نسخه بود. این در حالی است که کل جمعیت کشور در آن زمان کمتر از ۲۰ میلیون نفر و جمعیت شهر مشهد ۴۰۰ تا ۴۵۰ هزار نفر بوده است. این جمعیت ۴۰۰ هزار نفری، هزار نسخه از یک کتاب را خریداری و مطالعه می‌کردند یا مثلاً بسیاری از کتاب‌های چوبک با تیراژ ۱۰ ‌هزار نسخه‌ای در دهه ۱۳۴۰ به چاپ می‌رسید و حتی در بسیاری از موارد تجدید چاپ هم می‌شد.

یک مساله‌ی جدی در صنعت کتاب کشور موضوع کتابخانه‌های عمومی است. که اگر این کتابخانه‌ها کتاب را بخرند، بنابر آمار رسمی (که از سوی نهاد کتابخانه‌های عمومی داده شده) ۳۴۰۰ کتاب‌خانه عمومی در سراسر کشور وجود دارد که اگر هر کدام از این کتابخانه‌ها فقط یک نسخه از کتابی را تهیه کنند، ۳۴۰۰ نسخه از آن کتاب فقط باید توسط این کتابخانه‌ها خریداری شود اما مسوولان نظر خود را در این حوزه به کتابخانه‌های عمومی تحمیل و نه تنها کیفیت کتاب و نویسنده را در نظر نمی‌گیرند، بلکه موردی کتاب را خریداری می‌کنند. این در حالی است که نویسندگان، نگهبانان مرزهای فرهنگی یک کشور هستند و مالیات می‌پردازند. برای این که یک راننده بتواند در کشور رانندگی کند از بودجه عمومی برای او جاده و راه ساخته می‌شود. برای تامین انرزی از بودجه ی عمومی نیروگاه می‌سازند. حالا سوال من اینجا است: جاده‌ای که برای یک نویسنده ساخته می‌شود، کجاست؟ نه تنها راهی برایش ساخته نمی‌شود، بلکه جاده‌ی نگرانی‌های بسیاری برای او مثل نداشتن امنیت شغلی، سرگردانی در معیشت، نداشتن ایمنی در بیماری و آینده مبهم وجود دارد و او باید با خوف و هراس به کارش ادامه دهد.

در بخشی از کتاب از ماه تا چاه، قسمت جذابی وجود دارد که درباره روزنامه آفتاب شرق روایت می‌شود. خواهش می‌کنم در این مورد برای خوانندگان و مخاطبان هفته توضیحاتی ارائه بفرمایید

حسین آتش‌پرور: روزنامه‌ی آفتاب شرق پیش از انقلاب وجود داشت و اتفاقن سردبیر آن آقای قدس نحوی بود. در مورد این داستان تنها همین دو موردش در واقعیت است. البته ببخشید مکان‌اش هم واقعیت دارد: فلکه‌ی سوم اسفند. از این جا به بعد واقعیتی است که در ذهن منِ نویسنده ساخته شده. روش کارم این است که مکان‌ها یا اسم‌ها یا جاهایی واقعی که در ذهن‌ها حضور دارند استفاده می‌کنم و با تخیل در آنها آشنایی‌زدایی می‌کنم. به طور مثال کارکنان این روزنامه همه ارتشی با درجات مختلف هستند و یا این که چاپخانه‌اش اهدایی مرحوم گوتنبرگ است.

در حقیقت منِ نویسنده، مصالح مورد نیازم را از این طرف آن طرف جمع می‌کنم تا بنای خودم را که همان داستانم باشد با آن بسازم. در این باره بیشتر از تعداد صفحات یک کتاب که در پیش چشم خوانندگان قرار دارد، بر روی تک‌تک شخصیت‌هایی که داستان را شکل می‌دهند، مکان‌ها. نام‌ها. رویدادها و… فکر می‌کنم. یا این که مثلن کتاب ماه تا چاه چرا با خیابان تهران شروع و پس از سفری تاریخی- جغرافیایی دوباره به همان خیابان که حالا نامش شده خیابان امام رضا می‌رسد؟ یا این که خیابان کوهسنگی که هزارتویی مدرن در وحشت است و تجاوزی به هویت مکانی تاریخی شهر است، چرا در مرکز این داستان قرار می‌گیرد؟

در آثار شما و به خصوص در کتاب ماه تا چاه، شما بسیار بر روی شهر مشهد و خراسان تاکید دارید. خصوصاً این که محاوره‌ها در کتاب با لهجه‌ی خراسانی نوشته شده‌اند. آیا این مساله سبب نمی‌شود که مخاطب محلی ارتباط بهتر و بیشتری از یک مخاطب عام یا دقیق‌تر، مخاطب غیربومی با کتاب برقرار کند؟

حسین آتش‌پرور: عمده دلیل این مساله، آن است که مشهد و خراسان زیست‌بوم من است و من تمام عمر خودم را در این شهر گذراندم. هر کوچه و محله‌ آن را به خوبی می‌شناسم و در جای‌جای آن در زمان‌های مختلف خاطرات بسیار دارم. به تاریخ خیابان‌ها، کوچه‌ها و محله‌های آن با نشانه‌گذاری‌هایی که در ذهن من کرده‌اند، آگاهی دارم و کتاب نیز روایتگر هویت و شخصیتی است که این زیست‌بوم در سالیانِ او بوده است.

به عنوان سوال آخر شما عقیده دارید که نویسنده نباید آلوده به سیاست شود و نسخه‌ی سیاسی برای جامعه خود بدهد. لطفاً کمی در این باره برای خوانندگان و مخاطبان ما توضیح دهید.

حسین آتش‌پرور: زمانی که یک نویسنده به سیاست آلوده شده و در آثارش نسخه سیاسی بدهد در حقیقت دچار شعارزدگی می‌شود و آثار او از محتوای فرهنگی خالی می‌شود. بسیاری از مشکلات موجود در کشور ما و در بین مردم مشکل فرهنگی است. در اصل مشکلات سیاسی درون مشکلات فرهنگی وجود دارد. اگر مشکل فرهنگی جامعه به شکلی زیربنایی حل شود، بسیاری از مشکلات سیاسی نیز دیگر وجود نخواهد داشت. به نظر من، سیاسی شدن یک نویسنده او را از محتوای عمیق فرهنگی خالی کرده و روبنایی و لحظه‌ای می‌کند. دلیل ماندگاریِ فردوسی جنبه‌های هنری، فرهنگی و زیبایی‌شناختی اوست و چیزی که خیام را به شاعری فرازمانی و فرامکانی تبدیل می‌کند و حتی اشعار او به خارج از مرزهای جغرافیایی نفوذ می‌کند و این است که او از سیاست و زمان عبور می‌کند.

یکی از مشکلات ادبیات و داستان‌نویسی ما این است فعالان سیاسی وارد حوزه ادبیات شده‌ و مطالبات سیاسی و عقیدتی خود را در این پوشش به شکل شعار به خواننده می‌دهند. همین مساله است که ادبیات را از هنر و زیبایی‌شناختی دور می‌کند. همیشه یک نویسنده یا شاعر فراتر از زمان و مکان خودش دیدگاه ایجاد می‌کند و این به جهان‌بینی و خلاقیت او بستگی دارد.

جناب آقای آتش‌پرور از شما سپاسگزارم.

حسین آتش‌پرور: من هم از فرصتی که به من در مجله هفته دادید و پلی ارزشمند در این رابطه‌ی فرهنگی برای من و خوانندگان به وجود آوردید، صمیمانه تشکر می‌کنم.    

ارسال نظرات